(چاپ)

کد خبر :  12638  
تاریخ انتشار خبر : ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ خبرها و نظرها
کاش سوال " #فرزندت_کجاست " از من پزشک پرسیده شود

 

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم 

و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين  و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين 

 

 

 

کاش سوال " # فرزندت كجاست " از من پزشك پرسيده شود

 

 

 

دانش اموز كه بودم وقتي جواب سوالي را خوب بلد بودم خيلي دلم ميخواست معلم ازم بپرسه....
 

 

امروز هم ؛ بد هوس كردم سوال " فرزندت كجاست " از من پزشك پرسيده شود....

 

 

دو اشك

 

 

دخترم ٤ ساله بود كه به بيماري سختي مبتلا شد،دارو و درمان اثر نميكرد و هر روز رنجورتر ميشد. به پيشنهاد همكاران متخصص اطفال براي اقدامات تشخيصي و درماني بيشتر در بيمارستان بستري شد. 

 

نياز به عكس برداري و ازمايشات مختلف داشت با بيمارستان محل كارم تماس گرفتم و گفتم همه عملهايم را كنسل و به روز ديگري موكول كنند اما مسئول بخش گفت اكثرا بيماران از راه دور امده اند و كنسل كردن عمل انان را به زحمت مي اندازد.

 

حق با او بود...

دخترم را به خدا و مادرش سپردم و به او قول دادم بروم و زود برگردم . 

 

وارد بيمارستان محل كارم كه شدم ديدم تعداد زيادي بيمار هم از راههاي دور امده و منتظر من نشسته اند، تا همه انها را ويزيت كردم و به اطاق عمل رفتم عصر شد ، تا پاسي از شب رفته مشغول عمل بودم اما هنوز كلي عمل مانده بود . چشمم در ميكروسكوپ عمل بود فكرم كنار فاطمه سادات ٤ ساله ام . با بخش تماس گرفتم كه مابقي عملها را به فردا موكول كنيد، مسئول بخش گفت در بين بيماران كودك ٣ ساله عراقي است كه چندين ساعت NPO است و تحمل گرسنگي مجدد برايش مشكل


حق با او بود...

 

كودك را هم عمل كردم . شب از نيمه گذشته بود كه اطاق عمل را ترك كردم و يك راست به بيمارستان محل بستري فاطمه سادات رفتم . خوابيده بود همسرم گفت خيلي منتظرت شد و بهانه گرفت نيامدي خوابيد.
 

 

صبح هرچه سعي كردم توجيهش كنم نشد ، اشك ميريخت و از بد قولي من شكايت ميكرد او پدرش را ميخواست خصوصا در شرايط فعليش

حق با او بود...

 

براي ويزيت بعد از عمل بيماران ديروز به درمانگاه رفتم . خانمي گريه ميكرد و به زبان عربي چيزي ميگفت كه من نميفهميدم، ترجمه كردند، مادر همان طفل عراقي بود؛ امروز كودكم بعد از مدتها ديد، اسباب بازيش را ديد و خوشحالي كرد و خنديد، ميگفت و اشك ميريخت و دعا ميكرد، خواستم بگويم براي فاطمه ساداتم دعا كن، نگفتم ،نخواستم به اندازه دعاخواستني هم منتي سرش داشته باشم....

 

 

مدتها گذشته و من همچنان سرگردان بين اين دو اشك

 

پزشك باشم يا پدر ....