(چاپ)

کد خبر :  564  
تاریخ انتشار خبر : ۰۵ خرداد ۱۳۹۴ یادداشت ها
مغالطه «اگر ابن سینا امروز بود ...»!

بسم الله الرّحمن الرّحیم 

و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین 

 

مغالطۀ «اگر ابن سینا امروز بود ...»!


 
شاید در لا به لای سخنان برخی کارشناسان، به عباراتی شبیه به این برخورد کرده باشید:

« اگر ابن سینا امروز بود، از ابزار پزشکی و تکنیک های پیشرفتۀ روز استقبال می کرد» ، « اگر ابن سینا امروز حضور می داشت، با استفاده از دانسته ها و روش های جدید در علم پزشکی، فهم خود را از پزشکی ارتقا می داد» ، « اگر ابن سینا امروز در میان ما بود، خود را از دستاوردهای پیشرفته و دقیق علم پزشکی محروم نمی کرد» و ....
ادعاهایی از این دست ـ که در تقابل با تفکراتی مطرح می گردند که رویکردی انکاری به مدرنیته و دستاوردهای آن دارند ـ نکات بسیار ظریفی را در خود پنهان کرده اند که ذهن های خود کرده به باورهای رایج، هیچگاه در صدد تحلیل آنها بر نخواهند آمد و بالعکس، این گونه عبارات، بسیار مورد استقبال ایشان واقع خواهد شد. اما آیا گویندگان این سنخ مطالب، اندیشۀ لازم را در شناخت لوازم گفتار خود مبذول داشته اند؟


سوال ما از گویندگان محترم این عبارات این است که منظور شما از « ابن سینا» کدام ابن سینا است؟!

 
ابن سینایی که بر مدار یک نگاه کل نگر مبتنی بر فلسفۀ الهی و طبیعیِ دنیای قدیم، به تفسیر و تبیین پدیده ها مشغول بود؛ یا ابن سینایی که در گذر زمان، همگام با تاریخ تجدد، متحول شده و از دریچۀ فیزیک، شیمی، زیست شناسی و سایر علوم جزءنگر مدرن به تفسیر پدیده ها می پردازد؟!


گویندگان چنین عباراتی، توجه ندارند که به چه آسانی و با چه سرعت شگفت انگیزی جناب شیخ الرئیس را از خودِ حقیقی اش بی خود کرده اند و پس از معدوم ساختن وی در قرن پنجم هجری، بدون هیچ منطقِ حساب شده ای به یکباره ورژنی به روز شده و آپدیت از ایشان را متناسب با آنچه ذائقۀ امروزین جامعه می پسندد خلق کرده اند. آیا براستی می توان ابن سینایی را تصور کرد که هیچ نسبتی با فلسفه و جهانبینی دوران گذشتۀ تمدن اسلامی ـ که خود مدوِّن آن بود ـ نداشته باشد و به یک باره همۀ آنچه را که در این هزار سال در نحوۀ نگرش بشر به عالَم ایجاد شده بپذیرد و بیگانه از خویش و ذهنیات و باورهای علمی اش، محکوم به پذیرش آن چیزی گردد که محصلان قرن 21، آن را به عنوان دیدگاه علمی پذیرفته اند؟


آنچه در این میان مورد غفلت واقع می شود این واقعیت است که ابن سینا با همۀ جوانب و شئون و مؤلفه های خاص فکری و عملی خود می تواند ابن سینا باشد و آن ابن سینایی که فقط اسم و پیشه ای از او مانده باشد و تمام دارایی های علمی و معرفتی اش از او گرفته شده باشد تا هیچ موضعی نسبت به آنچه واقع شده نداشته باشد و بدون هیچ مقاومتی شرایط حاضر را بپذیرد، دیگر ابن سینا نیست. این بدیهی است که اگر جناب شیخ الرئیس نخواهد مبتنی بر فلسفۀ مورد نظر خویش ـ که در کتب مختلف خود به صورت مبسوط و مدلل به آن پرداخته و شرح داده است ـ تفکر نماید، و در اذهان باورزدۀ ما از هرگونه قیدی آزاد و رها گردد و یله و هرز و بی ریشه قلمداد شود، آمادگی پیوستن به هر جریان فکری و علمی که لفظی از علم و تفکر را یدک می کشد خواهد داشت و هر شخص و گروهی می تواند او را به نفع خود مصادره کند. اگر به جناب ابن سینا بگوییم که لطفاً از معرفتشناسی ویژه ای که معتقد به آن هستی دست بکش و بر خلاف آنچه تفلسف کرده ای بیندیش و دقیقاً از همان روشی که خود منتقد آن بوده ای و در رد آن سخن گفته ای پیروی کن و ایشان نیز قبول نمایند، زمینه های پیدایش ابن سینایی که دوستان از آن دم می زنند فراهم خواهد شد!


اما براستی چرا امروز ما می توانیم اینقدر سهل و بدون اینکه تردیدی به خود راه دهیم، در مواردی از این دست نظر بدهیم؟ و آیا ما از کجا مطمئن هستیم که اگر امثال ابن سیناها از گذشتۀ تمدن اسلامی به دنیای امروز بیایند، آنطور که ما گمان کرده ایم و بر طبق سلایق رایج عمل نمایند؟


پاسخ این سؤال در فهم این نکته نهفته است که تفاوتی بسیار اساسی میان آنچه مبنای عمل حکمای تمدن اسلامی بود و آنچه اغلب تحصیلکردگان امروزی بر طبق آن عمل می کنند وجود دارد. جناب شیخ الرئیس ابوعلی سینا (علیه الرحمه)، فیلسوفی طبیب بود که طبابتش ریشه در فلسفه اش داشت، بی آنکه جدایی و انفصالی میان این دو وجود داشته باشد. او که بنا بر اعتراف بسیاری از اهالی فلسفه، بزرگترین فیلسوف جهان اسلام و از تأثیرگذارترین چهره های علمی این حوزه است، خوب می دانست که مبانی حکمت و فلسفه، شامل اصول قانونمندی است که به علوم طبیعی جهت می دهد و پایگاه حجیّتِ عمل در علم طب به رعایت همین اصول در امر طبابت باز می گردد. این امکان ندارد که یک فیلسوف طبیب، که هم در فلسفه و هم در طب در بالاترین جایگاه علمی قرار دارد، به استخراج و تدوین اصولی عقلی در فلسفه بپردازد اما در رویکرد خود به علم طب به همان اصول بی اعتنایی کند و یا آنها را زیر پا بگذارد. یک طبیب حکیم، وقتی در ساحت های فلسفی به اثبات این اصل می پردازد که «موجود، منحصر در محسوس نیست» در رویکردی که در علم طب به انسان دارد هیچگاه، نگاه مادیِ صرف به او نخواهد داشت، زیرا علم طب صحنۀ عمل به اصولِ کشف شده در عالَم عقل است و یک حکیم هیچگاه نخواهد پذیرفت که انسان را از منظری به نظاره بنشیند که عقل، بطلان آن را اثبات کرده است.


حال اگر نگاهی به شرایط امروزین خود داشته باشیم، خواهیم دید که اغلب تحصیلکردگان مسلمان، بر خلاف حکمای تمدن اسلامی، هیچ شناخت و معرفتی نسبت به مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی علومی که می آموزند و بکار می برند ندارند. لذا اصول معرفتی و متافیزیکی حاکم بر این علوم را مشاهده نمی کنند و وقتی چنین باشد، دیگر قادر نخواهند بود نسبت بین این علوم را با معارف اسلامی فهم کنند و موضعی آگاهانه در قبال آن داشته باشند. به همین دلیل است که می بینیم آنچه ملاک قبول هر علمی برای ما قرار گرفته است، کارآییِ صرف است و دیگر این امر مورد ملاحظه قرار نمی گیرد که آن کارآیی، برآمده از کدام نیاز و کدام نگاه است و مقوّم کدام تمدن و کدام سبک از زندگی است و چه عواقبی برای حیات انسانی دارد و چه اقتضائاتی را بر آن حاکم خواهد کرد. این دید ناقص و بریده از حقیقت، آنقدر وسعت یافته که در اغلب تحلیل ها و تفسیرهای ما از مسائل گوناگون حضور دارد و وقتی که با چنین نگاهی به جناب شیخ الرئیس بنگریم، پزشک حاذقی را که طبابتش در رجوع به نوع خاصی از معارف معنا پیدا می کند نخواهیم دید، بلکه ابن سینایی بریده از عقبه های فکری و معرفتی خواهیم دید که آمادگی این را دارد که به هر نظام علمی ملحق شود و با آن هماهنگ گردد. چه آن نظام موافق با اندیشه های فلسفی او باشد و چه نباشد، زیرا از آنجایی که دیگر این ارتباط برای خود ما معنا و مفهومی ندارد، به تبع آن جناب شیخ را نیز هم کیش خود می پنداریم و همان را که بر سر خود آورده ایم به شخصیتی که از ایشان در ذهن خود ساخته ایم تعمیم می دهیم و به راحتی حکم می کنیم که « اگر ابن سینا امروز بود ....»!


و ما بار دیگر از قائلین به این دیدگاه می پرسیم که کدام ابن سینا را می گویید؟! ابن سینایی که همچنان معتقد به اصول فلسفی و منطقی زمان حیات خود است؟ (همان اصولی که خود بیشترین سهم را در تدوین و تنظیم آن داشته است؟) یا ابن سینایی را می گویید که در مواجهه با علوم برآمده از نظام فکری و فلسفیِ مغایر با آنچه او بدان اعتقاد داشت، از اعتقادات قبلی خود توبه کرده و دست کشیده است؟ این دو ابن سینا یکی نیستند! اولی، در جهت مقابله با روش هایی که از بنیان های معرفتی باطل برآمده اند قیام خواهد کرد و هرگز اقتضائاتی را که به واسطۀ باور این اصول اشتباه بر مناسبات انسانی تحمیل شده است به رسمیت نخواهد شناخت. اما ابن سینای دوم، در نظام نوین علمی، حل و هضم خواهد شد و دیگر هیچ دلیلی برای رجوع به آنچه سابقاً مدعی آن بود نخواهد داشت. ابن سینا در صورتی از دستاوردهای علمی و آن نظام شامخ طبی اش دفاع خواهد کرد که همچنان معتقد به مبانی فلسفی ای باشد که نظام طبی اش را بر آن بنیان نهاده است و اگر چنین باشد، باید در مقابل نظام جدیدی که در تقابل با آن نظام ایجاد شده است وارد عمل شود. این ساده انگاری است که تصور کنیم ابن سینا نیز همانند ما بدون سنجش مبانی و اصول معرفتی حاکم بر علم و روش های علمی، دست دوستی به آن نظامی بدهد که از ریشه مغایر با اصول برهانی مورد قبول او است. اگر ما به علت عدم بصیرت علمی، به چنین ورطه ای درافتاده ایم اما راه حکما از این طریق نمی گذرد.


آری، باید توجه داشت که ما نمی توانیم موضوعات را مستقل از عواقب و لوازم آن ببینیم و مدعی یک تحلیل درست نیز باشیم. مشکل دوستانی که چنین نظراتی را مطرح می کنند این است که نگاه آنها به مسائل یک نگاه ظاهری است که نسبت هر شیء را با شئون مختلفی که به آنها مرتبط است نمی بیند. ابن سینا، بدون نسبتی که با فلسفه و منطق مورد نظرش دارد، فقط یک اسم است و بس! اما اگر این نسبت لحاظ گردد، آنوقت دیگر معنا نخواهد داشت که حکمی را در مورد ایشان جاری کنیم که ناقض این نسبت ها باشد. و اگر چنین کردیم، از مدار منطق خارج شده ایم.


حمیدرضا رحیمی   

1394/2/10

 

* پی نوشت: در دوران فتنه 88، سبزها شعار می دادند: «بسیجی واقعی همت بود و باکری»! ، این سخن نیز که «اگر ابن سینا امروز بود همان را می کرد که ما قبول داریم» شبیه همین شعار کذایی است. همت و باکری را اگر در نسبت با آنچه به آن معتقد بودند نگاه کنیم، کاملاً معلوم است که اگر در زمان فتنه حضور [محسوس] داشتند، نسبت به شرایط پیش آمده از همه بیزارتر بودند اما وقتی همت و باکری را جدای از عقایدشان دیدیم دیگر نسبت آنها را با وقایع جاری در زمان حاضر تشخیص نخواهیم داد و چون الان حضور محسوس ندارند که مثلاً بر علیه فتنه بیانیه بدهند و مقابله کنند، معترضان دلیلی نمی بینند که با ایشان مخالفتی داشته باشند! همتی که به دلیل عدم حضور محسوس در جامعه، باب طبع معترضان است، شبیه همان ابن سینایی است که به دلیل عدم نسبت سنجی بین آنچه امروز رایج است و آنچه ایشان به آن معتقد بود، باب طبع ما شده است! اما این همت و ابن سینای خیالی که پروردۀ ذهن های ماست کجا و آن خودِ حقیقی ایشان کجا!