گفتگوی رجانیوز با دكتر «روح افزا» عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده
من هم جزء قربانیان شعار « دو تا بچه کافیه» هستم
نظام تشویق اقتصادی برای افزایش جمعیت به تنهایی موثر نیست؛
به تغییر سبک زندگی نیازمندیم
گروه اجتماعي رجانيوز: تداوم سیاست کنترل جمعیت و شعار معروف نهادینه شده در سال های دولت کارگزاران که "دو بچه کافی است" چندی است که با شروع انتقادات صریح رهبر معظم انقلاب مورد انتقاد عده ای از مسئولین و کارشناسان نظام اسلامی واقع شده مقام معظم رهبری در دیدار با مردم بجنورد برای چندمین بار نسبت به کاهش جمعیت کشور هشدار دادند و تحدید نسل را خطر بزرگ برای کشور دانستند و فرمودند:
" یكى از مهمترين موجودىهاى باارزش ما، همين نسل جوانِ تحصيلكرده است. نسل جوان تحصيلكرده، هم شجاعت دارد، هم اميد دارد، هم نشاط و تحرك دارد. من همين جا در داخل پرانتز عرض بكنم؛ يكى از خطاهائى كه خود ما كرديم - بنده خودم هم در اين خطا سهيمم - اين مسئلهى تحديد نسل از اواسط دههى 70 به اين طرف بايد متوقف مي شد.
البته اوّلى كه سياست تحديد نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، ليكن از اواسط دههى 70 بايد متوقف ميشد. اين را متوقف نكرديم؛ اين اشتباه بود. عرض كردم؛ مسئولين كشور در اين اشتباه سهيمند، خود بندهى حقير هم در اين اشتباه سهيمم. اين را خداى متعال و تاريخ بايد بر ما ببخشد. نسل جوان را بايد حفظ كرد.
با اين روند كنونى اگر ما پيش برويم - من چندى پيش هم در ماه رمضان در سخنرانى گفتم - كشور پير خواهد شد. خانوادهها، جوانها بايد توليد مثل را زياد كنند؛ نسل را افزايش دهند. اين محدود كردن فرزندان در خانهها، به اين شكلى كه امروز هست، خطاست. اين نسل جوانى كه امروز ما داريم، اگر در ده سال آينده، بيست سال آينده و در دورهها و مرحلههاى آيندهى اين كشور بتوانيم آن را حفظ كنيم، همهى مشكلات كشور را اينها حل ميكنند؛ با آن آمادگى، با آن نشاط، با آن شوقى كه در نسل جوان هست، و با استعدادى كه در ايرانى وجود دارد. پس ما مشكل اساسى براى پيشرفت نداريم. "
هرچند که هشدارهای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش تر نیز از سوی برخی از مراجع تقلید و مسئولین، با بی توجهی و حتی انتقاد بسیاری روبرو شده اما بیان انتقادات بی پردهی رهبر معظم انقلاب و دغدغه ایشان نسبت به روند کاهش جمعیتی ایران اسلامی در سخنرانی های اخیر معظم له، نشان از این دارد که بی توجهی به این مهم می تواند مشکلات بزرگ امنیتی، اقتصادی و فرهنگی برای نظام اسلامی را به بار آورد.
از این رو رجانیوز مصاحبه ای با دکتر فرشته روحافزا، مدیر طرح، برنامه و تدوین سیاست شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده و عضو هیات علمی دانشگاه منچستر انگلیس ترتیب داده است تا به بررسی مشکلات تحدید نسل و راهکارهای حرکت به سمت افزایش جمعیت بپردازد.
-خانم دکتر به عنوان سئوال اول، همانطور که می دانید رهبر معظم انقلاب طی سال های اخیر کاهش جمعیت ایران را به عنوان یکی از دغدغه های خود بیان کرده اند، نظر شما در خصوص دغدغه ایشان چیست و چرا ما نیاز داریم به سمت افزایش جمعیت حرکت کنیم؟ و به طور کلی سه دهه اجرای سیاست های کاهشی یا افزایشی جمعیتی در ایران چه تاثیری در روند نرخ باروری گذاشته است؟
در رابطه با اینکه چرا ما نیاز داریم به سمت افزایش جمعیت حرکت کنیم و چرا کاهش جمعیت یکی از دغدغه های مسئولان عالیرتبه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شده است لازم است یک گذر کوتاهی من بر انچه که طی سالیان گذشته بر سر موضوع جمعیت ایران امده است داشته باشیم. در ابتدا باید بگویم خانواده یکی از اصلیترین و مؤثرترین نهادهای اجتماعی است و اولین هستهی زندگی اجتماعی بشر از خانواده آغاز میگردد. از این رو، تغییرات ارزشی در حوزهی خانواده در جامعه نیز تأثیرگذار است و البته تغییر در عرصههای گوناگون جامعه، اعم از فرهنگی، اقتصادی و... نیز در مناسبات خانوادگی تأثیرگذار خواهد بود.
یکی از عرصههایی که در این سالها دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده، فرزندآوری و روند رشد جمعیت است. باروری در جمعیتشناسی مفهوم مهمی قلمداد میشود. اهمیت باروری برای جمعیتشناسان تا آنجاست که آن را جزء وقایع چهارگانهی حیاتی برمیشمارند و از آنجا که در افزایش یا کاهش جمعیت به طور مستقیم تأثیرگذار است، به عنوان مهمترین عامل حرکت زمانی جمعیت شناخته میشود.
در حال حاضر، هرم سنی جمعیت ایران در حال انتقال از جوانی به سالخوردگی است. بدین ترتیب، اگر نقطهی شروع کاهش اساسی و مستمر باروری در ایران را سال 1365 در نظر بگیریم، تا سال 1425 ساختار جمعیت ایران کاملاً سالخورده خواهد بود. تحولات باروری و سیاستهای تنظیم خانواده در ایران را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد. دوره اول طی سالهای 1335 تا 1345 میزان رشد جمعیت ایران افزایش ناگهانی داشت. در نخستین سرشماری در ایران در سال 1335، جمعیت ایران بالغ بر 18/9 میلیون نفر بود. در آن زمان ایران جزء کشورهایی به حساب میآمد که سیاستهای دولت، مخالف کاهش باروری بوده است.
در دوره دوم 1346 تا 1357، نخستین موضعگیری دولت ایران درباره تحدید موالید اتفاق افتاد. سرشماری سال 1355 و نتایج آن تأیید کاهش باروری در ایران به خصوص در سالهای نزدیک به این سرشماری بود. دوره سوم سالهای 1357 تا 1367 بود که آن را دهه توقف تنظیم خانواده نامیدهاند. دوره چهارم نیز از سال 1367 آغاز شده است و تاکنون ادامه دارد. بعد از انقلاب اسلامی، سیاستهای رسمی کنترل جمعیت متوقف شد و دولت به تشویق و ترویج ازدواج در سنین پایین پرداخت و سن قانونی ازدواج برای دختران را از 15 سال به 13سال و پسران را از 18 سال به 15 سال کاهش داد. اما میزان باروری از سال 1364 به تدریج شروع به کاهش کرد. هرچند دولت از سال 1367 سیاستهای آشکاری را برای تعدیل نرخ رشد در پیش گرفت؛ اما باید اذعان کرد این سیاستها از نیمه دهه 60 به بعد، تأثیر بسزایی در کاهش نرخ باروری داشته است.
از سال 1367 دولت رسما تصمیم به تغییر سیاستهای تنظیم خانواده گرفت و در نهایت، در سال 1368 برنامهای از طرف دولت مطرح شد و در سال 1372 به تصویب مجلس رسید.در واقع از سال 1367، که زمان شروع مجدد برنامههای تنظیم خانواده است، جمعیت به سرعت روند انتقالی خود را طی میکند؛ تا جایی که میزان باروری کل از 5/5 فرزند در این سال، به 2/17 فرزند در سال 1379 میرسد.
در قانون برنامه اول توسعه پیشبینی شده بود که نرخ باروری از 6.4 فرزند در سال 1365 به 4 فرزند در سال 1390 برسد، در حالی که در سال 1371 ما به این هدف رسیدیم. اما با این حال در سال 72، قانون تنظیم خانواده در مجلس تصویب شد ! در اینجا لازم است به این نکته توجه کنیم که عامل مهم دیگری که روند تنظیم خانواده را در ایران تسهیل کرد، کمکهای بینالمللی، به ویژه کمکهایی بود که در قالب پروژههای صندوق جمعیت سازمان ملل متحد صورت گرفت.
میزان بهکارگیری روشهای پیشگیری از حاملگی، که در سال 1355 و نقطهی اوج برنامه تنظیم خانواده قبل از انقلاب اسلامی به 36 درصد رسیده بود، تا سال 1378 به حدود دو برابر، یعنی بیش از 70 درصد، افزایش یافت. بنابراین کشور ایران در حال حاضر تجربه حدود سه دهه تصویب و اجرای سیاستهای کنترل جمعیت و برنامههای تنظیم خانواده برای کاهش رشد جمعیت را پشت سر گذاشته است. این سیاستها به شکل حیرتآوری بر روند رشد جمعیت تأثیر گذاشته و آن را از رقم 3.9 درصد برای دوره 65 ـــ 1355 به 1.3 درصد در سال 1390 رسانده است.
در برنامه اول توسعه مربوط به اواخر دهه 60، هدف سیاستهای مذکور جلوگیری از افزایش بیرویه جمعیت و کاهش نرخ باروری کل به 3/2 فرزند برای هر مادر تا سال 1390 ذکر شده بود که بسیاری از جمعیتشناسان براساس تجربه برنامههای کاهش باروری در سایر کشورها حصول به این هدف را در بازه زمانی تعیین شده دشوار بلکه غیرممکن میدانستند، در حالی که در کمال ناباوری این هدف یک دهه زودتر محقق شد؛ به طوری که در سال 1379 ایران به نرخ باروری نزدیک به سطح جایگزینی یعنی 2/2 فرزند برای هر مادر رسید.
علیرغم تحقق هدف، سیاستهای کنترلی در دهه 80 نیز همچنان ادامه یافت، به طوریکه نرخ باروری به 1.6 فرزند در سال 1390 رسید که وضعیت خطر و بحران را گزارش میدهد (مرکز آمار ایران، 1390) زیرا کاهش نرخ رشد جمعیت اگر مسیری پیشرونده داشته باشد، پس از مدتی غیرقابل کنترل خواهد شد یا با سختی فراوان میتوان آن را متوقف کرد، به طوریکه با این روند کاهش تدریجی، کشور در آینده با چالشهای متعددی روبهرو خواهد شد.
بحران میزان باروری و تجدید نسل، کاهش حجم کل جمعیت ملی، بحران کاهش نیروی فعال در سن کار، بحران سالمندی جمعیت، افزایش مهاجرتهای بینالمللی و ایجاد تغییرات فرهنگی و هویتی، بحران امنیت ملی از مشکلات پیشروی کشور است. براساس برخی پیشبینیهای بخش جمعیت سازمان ملل، روند نزولی رشد جمعیت ایران همچنان استمرار خواهد یافت به طوریکه در سالهای 1430 نرخ باروری کل به 1.35 فرزند خواهد رسید (آمار صندوق جمعیت سازمان ملل ،2005).
به همین دلیل ضرورت بازنگری در سیاستهای جمعیتی با اولویت بالایی در بین مسئولان کشورمان مطرح شده است به طوریکه مقام معظم رهبری در سال 1390 در دیدار با جمعی از کارگزاران نظام فرمودند:"بررسیهای علمی و کارشناسی نشان میدهد که اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه پیدا کند، به تدریج دچار پیری و در نهایت کاهش جمعیت خواهیم شد، بنابراین مسئولان باید با جدیت در سیاست کنترل جمعیت تجدیدنظر کنند و صاحبان رسانه و تریبون از جمله روحانیون برای فرهنگسازی این موضوع اقدام کنند".
نکته مهم دیگر که در روند کاهش جمعیت نباید از آن غفلت کرد این است که واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که اساس و بنیاد شکلگیری برنامههای تنظیم خانواده که همواره مورد توجه و حمایت سازمان ملل و قدرت های بزرگ جهان از جمله آمریکا بوده است، از نوعی سلطهطلبی و برتریطلبی قدرتهای بزرگ جهانی آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب کمکهای بشردوستانه و رفاهی و توسعهای به خود گرفته است. به طوری که محققان آمریکایی میگویند "افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه نه تنها موقعیت سیاسی برتر آمریکا را به خطر میاندازد، بلکه مانع اصلی در راه توسعه جهانی است".
بنابراین، ممانعت از کاهش نامعقول رشد جمعیت و نیز موضوع مهم افزایش محاسبه شده جمعیت، براى هر جامعهاى ، مسئلهاى حیاتى و راهبردى به شمار میرود.تجربه مقاطع گوناگون روابط خارجی ایران با جهان غرب، این مدعا را به اثبات رسانده است که راهبرد نظام سلطه غرب در مواجهه با منافع ملت ایران، «تبدیل فرصتها به تهدید» بوده است.
در یک نمونه ملموس تاریخی که یک «فرصت» تاریخی برای ملت ایران بوده است، با اعتماد نابجای دکتر محمد مصدق به آمریکاییها، این فرصت مهم به «تهدید» تبدیل و با کودتای دولت ایالات متحده، نفت سرشار ایران به مدت ۲۵ سال به غارت و چپاول رفت.
غرض از ارائه این مصداقهای عینی و ملموس، اشاره به این موضوع مهم است که در قضیه مهار رشد جمعیت کشور در سالهای پس از جنگ تحمیلی که با اصرار و ابرام یکی از وزرای دولت وقت، در متن برنامه اول توسعه کشور گنجانده شد، بسیاری از برنامهریزان و ناظران برنامههای کلان از این موضوع غفلت کردند که دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران همواره مترصد تبدیل فرصتهای ملت ایران به تهدید هستند.
برای مثال، در جهتدهی نامرئی تحولات جمعیتی جوامع گوناگون بهسوی تأمین منافع قدرتهای فرامنطقهای، همین بس که برژینسکی، سیاستمدار کهنهکار و مشاور امنیت ملی سابق آمریکا، اظهار داشته است که «از فکر کردن به حمله پیشدستانه علیه تأسیسات هستهای ایران اجتناب کنید و گفتوگوها با تهران را حفظ کنید. بالاتر از همه، بازی طولانیمدتی را انجام دهید، چون زمان، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست.»
بنابراین، تصحیح روند خطای گذشته ضرورتی انکارناپذیر است و همانگونه که مقام معظم رهبری فرموده اند مسئولان کشور باید در صدد جبران این غفلت بزرگ خود باشند و این تاکیدات معظم له را باید نصب العین خویش قرار دهند :
« يكى از مهمترين موجودىهاى باارزش ما، همين نسل جوانِ تحصيلكرده است. نسل جوان تحصيلكرده، هم شجاعت دارد، هم اميد دارد، هم نشاط و تحرك دارد. مسئلهى تحديد نسل از اواسط دههى 70 به اين طرف بايد متوقف ميشد. البته اوّلى كه سياست تحديد نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، ليكن از اواسط دههى 70 بايد متوقف ميشد. اين را متوقف نكرديم؛ اين اشتباه بود. نسل جوان را بايد حفظ كرد. با اين روند كنونى اگر ما پيش برويم كشور پير خواهد شد. خانوادهها، جوانها بايد توليد مثل را زياد كنند؛ نسل را افزايش دهند. اين محدود كردن فرزندان در خانهها، به اين شكلى كه امروز هست، خطاست. اين نسل جوانى كه امروز ما داريم، اگر در ده سال آينده، بيست سال آينده و در دورهها و مرحلههاى آيندهى اين كشور بتوانيم آن را حفظ كنيم، همهى مشكلات كشور را اينها حل ميكنند؛ با آن آمادگى، با آن نشاط، با آن شوقى كه در نسل جوان هست، و با استعدادى كه در ايرانى وجود دارد. پس ما مشكل اساسى براى پيشرفت نداريم. »
- همانطور که شما می دانید در روزگاران گذشته زنان با فرزندانشان هویت پیدا می کردند، ولی الان هویت اغلب زنان به شغل و تحصیلات گره خورده و خیلی از ان روزها فاصله گرفته اند، به اعتقاد شما این تغییر نگرش و تغییر سبک زندگی چقدر توانسته در فرزند آوری آنها نقش داشته باشد؟
تحقیقات نشان میدهد متوسط تعداد فرزند خانوادههای دارای تحصیلات بالا نسبت به زوجین دارای تحصیلات پایین، کمتر است که دلایل متفاوتی دارد. یکی از این دلایل را میتوان به افزایش فرصت تحصیلات برای زنان بعد از انقلاب به میزان زیادی مرتبط دانست؛ به طوری که افزایش سطح تحصیلات سبب شده است افراد به دلیل نگرانی از مشغولیتهایی که ممکن است در طی زندگی مشترک برایشان پیش بیاید و با تحصیل تعارض داشته باشد، در گام اول، ازدواج و فرزندآوری خود را تا پایان دورهی تحصیلات به تأخیر بیندازد.
به طور کلی، نسبت معکوسی میان تحصیل مادر و تعداد فرزندان او وجود دارد، زیرا از سویی پروسهی تحصیل، زمان لازم برای مراحل حاملگی، زایمان و نگهداری از طفل را باقی نمیگذارد و از سوی دیگر، با بالا رفتن تحصیلات و آشنایی بیشتر فرد با نمونهها و الگوهای غربی، او تمایل کمتری برای داشتن فرزند خواهد داشت.
کاهش فرزندآوري نتيجه زندگي مدرن و نان آورشدن زنان است. طي سالهاي اخير نقش مادري به دلايل گوناگون از جمله گرايش به مصرف گرايي، تجملگرايي و فردگرایی و همچنين افزايش نگراني مادران نسبت به آينده فرزند سختتر از سابق شده است و زنان بعد از گذشت زمان نسبتاً زيادي که از ازدواجشان مي گذرد به فرزنددار شدن فکر ميکنند و در نهايت نيز تمايل چنداني به داشتن بيش از يک فرزند نداشته، تربيت و بزرگ کردن آن فرزند نيز در نظرشان سخت و طاقت فرسا جلوه ميکند.
بنابراین تغيير نوع زندگي از سنتي به مدرن از مهمترين دلايل کاهش ميزان زاد وولد می باشد و در زندگي هاي مدرن امروزي تعداد خانوادهها کاهش يافته و اکثر والدين داشتن يک فرزند را براي خود مطلوب ميدانند.
اين وضعيت که بخشي از آن نتيجه مدرنيته یا همان تغییر سبک زندگی است سبب شده تا فاصله معنا داري ميان زمان ازدواج و زمان فرزندآوري در زنان ايجاد شود.
همانطور که مستحضرید سبک زندگی در رشتهی مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنشهای هر فرد اطلاق میشود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او و نشان دهندهی کم و کیف نظام باورها و کنشها و واکنشهای فرد و جامعه باشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنشهای اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد.
از جمله عوامل ایجاد تضاد بین سبک زندگی اسلامی و زندگی مدرن تغییر هویت زن و مرد است. هویت زن و مرد مسلمان نقطهی استراتژیک تهاجم غرب در عرصهی جنگ نرم به شمار میرود. اسلام به حفظ نهاد خانواده اهتمام ویژهای دارد. در یک جمله میتوان گفت: خانواده شاهراه اصلی رسیدن به پیشرفت و کمال است و همین جایگاه عظیم سبب شده که دشمنان به وسیلهی عوامل مختلف در پی آن باشند که این مسیر را مسدود سازند.
دشمن از این راه درصدد است تا با هدف گرفتن خانواده و تقدّسزدایی و از بین بردن کارکردهای آن جلوی پیشرفت جامعه را بگیرد، زیرا پیشرفت و سلامت جامعه در گرو خانوادهی سالم است. تقدس خانواده در اسلام به اندازهای است که شروع و شکل گیری اولیهاش در دنیاست اما اتمام ناپدیر است. بدین معنی که اگر همسران مسلمان تمایل داشته باشند میتوانند در بهشت هم به یکدیگر بپیوندند و حتی فرزندان را فراخوانی کنند. خانواده در اسلام خانواده بهشتی است و این عینی آیات قرآن و احادیث معصومین (ع) است.
از دیگر مصادیق تغییر سبک زندگی میتوان به تغییر الگوی تأمین معاش در خانواده به تقلید از کشورهای غربی اشاره کرد؛ البته نمیتوان ضرورتهای جامعهی امروز را برای حضور زنان در برخی مشاغل زنانه نادیده گرفت؛ اما آنچه در حال حاضر در جامعهی ما اتفاق میافتد، این است که حتی در مواقع غیرضروری و تنها با این استدلال که زن باید به استقلال مالی برسد تا به مرد وابسته نباشد، به اشتغال بیرون از منزل روی میآورند که این مسأله به خودی خود عامل به وجود آمدن مشکلات بسیاری برای فرد و جامعه خواهد شد.
امروزه متأسفانه اشتغال بیرون از منزل برای زنان ما به عنوان یک ارزش در آمده و در عوض از خانهداری و تربیت فرزند به عنوان وقت هدر دادن و سوزاندن فرصتهای پیش رو تعبیر می شود؛ این در حالی که رسالت اصلی زن در خانه و خانواده تحقق مییابد و کار او در جامعه باید طبق مصالح و نیازهای آن جامعه تنظیم گردد. به این مسئله مهم فکر کنیم که تربیت یک انسان و انسان پروری با چه شغلی در دنیا قابل مقایسه است.
مسئلهی مهم دیگر تغییر سبک سادهزیستی است که تا همین چند سال اخیر بر خانوادههای ایرانی حاکم بود، اما به تدریج مبدل به زندگی تجملاتی شده است. در این مسأله هم بیشترین تلاش غرب در تغییر روحیهی زنان بوده است، زیرا آنان هستهی اصلی خانواده را تشکیل میدهند و بر نوع نگرش همسر و فرزندان بسیار اثرگذار میباشند؛ همچنین همین مسأله خود از دلایل اصلی روی آوردن به اشتغال بیرون از منزل است و به خودی خود سبب به وجود آمدن انحرافهای فراوانی در زندگی فردی و اجتماعی افراد میشود.
بنابراین در مجموع می توان گفت : تجملگرایی ، مصرفگرایی و فردگرایی سه عامل عمده هویت یابی در بیرون از خانه و به تبع آن سخت شدن فرآیند مادری در زنان امروز شده است. امروز یک زن گرچه مادر است اما اولویتش تامین نیازهای فردی است، غافل از اینکه نقش تکوینی زن در هویت مادرانهاش این است که زن اگر به مقام مادری نرسد، ناقص خواهد بود.
مهم این است که هویت مادرانه در او شکوفا شود. خداوند در زن قدرت و قابلیت قرار داده تا با ویژگیهای منحصر به فردش نقشآفرینی کند. مادر حاضر است از راحتی خودش بگذرد و از فرزند مریضش مراقبت کند. جسم و روح و روان زن در خدمت فرزندانی است که آنها را رشد میدهد. بنابراین وقتی زن در هویت مادرانۀ خود قرار میگیرد، زن بودنش به بالاترین حد شکوفایی میرسد و معنی میشود. در کتب روانشناسی اشاره به این مطلب شده است که مادر بودن قبل از اینکه برای فرزند سودمند باشد برای خود زن سودمند است.
امروزه آنچه در جامعه کنوني ما بسيار به چشم مي خورد روند رو به رشد تجملگرايي در زندگي هاي روزمره زنان است، به نحوي که اين امر توانسته مهر مادري را در زنان تحت الشعاع خود قرار دهد. زنان امروز ديگر تنها براي رفع نيازهاي ضروري زندگي خود به اشتغال روي نمي آورند، گرچه مدعي هستند شرايط اقتصادي حال حاضر آنها را وادار به اين امر کرده و مادرشدن را براي آنها دشوار ساخته اما با کمي توجه در زندگي هاي پرزرق و برق آنها مي توان به خوبي مشاهده کرد که مسئله اصلي آنها این نیست.
گرچه نمي توان شرايط اقتصادي برخي از خانواده ها را در فرزندآوري ناديده گرفت اما متأسفانه شواهد حاکي از آن است که اگر زنان به دنبال تجملگرايي و مصرف گرايي مفرط نباشند شرايط نامناسب اقتصادي به تنهايي مانعي بر سر راه فرزندآوري آنها نيست چراکه آمارها نشان مي دهد در خانواده هايي با شرايط اقتصادي نه چندان مناسب ميل به اين امر همچنان وجود دارد، اما برعکس، در بسياري از خانواده هاي غني ما شاهد کاهش فرزندآوري هستيم که اين مسئله نيز تا حدود زيادي نشأت گرفته از تبليغات سوء است.
بنابراین آنچه اکنون یکی از مشکلات خانواده ما به حساب می آید، این است که مادری در ایران تحت تأثیر گفتمان فردگرایی قرار گرفته و مادران دیگر کمتر به مسئولیت های تاریخی و اجتماعی خود از جمله جمعیت و فرزندآوری اهمیت میدهند که چه بسا پیامدهای ناگوار آن مسئله فروپاشی ملتهاست.
-خیلی از کارشناسان معتقدند که بحث های فرهنگی بیشتر از سیاست های دهه 70 در کاهش جمعیت ایران و ارتقای نرخ باروری نقش داشته است، نظر شما در این خصوص چیست؟
مفهوم گفتمان در یک تعریف فشرده یعنی آن «نظام معنایی» که افراد به واسطه آن به جهان خارج دسترسی پیدا می کنند و از طریق آن، جهان خارج و پدیدههای درون آن را درک میکنند و میفهمند. به همین لحاظ گفتمان در معنای اجتماعی، آن نظام معنایی مسلط و غالب بر جامعه است که سازنده و شکل دهنده به «دغدغهها»، «اولویتها»، «مطالبات» و «ترجیحات» عموم یا اکثریت مردم است. بنابراین فهم، نوع ارزیابی و داوری و چگونگی کنشها و واکنشهای مردم از پدیدهها و حوادث و مسایل مطرح جامعه از دریچه گفتمان یا آن نظام معنایی غالب صورت میگیرد.
تغییر در گفتمان اگر احتیاط کنیم و نگوییم که تغییر در همه چیز است حداقل به معنای تغییر در بسیاری از چیزهای یک جامعه است. آن قدر یک جامعه بر اثر تغییر گفتمان تغییر میکند که گویا جامعه زیر و رو شده است. چون با تغییر گفتمانها «ارزش های مادر» یا به تعبیری «ارزشهای پایه» یا «فرادستی»در یک جامعه تغییر میکند و با تغییر ارزشهای مادر ، «نظام ارزشی» یک جامعه دگرگون می شود و در نتیجه تغییر نظام ارزشی یک جامعه، ارزشها از نظر مفاهیم و پسند اجتماعی تغییر میکنند، به صورتی که ارزشها ی مقبول و مطلوب اجتماعی به ضد ارزش و ضد ارزشهای اجتماعی به ارزشهای مطلوب و مقبول در جامعه تبدیل میشود و تغییر در نظام ارزشی به کلیت فضای اجتماعی تسری پیدا میکند.
در دهه اول انقلاب گفتمانی که بر جامعه حاکم است، گفتمانی است که «ارزشهای معنوی» در حکم ارزشهای پایه و مادر آن است و «ارزشهای مادی» در حکم ارزشهای نوع دوم است، بنابراین از نظر اصالت و اهمیت و اولویت تابع ارزشهای پایه و مادر است. ارزشهایی مانند فداکاری، ایثار، توجهات اخلاقی، مسئله معنویت و خودسازی معنوی و غیره، جزء مطلوبیتهای اجتماعی و کشش عمومی مردم برای تحقق این ارزشها در خودشان خیلی بالاست و صحنه دفاع مقدس هشت ساله بالاترین عرصه تبلور این ویژگیهاست.
با تغییر گفتمان در دوره سازندگی ارزشهای مادی و در رأسش «ثروت» تبدیل به ارزشهای پایه و ارزشهای معنوی به ارزشهای ثانویه تبدیل شد که تحت الشعاع ارزشهای مادی قرار گرفت و جامعه تقسیمبندی تازهای را به لحاظ اجتماعی تجربه کرد. طبقات ضعیف اقتصادی که بهرهمندی مادی کمتری داشتند به گروههای اجتماعی در حاشیه و با ارزش پایین اجتماعی تبدیل شدند و طبقات مرفه به دلیل برخورداری از ثروت و ارزشهای مادی به طبقات ارزشمند جامعه مبدل شدند و سبک زندگی آنها تبدیل به سبک زندگی الگو شد.
بنابراین برخلاف دهه نخست، مسابقه برای کسب ثروت، تجمل گرایی، زیاده روی و اسراف در مصرف به ارزش تبدیل شد و ساده زیستی به ضدارزش تبدیل شد. این تغییر گفتمانی و تغییر ارزشی به صورتی بود که به تغییر در مفاهیم نیز منجر شد. مفهوم مستضعف که در گفتمان دهه نخست حاوی ارزشمندی بود به دلیل برتری ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی در دوره سازندگی دچار دگرگونی مفهومی شد و به واژه «آسیب پذیر» در گفتمان سازندگی ترجمه شد که دیگر واجد هیچ ارزشی نبود، بلکه در حکم سربار جامعه تلقی میشد که باید برآنها منت گذاشت و به شکلی نیازهای اولیه آنها را تامین کرد. ادبیاتی که با ادبیات حضرت امام(ره) که انقلاب را متعلق به این طبقه می دانست تفاوتی بس شگرف داشت.
به دلیل همین فضای گفتمانی سپری شده در دوره سازندگی بود که ،رهبری انقلاب در سال ۷۵ و در ورود به دهه سوم انقلاب اسلامی، شعار دهه سوم را «نوسازی معنوی» و «استقرار کامل عدالت» قرار دادند. دو موضوع اصلی که پایه های اصلی گفتمان انقلاب را میساخت و در گفتمان سازندگی کاملا به حاشیه رفته بود.
نسل جدید که با نسل اول انقلاب فاصله گرفته بود و تجربه انقلابی گری نداشت شاهد پررنگ شدن زندگی تجملی – مادی گرایی و لوکس گرایی بهعنوان ارزشهای جدید بود و اتفاقا از نظر ساختار جمعیتی بخش عظیمی از جامعه را تشکیل می داد . آنها کمتر زیربار زندگی سنتی می رفتند و شکاف اجتماعی و ارزشی ملموسی با طبقات سنتی ایجاد کرده بودند.
دولت در این دوره به وام های بین المللی روی آورد و ضرر و زیان ارزی زیادی را به کشور وارد کرد، در این دوره اختلاف طبقاتی بسیاری شکل گرفت و اصل سازندگی و اقتصاد آزاد، محور توسعه قرار گرفته بود و توجهی به اقشار کم درآمد نمی شد تا آنجا که له شدن اقشار آسیب پذیر هم برای سازندگی امری مجاز و بلکه ضروری و لازم انگاشته میشد.
آسيب اصلي گفتمان 8 ساله سازندگي و توسعه، غفلت از ارزش ها و آرمان هاي متعالي انقلاب و نظام اسلامي بود. امري كه نتيجه طبيعي نگاه و تفكر تكنوكرات مآبانه كارگزاران و مسئولان امر در جريان كشورداري و انجام امور زير بنايي بوده است. مقام معظم رهبري در تبيين اين امر، با تمثيل نظام اسلامي به يك انسان نوجوان كه براي خلقت او يك هدف متعالي در نظر گرفته شده است، نياز هاي مادي اين انسان (همچون خوراك، ورزش، تفريح و ... ) را اجزاء لازم براي پيشرفت او مي داند به شرطي كه هدف اصلي از اين امور فراموش نشود و در نتيجه هر نوع تامين نيازي كه مانع رسيدن او به اهداف عالي خلقت خود شود را بر ضرر و خلاف مصلحت او بر مي شمرد.
با پایان جنگ تحمیلی، بازسازی نظام اقتصادی کشور به دغدغه اصلی مسئولان و نخبگان سیاسی کشور بدل شد. به این ترتیب «توسعه کشور» در عرصههای گوناگون محور اصلی برنامههای دولت شد و اجرای این برنامهها سبب تحولات گسترده ای بود که ابتدا در حوزه عمرانی و اقتصادی و سپس در عرصههای فرهنگی و اجتماعی رخ داد.
بنابراین پایان جنگ و آغاز شرایط نوین سیاسی و اقتصادی و همچنین برنامههای توسعه با الگوی مادی غرب، فرآیند تحول در ارزش ها را پدید آورد که بر اساس آن سبک زندگی غربی که در مقابل سبک زندگی اسلامی به حاشیه رفته بود دوباره به متن جامعه بازگشت. البته این فرآیند زیرپوستی و خزنده بود و یکباره صورت نگرفت.
اگر دهه های اول انقلاب، مردم به صرفه جویی تشویق می شدند، پس از آن همگام با رشد برنامه های آزاد اقتصادی، فرهنگ مصرف گرایی در بین جامعه رسوخ کرد، تبلیغ گسترده کالاها و خدمات، همراه با مجلات و روزنامه های رنگی، فضای یکدست جامعه را تغییر داد.تغییر روند ساده زیستی به سوی مصرف گرایی، منجر به تجمل گرایی شدید در جامعه شد. این گرایش تا آنجا پیش رفت که توانست مهر مادری را در زنان تحت الشعاع قرار دهد.
در واقع افزایش شدت احساس فقربه دلیل رشد روحیه مصرف گراییو گرایش به تجمل گرایی در جامعه و اهمیت یافتن توجه به خواسته های فردی سبب روی آوردن زنان به الگوی اشتغال تمام وقت شد که از جمله مضرات این الگوی رفتاری بالا رفتن سن ازدواج، تجددگرایی (خانواده ستیزی)، تنوع طلبی، از هم پاشیدگی کانون خانواده، طلاق های عاطفی زوجین، عدم تمایل به فرزندآوری، تأخیر در فرزندآوری و عدم توجه به مسئولیت های خانوادگی می باشد.
به این ترتیب، نفوذ افکار غربی که سبب نادیده گرفتن ارزشهای الهی شده بود، جامعه ایران را به شدت متأثر ساخته و توجه بیش از حد به خود منجر به فردگرایی افراطی شد که از جمله پیامدهای آن، متقاعد کردن زنان به اینکه زایمان، زیبایی و سلامتی آنان را به خطر می اندازد، لذا آنها از آوردن فرزند رویگردان می شوند که راه خروج از این مشکل بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی- ایرانی است که با توجه دادن خانوادهها به مسئولیتهای اصلی شان از توجه به ظواهر فردی و خواستههای زودگذر دنیوی باز دارد.
خاتم دکتر معمولا در بحث افزایش جمعیت از مادری زیاد صحبت می شود در حالی که خیلی از مردان ما نیز اکنون تمایلی به پدر شدن ندارند. چرا مردان ما هم به این سمت حرکت کرده اند؟
فرزند آوري حاصل نگرش افراد به فرزند و زندگي است؛ برخي با نگاهي الهي به خانواده مي نگرند و فرزند را موهبتي الهي مي بينند و او را مايه خير و برکت مي دانند؛ اما برخي ديگر، زندگي و تشکيل خانواده را صرفا فرصتي براي تأمين نيازهاي نفساني و شخصي خود مي دانند، به همين دليل تا جايي که فرزند آوري، خواسته هاي مادي و غير مادي آنها را تأمين کند مورد توجه است اما هر جا با منافع آنان اصطکاک داشته باشد، فرزند را مزاحم آزادي و آسايش خود مي دانند.
اجراي سياست هاي کاهش جمعيت در ايران از دهه 70 به بعد كه به کاهش شديد و آبشاري جمعيت ما انجاميد، ميل به فرزند آوري را در ميان مردم به شدت کاهش داد و آن را به يک فرهنگ ماندگار تبديل کرد.
بنابراين عامل اصلي در اين امر ، تغيير فرهنگ است که نتيجه تبليغات وسيع و اجراي سياست هاي جمعيتي در دو دهه اخير است. عامل ديگر، تغيير سبک زندگي است که متاسفانه عموم خانواده ها با امواج مدرنيته به سبک ديگري از زندگي روي آورده اند و آن را پذيرفته اند. سبکي که حاصل نگاه سکولار و انسان محور به زندگي است نه نگاه ديني و خدا محور.
در اين نگاه که هر چيزي با سود مادي اش سنجيده مي شود، فرزند جايي در زندگي ندارد. عموماً فرزند اول را براي پاسخ به نياز فطري و تجربه شيرين ابتداي زندگي مي آورند و برخي فرزند دوم را هم براي جور شدن جنس فرزندان تحمل مي کنند. و اکثراً هم به همان يک فرزند اکتفا مي کنند.
همين سبک زندگي سبب شده است نرخ باروري كل در ايران از 5/6 نوزاد زنده براي هر زن در سال 1365به 8/1 در سال 1385 وطبق آمار سازمان ملل در سال 1390 به 6/1 رسيده است.. علاوه بر اين دو عامل، عوامل اقتصادي و اجتماعي نقش مهمي مانند افزايش شهرنشيني، ارتقاء سواد زنان و تمايل آنان به اشتغال را دارا مي باشند.
البته از مسائل اقتصادی نباید غافل شد، چرا که بسياري از مردان مدعی هستند تحت فشار هستند و از نظر مالي توانايي حمايت از فرزند ( خصوصا فرزند دوم به بعد) را ندارند. گاهي هم خواستهها و بلندپروازيها مانع فرزنددارشدن ميشود زيرا مرد ميخواهد بهترين امکانات را براي فرزندش فراهم کند اما چون چنين توانايياي ندارد، لذا قيد فرزنددارشدن را ميزند.
مسئله دیگری که درعدم تمایل مردان به پدر شدن موثر می باشد مسئولیت گریزی مردان می باشد؛ چرا که ازدواج و فرزنددارشدن مسئوليت بزرگي است. شايد اگر زن و مرد در زندگي مشترک در مورد بعضی مسائل دیگر با هم به توافق نرسند، بتوانند تصميم جديدي بگيرند، اما فرزنددار شدن اتفاقي نيست که بتوان به سادگي آن را تغيير داد. فرزند به محبت نياز دارد. احساس مسووليت در مورد فرزند باعث ميشود مرد احساس کند بايد به زندگي پايبند بماند و يکي از وحشتهاي مردان، همين پايبندي است.
به هر حال مردي که فرزند دارد، بايد وقت بيشتري براي زندگياش بگذارد و اين بهخصوص براي آقاياني که دوست دارند زندگي آزادي داشته باشند، سخت است. درواقع پدرشدن به ويژگيهاي شخصيتي هر فرد بستگي دارد و قدرت و توانمندي بالايي ميخواهد.
در مجموع می توان گفت معمولا مردان لذتجو و غيرمتعهد علاقه چنداني به فرزنددارشدن ندارند.
-خانم دکتر هر بار که در خصوص افزایش جمعیت گزارش می نویسیم با کامنت هایی مواجه می شویم که در ان گفته اند خود همین مسئولین که به ما می گویند تعداد بچه هایتان باید زیاد باشد یک یا دو بچه بیشتر ندارند، شما خودتان چند تا فرزند دارید و چطور توانستید با توجه به داشتن تحصیلات آکادمیک و ادامه تحصیل در کشوری دیگر به مسئولیت مهم مادری هم توجه داشت باشید؟
خدمت شما عرض کنم بنده دارای دو فرزند هستم. فرزند اولم زمانی متولد شد که بنده در حال تحصیل در دوره کارشناسی ارشد در رشته الکترونیک بودم و فرزند دومم نیز در حال تحصیل در دوره دکترا بودم که متولد شد. با توجه به اینکه بنده در حال تحصیل در کشور غریب ( انگلستان) بودم با همکاری همسرم توانستنم همزمان با تحصیل از عهده این کار مهم نیز برآیم.
اما اینکه چرا خود من تعداد بچه هایم زیاد نیست باید عرض کنم برای اینکه بنده خودم جزء قربانیان شعار صد در صد غلط « دو تا بچه کافیه» هستم و از این بابت به شدت متاسفم.
متاسفانه باید بگویم که دوره فرزندآوری ما مصادف شد با زمانی که تمام زمین و زمان تبلیغ می کرد که تعداد بچه های کم مساوی است با زندگی بهتر! و تجربه سالیان سال من این مساله را ثابت کرد که این شعار یا ایده کاملا غلط است و ما الان این تجربه تلخ را در اختیار تمام مردم قرار می دهیم تا راه اشتباهی که ما رفتیم را آنها نروند و هر چه زودتر از این وضعیت خود را نجات دهند و به شعارهای فریبنده اما توخالی دیکته شده غرب که الان آتشش دامنگیر خودشان نیز شده و به شدت دنبال جبران خسارات ناشی از طرح این ایده غلط هستند توجه عبرت بگیریم .
امروز تمام دنیا فهمیده است که نیروی انسانی مهمترین ثروت یک کشور است و نیروی جوان قویترین نیروی محرک جامعه است و با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست.
- همانطور که مطلع هستید مجلس در حال تدوین و بررسی طرحی برای افزایش جمعیت است که بار مالی زیادی لازم دارد، به اعتقاد شما بحث فرزندآوری بیشتر به فرهنگسازی نیاز دارد یا تشویق مالی؟
به نظر بنده، در حال حاضر مهم ترین مانع اصلی رشد جمعیت در کشور ما عامل فرهنگی است، لذا اگر قرار است برای تغییر روند رشد جمعیت سیاستی به کار گرفته شود، میبایست در راستای حرکت به سمت الگوی زندگی اسلامی – ایرانی باشد. اگر سیاستهای تشویقی اقتصادی بدون تغییر سبک زندگی اجرا شود، رشد محدودی هم که در جمعیت ایجاد خواهد شد در مناطق حاشیه ای کشور است؛ یعنی گروه های جمعیتیای که مشکل کمبود موالیدشان فقط اقتصادی است. باید در نظر داشت یک خانواده به لحاظ فرهنگی باید ظرفیت پرورش نسلی بالغ و فرهیخته را داشته باشد، و این ظرفیت معمولاً در بین خانوادههایی است که متأسفانه با شدت و ضعف متأثر از سبک زندگی مدرن شدهاند.
بنابراین ما اگر بخواهیم عامل فرهنگی کاهش رشد جمعیت و یا به تعبیر بهتر، مانع فرهنگی رشد جمعیت، که بر تمام عرصه های زندگی ما نیز ناظر است را از میان برداریم باید هم در سطح فرهنگ عمومی و هم در سطح نخبگانی فعالیتهای ایجابی منظمی را به طور گسترده انجام دهیم.
در عرصه فرهنگ عمومی یکی از فعالیتهای ایجابی که باید به صورت گسترده انجام شود، تحکیم جایگاه و بنیان خانواده است. متأسفانه رواج سبک زندگی غربی موجب شده تا نظام خانواده در کشور ما سست شده و در معرض فروپاشی قرار گیرد. اساس کار فرهنگی بسیار مهم تر از مسائل اقتصادی جامعه است بنابراین توجه ها باید به سوی کارهای فرهنگی باشد تا بتوانیم شهروندان را از معضلات پیری جمعیت آگاه کنیم.
برای این کار قانع کردن نخبگان جامعه به اینکه پیری جمعیت چه بلاهایی بر سر ایران می آورد نیازمند کارهای علمی و قانع کننده است. نخبگان و تحصیل کرده های جامعه که خیلی به غرب توجه دارند و آن را الگوی پیشرفت علمی قرار می دهند باید بدانند امروز کشورهای اروپایی و غربی سیاست های تشویقی بسیار خوبی برای بچه دار شدن شهروندان خود بکار گرفته است. اکنون جمعیت کشورهای صنعتی در حال کاهش است و پیری جمعیت در این کشورها هویدا است بنابراین دولتمردان این کشورها مجبور به جذب مهاجر هستند، مهاجری که فرهنگ و عقاید مختلفی دارد.
پیری جمعیت معضلات عظیم را برای ممکلت به همراه دارد وقتی در خانه بچه نیست، والدین مجبور هستند تنهایی و افسردگی را تحمل کنند، بلایی که اکنون در کشورهای خارجی است و شهروندانشان با سگ و گربه زندگی می کنند.
برای موفق بودن در عرصه فرهنگی باید وزارت فرهنگ و ارشاد، روحانیت، آموزش و پرورش و صدا و سیما پای کار بیایند و در این زمینه باید کارهای عظیم فرهنگی صورت گیرد.
-برخی کارشناسان می گویند که فرزندآوری خصوصی ترین تصمیم زندگی زوجین است و حکومت نمی تواند در آن دخالتی داشته باشد، ولی وقتی این اظهارات را در کنار کاهش نرخ باروری می گذاریم متوجه می شویم که این موضوع دغدغه ای حاکمیتی است.به اعتقاد شما نحوه ورود دولتمردان ما به این مسئله باید چگونه باشد که زوجین این دغدغه را درک کنند؟
کاهش جمعیت در کشور معضلی است که دیر وقتیست بسیاری از دلسوزان به آن اشاره کرده و از خطرات آن برای آینده کشور سخن گفته اند . نیروی جوان و فعال، موتور محرک پیشرفت و تعالی کشور است و از این رو کشوری که به سمت پیری می رود در عمل به سمت عقب افتادگی و اضمحلال سیر پیدا می کند.
برخی مدعی هستند «تصویب قانون در حوزه جمعیت دخالت درخصوصیترین وجه زندگی افراد است. ازدواج، تشکیل خانواده و تولید مثل از خصوصیترین حوزههای زندگی افراد بوده و اصولا ورود قانونگذاران در این حوزهها، محل بحث است» که جا دارد از این گروه پرسید آیا اصرار بر شعار دو بچه کافی است و نیز ایجاد محدودیت برای فرزندان سوم به بعد ورود به زندگی خصوصی افراد محسوب می شود یا نه ؟
طبیعی است که کشور در دهه ۷۰ به سمت کاهش جمعیت حرکت کرده و قوانین تدوین شده و نیز سیاست های اتخاذی همه در این راستا بوده اند و در این مجال قصد آن را نداریم که به نقد آن سیاست ها بپردازیم ولی می توان این سوال را پرسید که آیا نظام سیاسی می تواند برای آینده کشور در صورتی که این آینده را در خطر ببیند ورود کرده و سیاست هایی را اتخاذ و آن را اعمال کند؟ آیا در کشورهای توسعه یافته و به سوی توسعه سیاست های جمعیتی اعمال نمی شود؟
به عنوان نمونه موسسه آمار وابسته به سازمان ملل متحد در گزارشی تاکید می کند « کشورهایی در دنیا هستند که نرخ رشد جمعیتشان منفی است و هر ساله جمعیت کشورشان کمتر و کمتر می شود. کشورهایی مانند آلمان، روسیه، مجارستان، مالدیو، چک، کرواسی، کوبا، لهستان و استونیا؛ از سوی دیگر، بیش از نود درصد کشورهای دارای نرخ منفی جمعیت در قاره اروپا قرار دارند و در حال حاضر اکثریت جامعه اروپایی با لغو سیاست های کنترل جمعیت، به دنبال مشوق هایی برای افزایش جمعیت خود هستند تا هرم سنی رو به پیری گرایش پیدا نکند.»
طبیعی است که اعمال سیاست های جمعیتی یک عرف پذیرفته شده جهانی است. یعنی کشورهایی که با افزایش جمعیت روبرو هستند سیاست های تنبیهی و دولت هایی که کشورشان به سوی پیری در حرکت است سیاست های تشویقی در جهت افزایش جمعیت اعمال می کنند و این موضوع دخالت در زندگی خصوصی افراد محسوب نمی شود.
از سوی دیگر نکته ای که نباید مغفول بماند این است که تعامل خانواده با جامعه یک تعامل دو طرفه است؛یعنی از سویی جامعه وسایل رفاه خانواده و اعضای آن را فراهم می کند و از سوی دیگر انتظار دارد خانواده ها و افراد نیز در جهت رشد و توسعه کشور تلاش کنند . جمعیت پیر نمی تواند انتظارات جامعه را از خانواده ها تحقق بخشد و صد البته دولت و نظام سیاسی نیز موظف است حقوق افراد را چه از لحاظ اقتصادی و چه از نظر سایر جهات تامین کند .
-با توجه به اینکه شورای فرهنگی اجتماعی زنان با همکاری شورای عالی فرهنگی بسته افزایش جمعیت را تدوین نموده است و شما هم در این زمینه صاحب نظر هستید، فکر می کنید با چه راهکارهایی می توان جمعیت کشور را افزایش داد؟
همانگونه که شما هم مستحضر هستید، در چند سال اخير مقام معظم رهبري در چند نوبت متناوب از « ضرورت افزايش جمعيت كشور»، « افزايش فرزند آوري» و « اجتناب از تقليد سبك زندگي غربي ها » و ... سخن به ميان آورده اند. معظم له تاكيد فرموده اند كه « كشور ما هفتاد و پنج ميليوني نيست، كشور ما كشور صد و پنجاه ميليوني است .»
بنابراین محقق ساختن تاكيدات دورانديشانه معظم له در خصوص افزايش حداقل دو برابر جمعيت كشور، نيازمند فراسو نهادن چند گام و اقدام اساسي از سوي برنامهريزان كلان كشور از يكسو و مجاب شدن و اهتمام جدي شهروندان محترم جامعه از ديگر سو است؛ جمعیت هر کشور پتانسیل و قوه محرکه جامعه است که در صورت عدم تعادل و توازن، آینده جامعه را به خطر خواهد انداخت؛ لذا شاید اغراق نباشد اگر گفته شود كه نيمي از بستر و زمينه تحقق رهنمود موكد مقام معظم رهبري در خصوص اهتمام براي مضاعف شدن جمعيت كشور، بر اثر سياستها و اقدامات برنامهريزان و مسئولان كشور فراهم مي گردد. به همین خاطر من به مجموعه ای از پیشنهادات که جزء وظایف دستگاههای مختلف است اشاره می کنم:
تدوین راهکارهای افزایش جمعیت ( راهبردهای کلان- ملی- اقدامات ملی ) که خوشبختانه شورایعالی انقلاب فرهنگی این امر مهم را انجام داده است؛ لغو قوانين مشوق كاهش جمعيت بالاخص قانون تنظيم خانواده سال 72 ؛ استفاده از ظرفیت علمی حوزه برای تصویب قانون جدید جمعیت؛ تدوين و تصويب قوانين معدودي كه در اجراي بهينه سياستهاي مصوب شورايعالي زمينهساز است ؛ تصويب ماده واحدهاي مبني بر لازمالاجرا و قانوني بودن كل مصوبه شورايعالي و لغو هر قانون و معاهده داخلي و بينالمللي مغاير آن. ( در اين مصوبه بر ضرورت تدوين دستورالعمل و آئيننامههاي اجرايي توسط دستگاههاي اجرايي ظرف مدت سه ماه تأكيد گردد)؛ اجراي هرچه سريعتر مصوبه شورايعالي در جهت ايجاد مركز جامع تخصصي جمعيت در معاونت رياست جمهوري (ماده 5 سياستهاي مصوب شورايعالي انقلاب فرهنگي)؛ ايجاد ستاد راهبردي نقشه مهندسي فرهنگي در بحث جمعيت براي نظارت و پايش مستمر نحوه تحقق سياستها؛ بازنگری نحوه جمع آوری و تحلیل آمار با توجه به سوابق حضور سازمان ملل در هدایت آمار و تغییرات آن؛ بازنگری در فعالیتهای کلیه دستگاههای همکار با آژانس ها و به فرموده مقام معظم رهبری (مدظله العالی) سمزدایی از آنها؛ تشكيل شوراي عالي سياستگذاري و برنامه ريزي جمعيت و انجام مطالعات عميق در زمينه ارزيابي سياستهاي جمعيتي گذشته، حال و آينده براي رسيدن به حد مطلوب جمعيت براي جلوگيري از بروز عواقب قبلی می تواند موثر باشد و امیدوارم هز چه زودتر به این دغدغه مقام معظم رهبری پاسخ داده شود.