بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين
هر آدمی یک گوشهی پاک میخواهد
جایی که وقتی همهجا را ناپاکی گرفت به آن گوشهی پاک پناه ببرد.
جایی که وقتی همهجا آلوده شد، آنجا تمیز باشد،
جایی که وقتی همهی آبها آلوده شد، آنجا یک لیوان آب پاکیزه پیدا شود،
جایی که وقتی همهجا بوی تعفن گرفت آنجا بوی یاس بیاید،
جایی که وقتی همهجا را غبار گرفت، آنجا همهچیز بدرخشد.
گوشهی پاک هر کس دریاییست که روحش را میشوید،
آفتابیست که یخ روحش را آب میکند،
نسیم خنکیست که بر تنش میوزد و دلش را آرام میکند.
گوشهی پاک گاهی آدمیست که دست از تعلق شسته.
آدم بدون چشمداشتی که گاهی پشت میزی کتاب میخواند، گاهی سر سجادهای نماز.
گوشهی پاک گاهی مادر مجردیست که برای بچههایش از جان مایه میگذارد،
گاهی معلمی که دلش برای دانشآموزانش میتپد.
گوشهی پاک گاهی پدربزرگت است،
گاهی رفیق دوران کودکیات.
گوشهی پاک گاهی معلم دوران کودکیت است،
گاهی خویشاوندی که سالی یکبار میبینیش.
گوشهی پاک گاهی همسایهی مهربانت است،
گاهی پیرمرد نانوایی که نان به دستت میدهد.
گوشهی پاک، هرجا که هست، پناهگاه روزهای تیره است.
گوشهی پاک آخرین پناهگاه دنیاست.
امیرعلی بنیاسدی