(چاپ)

زندگی استعماری؛ طبّ استعماری
قرن بیوتکنولوژى و گزینه هاى پیش رو(مقاله انتخابی)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قرن بیوتکنولوژى و گزینه هاى پیش رو

جرمى ریفکین1 


چکیده: 

 
نگاه حاکم بر علم جدید که سخت متأثر از دیدگاه فرانسیس بیکن است، با تأثیرات گسترده اى بر علم قرن بیست و یکم یا همان زیست شناسى و مولود آن، فن آورى هاى زیستى، همراه شده است، اما در کنار این رویکرد حاکم که دانشمندان این حوزه را سخت به خود مشغول ساخته است، شاهد ظهور رویکردى متفاوت از سوى بوم شناسانى هستیم که با هر گونه رفتارى که مستلزم دستکارى و دخالت ورزى آدمى بر طبیعت است، مخالفت مى ورزند و از این رو، از یافته هاى این علم و تکنولوژى جدید تنها در راستاى تحکیم مواضع و دیدگاه هاى خود بهره مى برند. 



پس از چهل سال گسترش موازى دو حوزه «اطلاعات» و «علوم زیستى»، هم اینک شاهد ادغام و تبدیل آن ها به نیرویى تأثیرگذار هستیم که اساس قرن بیوتکنولوژى بر پایه آن بنا نهاده شده است. در عصر جدید، از کامپیوتر به نحوى فزاینده با هدف رمزگشایى، اداره و سامان بخشیدن به حجم عظیمى از اطلاعات و یافته هاى ژنتیکى، که منبع خام اقتصاد نوین جهانى هستند، استفاده مى شود. 

 
قرن بیوتکنولوژى، نویددهنده دستیابى به منابع و سرمایه هایى عظیم است؛ سرمایه هایى که در قالب گیاهان و حیوانات دستکارى شده با هدف سیر نمودن جمعیت گرسنه کره زمین، منابع جدید انرژى و نیز الیاف هاى دستکارى شده براى ساختن جامعه اى تجدیدشدنى و یا داروهاى معجزه آسا و شیوه هاى درمانى اى که با هدف تولید کودکانى سالم تر و محو درد و رنج و افزایش طول عمر بشر خلق شده اند، تجلى یافته است، اما در برابر همه این تحولات، همواره سؤالى آدمى را به خود مشغول مى سازد: به راستى به چه قیمتى؟ 


این تجارت ژنتیکى جدید در مقایسه با دیگر انقلاب هاى اقتصادى طول تاریخ، با مسایل و پى آمدهاى اضطراب آورترى همراه شده است. آیا خلق مصنوعى حیوانات شبیه سازى شده شیمرى و یا داراى ژن پیوندى، نمى تواند به معناى پایان طبیعت و یا به جایگزینى براى دنیاى زیستى ـ صنعتى تبدیل شود؟ آیا رهایى گسترده هزاران گونه جاندار دستکارى شده ژنتیکى در عرصه محیط زیست نمى تواند با آلودگى هاى فاجعه آفرین ژنتیکى و خسارات غیرقابل جبران به زیست کره همراه گردد؟ به راستى عواقب به انحصار درآمدن ذخیره ژنى جهان، با توسل به حقوق مالکیت فکرى و کنترل آن توسط معدود شرکت هاى فعال در این عرصه، چه خواهد بود؟ و اصلاً زندگى در دنیایى که در آن کودکان از لحاظ ژنتیکى تحت مهندسى قرار مى گیرند و طبق سفارش در رحم ها شکل داده مى شوند و در دنیایى که مردمانش به نحوى فزاینده بر پایه گونه ژنتیکى شان مورد شناسایى و البته تبعیض قرار مى گیرند، چه معنایى خواهد داشت؟ و بالاخره این که، مخاطرات ناشى از تلاش در راستاى طراحى و شکل دادن به انسان هایى «کامل تر» چه خواهد بود؟ 


مسأله اساسى در این باره، نه به خود علم، بلکه عمدتا به نحوه به کارگیرى آن خلاصه مى شود و از این رو است که بحث اساسى درباره قرن بیوتکنولوژى، به دو انتخاب متفاوت ما از این علم، معطوف مى گردد. 


اولین رویکرد بر پایه نگاه بیکن بنیان نهاده شده است؛ نگاهى که به قدرى براى ما آشنا است که گویى به جز آن هیچ رویکرد دیگرى پیش روى ما وجود ندارد. بیکن طبیعت را به مثابه «روسپى اى همگانى» مى نگریست و از نسل هاى آینده مى خواست تا آن را تحت فشار قرار داده، رام نموده و به آن شکل بخشند و بدین شکل به ارباب بلامنازع دنیاى مادى تبدیل شوند. بسیارى از برجسته ترین زیست شناسان مولکولى دنیاى امروز را مى توان وارثان سنت بیکن برشمرد. آنان خود را مهندسانى بزرگ مى دانند که تمام تلاش خود را به اصلاح، نوترکیبى و برنامه ریزى مجدد مؤلفه هاى حیات معطوف نموده اند تا در این رهگذر، موجوداتى مطیع تر، کارآمدتر و مفیدتر که بتوانند بیش از پیش به خدمت بشریت درآیند، تولید کنند. 


در سویى دیگر، گروهى رویکردى کاملاً متفاوت و البته دقیق و همه جانبه اتخاذ نموده اند. این دانشمندان بوم شناس، به طبیعت به مثابه شبکه اى منسجم و هماهنگ از روابط مبتنى بر همزیستى که داراى وابستگى هاى متقابلند، مى نگرند. اینان، کره خاکى و موجودات آن را در قالب یک کل یا همان زیست کره، وجودى یگانه و بى همتا برمى شمارند. 


کشاورزى مى تواند نمونه اى مناسب از تفاوت بین این دو رویکرد باشد. زیست شناسان مولکولى به واسطه نوع رویکردشان، به تزریق ژن هاى بیگانه به رموز ژنتیکى محصولات غذایى با هدف مقاوم سازى آن ها در برابر سموم علف کش، آفات، باکترى ها و قارچ ها اقدام مى نمایند. اینان به این گونه گیاهان داراى ژن پیوندىِ دستکارى شده، به شکلى مى نگرند که گویى در نوعى انزواى ژنتیکى به سر مى برند و با محیط خود کاملاً بیگانه اند؛ از همین رو است که به نگرانى هایى که از سوى طرفداران و فعالان محیط زیست نسبت به آلودگى ژنتیکى حاصل از فعالیت هاى آن ها داده مى شود، توجهى نمى کنند. 


برخلاف این رویکرد، بسیارى از بوم شناسان، از این گونه اطلاعات جدید با هدف درک عوامل و مؤلفه هاى زیست محیطى اى که در روند شکل گیرى جهش هاى ژنتیکى در گیاهان تأثیر گذارند، استفاده مى نمایند. برخلاف مهندسان ژنتیک، اینان از این دانش جدید در راستاى بهبود و ارتقاى شیوه هاى سنتى و پایدار کشاورزى و از جمله پرورش، کنترل آفات و چرخه محصولات بهره مى برند. 


به همین ترتیب، در عرصه پزشکى نیز بسیارى از زیست شناسان مولکولى، توجه خود را به شیوه هاى گوناگون ژن درمانى اى معطوف نموده اند که با تزریق ژن ها به بیماران همراه شده است، اما گروه معدودى، از همین اطلاعات حاصله به منظور کشف روابط حاکم بر جهش هاى ژنتیکى و عوامل زیست محیطى بهره مى برند. اگرچه ذکر این نکته ضرورى است که شمارى از بیمارى هاى ژنتیکى، ظاهرا غیرقابل پیش گیرى بوده و از دخالت محیط زیست مصون هستند، اما بررسى ها بیانگر آن است که بیش از هفتاد درصد مرگ و میر در جوامع صنعتى، محصول آن چیزى است که پزشکان آن را «بیمارى هاى رفاه» مى نامند که از آن جمله مى توان به حملات قلبى، سکته ها، دیابت و سرطان هاى سینه، روده و پروستات اشاره نمود. از آن جا که افراد نسبت به این گونه بیمارى ها، آسیب پذیرى هاى ژنتیکى مختلفى دارند، نقش عوامل محیطى و خارجى هم چون: مصرف بالاى دخانیات، الکل، رژیم هاى غذایى چرب، مواد شیمیایى سمّى و سموم آفت کش و حشره کش ها، آب و غذاى آلوده، هواى ناسالم و بالاخره زندگى توأم با بى تحرکى، در شکل گیرى این گونه بیمارى ها اجتناب ناپذیر است. 


بنابراین، رویکرد نخستین که همان رویکرد دشوار و مشکل آفرین است، از علم جدید ژنتیک به منظور ایجاد تغییرات و دستکارى در الگوى ژنتیکى گونه هاى ذى حیات سود مى جوید و اما رویکرد دوم که رویکردى سهل الوصول است، از همین اطلاعات با هدف خلق روابط منسجم تر و ماناتر بین گونه هاى موجود و محیط زیست بهره مى برد. 


اگرچه برخى مدعى اند که براى هر دو رویکرد امکان ظهور و بروز وجود دارد تا دست به دست هم داده، به تقویت یکدیگر بپردازند، اما در حقیقت، بازار به رویکرد نخستین سخت علاقمند بوده و دلیل آن هم کاملاً واضح است، چرا که حداقل، توسل به این رویکرد مى تواند با سود هنگفتى براى صاحبان آن همراه گردد. 


اگرچه امروزه شاهد نوعى اقبال عمومى و فزاینده به محصولات آلى و غذاهاى طبیعى و نیز پزشکى پیشگیرانه هستیم، اما سرمایه بیش ترى در حوزه پزشکىِ بیمارى محور و کشاورزى بیوتکنولوژى هزینه مى شود. 


با این وجود، بروز تغییراتى در این عرصه محتمل و ممکن است، چرا که جامعه مى تواند همان گونه که نسبت به تکنولوژى هسته اى، عکس العمل نشان داده، نسبت به 


آیا باید از یافته هاى جدیدمان براى تحقق ابرمحصولات و یا حیوانات داراى ژن پیوندى استفاده نماییم و یا این که از همین اطلاعات حاصله به منظور گسترش کشاورزى مبتنى بر اصول بوم شناختى و رفتارهاى مهرورزانه تر با حیوانات استفاده نماییم؟ 


این علم جدید نیز از خود واکنش نشان دهد، اما تأکید بر این نکته ضرورى است که بحث ما اصلاً قبول و یا ردّ استفاده از خود این تکنولوژى نیست ـ اگرچه همواره در مجامع علمى، جمع کثیرى مایلند تا به موضوع، این گونه نگاه کنند ـ و در چنین رهیافتى است که هر کسى که با نوعى تکنولوژى خاص مخالفت ورزد، با عنوان فرد ضدتکنولوژى معرفى مى شود. از این رو، نکته اساسى، نوع انتخاب ما در قرن بیوتکنولوژى است که کدامین تکنولوژى زیستى را انتخاب نموده و کدامین را کنار بگذاریم. آیا باید از یافته هاى جدیدمان براى تحقق ابرمحصولات و یا حیوانات داراى ژن پیوندى استفاده نماییم؟ و یا این که از همین اطلاعات حاصله به منظور گسترش کشاورزى مبتنى بر اصول بوم شناختى و رفتارهاى مهرورزانه تر با حیوانات استفاده نماییم؟ آیا باید از اطلاعات به دست آمده درباره ساختار ژنتیکى خودمان، در راستاى تغییر ساختار خودمان بهره ببریم؟ 


ما همواره بایستى گزینه هاى متعددى را پیش روى خود داشته باشیم. این بدین معنا است که باید از رویکردهایى که با خلق مشکلات و اختلالاتى همراه مى باشد، اجتناب ورزیده و این اصل اولیه و ریشه دار در پزشکى یعنى «نخست این که، با ضررى همراه نباشد» را همواره مدّ نظر داشته باشیم. 


شکى نیست که انقلاب بیوتکنولوژى، بى واسطه تر، شدیدتر و عمیق تر از هر انقلاب تکنولوژى دیگرى در طول تاریخ، همه را متأثر از خود مى سازد، اما با این وجود، تا کنون بحث در این باره، به گروهى محدود از زیست شناسان مولکولى، سخنگویان عرصه صنعت و سیاستگزاران دولتى و برخى منتقدین محدود شده است. حال که این تکنولوژى هاى جدید به عرصه زندگى مان هجوم آورده اند، زمان آن فرا رسیده تا دامنه این بحث گسترش یابد و همه جامعه را متوجه خود سازد. 


منبع: www.overmorgen.com 



منبع :

سیاحت غرب شماره نه