(چاپ)

کد خبر :  33550  
تاریخ انتشار خبر : ۲۱ خرداد ۱۳۹۸ خبرها و نظرها
تجربه زایمان طبیعی بعد از سزارین

 

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم 

و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين  و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين 

 

 

 

 

تجربه زایمان طبیعی بعد از سزارین

 

 

 

 

6 سال پیش جرم آوردن بچه سوم خیلی بیشتر از الان بود و من دختر موفق فامیل که توی بهترین دانشگاه فنی کشور درس خونده بودم و برای خودم یک خانوم مهندس خوب و موفق بودم، کار رو ترک کرده بودم و مرتکب این جرم هم شده بودم!!

 

هر کسی به خودش جرأت می داد نظری بدهد و نگاه عاقل اندر سفیهی بیندازد. از دکتر گرفته تا رهگذر و غریبه تا دوست و فامیل.

 

حالا نشون به اون نشون که بعد از من خیلی زود چهارتا از دخترهای هم سن و سال خودم توی فامیل، سومی را باردار شدند و همه هم در عین خوشحالی می گفتند: تقصیر فلانی بود ما رو هوایی کرد!!

 

تا باشه از این تقصیرها گردن من. فکر کردیم با سه تا بچه به حد آخر انجام وظیفه رسیدیم. دیدیم نه، باز هم رهبرمان از فرزندآوری میگویند و خطرات کاهش جمعیت و ... باز حس انجام وظیفه بهمان دست داد و چهارمی را باردار شدم.

 

این بار دیگه جرأت بیانش رو نداشتم.حتی چند ماه بعد که خواهرم شنید، یک ماه بهم زنگ نزد و نیمه قهر بود. دخترش می گفت: می دونستم خاله بالاخره آبروی ما رو می بره.

 

یک عده از دلسوزان هم می گفتند: وای!! سزارین برای بار چهارم؟!! تو حتما می میری!! هر چه می گفتم بابا، این حرف که فقط تا سه بار میشه سزارین کرد، درست نیست و دکتر من گفته تا شش بار هم انجام داده، باور نمی کردند.

 

 

ماه هشتم بودم که به خواست خدا چیزهایی درباره زایمان طبیعی بعد از سزارین شنیدم. سر بچه اولم درست یا غلط به تشخیص دکتر سزارین اورژانسی شده بودم، به اجبار دو تای بعدی هم سزارین شدم. ولی همیشه ناراحت بودم که این تجربه را از دست دادم و فکر می کردم خدا در بهشت هم که شده باید اجازه کسب این تجربه را حتی به صورت شبیه سازی بهم بده!!


کمی در نت درباره «وی بک» تحقیق کردم. دیدم توی دنیا به کرات انجام میشه اون هم با ریسک و خطر پایین. حتی یک خاطره خوندم که یکی بعد 5 بار سزارین، ششمی را طبیعی آورده.

 

دکتر اولیم که قرار بود پیش ایشان سزارین کنم به دلیل کم بودن وزن جنین بهم اجازه داده بودند که تا شروع دردها یا پاره شدن کیسه آب صبر کنم تا بچه خوب وزن بگیرد و فقط سپرده بودند نذار دردهات شدید بشه و زود بیا بیمارستان برای سزارین. خب پس ریسک پارگی رحم آنی نبود و قابل کنترل بود!

 

 

دوباره این آرزوی قدیمی در من زنده شد و دنبالش رفتم. الحمدلله بودند دکترهایی که وی بک را قبول می کردند ولی کسی مرا که سه سزارین داشتم نمی پذیرفت. تا این که با خانم صابریان که مامای بسیار با تجربه و دلسوزی هستند، ‌آشنا شدم. ایشان بسیار به کارکرد طبیعی بدن ایمان داشتند و کلی بهم امید دادند.

 

 

باید موافقت دکتر همکار ایشان را هم جلب می کردیم. رفتم پیش خانم دکتر محسنی رجایی. اولش برام از خطر مرگ گفتند و این که چرا به فکر سه بچه دیگرم نیستم و در آخر که چشمان پرحسرت مرا دیدند ، گفتند حالا ناامیدت نمی کنم اگه سر جنین به اندازه خوبی توی لگن پایین بیاد ، فشار از روی رحم برداشته می شه و می تونم بهت کمک کنم برای طبیعی.

 

آمدم خانه و به همسرم از خطر مرگ و بی همسری خودش و بی مادری بچه هاش گفتم!! انتظار داشتم منقلب شود و منصرفم کند ولی خیلی خونسرد گفتند خب حالا تفالی هم به قرآن می زنیم. این آیه آمد:

 

 

«فالله خیر حافظا و هو ارحم الرحمین» 


 

این بار می خواستم در دو زمینه الگو باشم: هم در فرزندآوری و هم در زایمان طبیعی بعد از سزارین های مکرر


الهی توکل به تو


از خانم صابریان ورزش های لازم را پرسیدم و دو سه هفته ای خوب تمرین کردم. شکر خدا در هفته 37 پوزیشن بچه عالی شد.

 

دکترم گفت حالا باید منتظر شروع علامت زایمان طبیعی باشیم و نمی شود برای شما از دخالت در تحریک زایمان با روش‌های مصنوعی مانند آمپول فشار استفاده کرد.

 

میزان ورزش ها رو با صلاحدید خانم صابریان بالا بردم. تصمیم گرفته بودم به هیچ عنوان کار متهورانه و غیر عاقلانه ای نکنم. هر جا لازم میشد و صلاح می دیدند تن به سزارین بدهم. مدام می گفتم خدایا تو وکیل منی. همه جا به جای من تو تصمیم بگیر و نذار اشتباه کنم. این ذکر مرتب زیر لبم بود:‌ «اللهم کن وکیلی فی کل امر و توَلَّنی تَوَلّی عِنایَهٍ وَ مُحَبه فی کُلِّ حال»

 

بالاخره در 39 هفته و 4 روز با پاره شدن کیسه آب فرایند زایمان طبیعی شروع شد. با لطف خدا و کمک خانم دکتر و مامای عزیزم  در ۱۱ فروردین امسال فرزندم صحیح و سالم به دنیا آمد. در سن ۳۹ سالگی تجربه بسیار عجیب و حیرت انگیزی بود. هنوز هم جرأت نکرده ام به فامیل ها بگویم به دنیا آمدن طبیعی بچه،‌ برنامه ریزی شده بود. فکر می کنند یه هویی شد!!

 

هنوز هم عده ای سر به سرم می گذارند و متلک می گویند برای داشتن فرزند چهارم، از قیمت پوشک می پرسند و خرج بیمارستان و ... زبان این عده را که نمی شود بست. اینها هم گوشه هایی از صحنه جهاد است.