بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين
تا دیر نشده یذارید بازی کنن
بارون شدید میومد و پسرم خواست تو بارون، موهاشو با شامپو بشوره!
منم همراهیش کردم و به خواستش رسوندمش و ادامه ماجرا!!!
چند روز پیش آقای دارابی یه پست توی اینستاگرام گذاشت و من همونجا گفتم در موردش بعداً صحبت میکنم.
بچهها تصمیم گرفتند تو بارون شدید، برن و حمام کنن، شامپو هم با خودشون برده بودند. بابا هم که خیلی پایه بود 😉
ما حدود بیست سال پیش یه پیکان جوانان داشتیم (البته گوجهای نبود، بِژ بود 😁) که توی حیاط پارک میکردیم. من حدوداً ده ساله بودم که هر روز ظهر به بهونهٔ تمیز کردن یا اینکه روشنش کنم یه وقت باطریش نخوابه 😉 میرفتم تو ماشین. یادمه تابستون اِنقدر هوا گرم بود که نمیشد پنج دقیقه توی حیاط بمونی بعد من تو اون گرما میرفتم توی ماشین و تقریباً سونای خشک میگرفتم! اصلاً اینکه خیس عرق میشدم و حسابی سرخ سرخ میشدم رو دوست داشتم، همین الآنم نمیدونم چرا!! 🥴
از اونجایی که مامانها همه چیز رو میدونن و خیلی باهوشن، مامان ما همون روز اول، دوم فهمید ما نقشهمون چیه و فقط به من میگفت گرمازده میشی یا مریض میشیها، اما #ممانعت نمیکرد. منم تقریباً هر روز کارم این بود و الآن نمیدونم چرا ازش یه خاطره خوب توی ذهنم دارم و البته نمیدونم چرا سنسورهام از همون موقع خراب شده!! یعنی خیلی به گرما و سرما حساس نیستم، حداقل عین بقیه آدما نیستم. تابستونم میتونم با پتو بخوابم و برعکس! 🤪
حالا چی میخوام بگم؟!
خیلی برامون پیش اومده که بچهمون بخواد؛
👈 چهله تابستون کاپشن بپوشه و بیاد بیرون👈 وسط زمستون با تیشرت بیاد👈 زیر بارون بدو بدو کنه + شامپو 😁👈 امروز جلوی دستشویی بخوابه👈 روی لبه جوب راه بره👈 با شورت ورزشی بیاد مهمونی👈 با دمپایی بیاد خونه خاله👈 کفش زردا رو با لباس بنفشا بپوشه👈 موهاش رو چَپَرو شونه کنه👈 با لباس بره حمام👈 و …
اینجا برخورد ما چی میتونه باشه؟! میتونیم عین یه مادر و پدر دلسوز و مهربون؛ چون نتیجه این کار کودک رو میدونیم اجازه ندیم خودش تجربه کنه و بفهمه پنج دقیقه هم نمیشه توی تابستون کاپشن پوشید! یا از ترسِ حرف دیگران نگذاریم بچه با کفش زردا بیاد مهمونی! یا … میشهام اجازه بدیم خودش تجربه کنه ولو اشتباه باشه و نتیجهٔ کارش رو دوست نداشته باشه. بگذریم که من توی خیلی از مثالهایی که زدم اساساً مشکلی نمیبینیم، مثلاً با دمپایی بریم مهمونی چی میشه؟! 😏
این تجربیات هستند که هر کدوم دارن موجب رشد ذهن کودک و شکلگیری اتصالات سیناپسی جدید میشن و از اونجایی که وقتی بچهها بزرگتر میشن امکانِ این جور تجربیات خیلی کمتر میشه عملاً داریم بچهها رو توی گلخونهای که خودمون فکر میکنیم دما و هواش مناسبه بزرگ میکنیم که لزوماً چیز خوبی نیست. (قطعاً آدم بزرگا خیلی از این کارها رو نمیکنن. مثلاً فکر کنید یه مرد شصت ساله داره لبه جوب پروانه میزنه و کجکج راه میره. تقریباً که نه؛ تحقیقاً همه میگن طرف خُله! 🤭)
حالا برسیم به ویدئوی آقای دارابی؛
فکر کنم بدونید که یقیناً نظرم مثبته! سوای اینکه خود بچهها خواستن و باد و بارون بهار خیلی خوبه برای آدمیزاد، این تجربه قطعاً موجب رشد بچههاست ولو اینکه سرما بخورن که نمیخورن! مگه ما در طول عمرمون صد بار سرما نمیخوریم، خب یه بار هم اینجوری …
حالا اگه خیلی از ماها با زیر بارون رفتن کِیف نمیکنیم یا حالمون بد میشه، احتمالاً به خاطر تجربیات ناخوشایند دوره کودکی باشه. اونجایی که یا اجازه ندادن بریم زیر بارون و گفتن سرما میخوری یا لباست خیس میشه یا … یا وقتی عین موش آب کشیده اومدیم خونه؛ سنگین توبیخمون کردن!
نمیدونم تجربهاش کردید یا نه؟! کفشت پرآب باشه، یعنی پاهات رو که میگذاری زمین انگار تو استخر راه میری، من که خیلی باهاش خاطره دارم. شمام تجربهاش کنید و بگذارید بچهها هم تجربه کنن، چیزی نمیشه …
پینوشت: تو این پست قرار نبود بحث علمی و فنی بشه که این تجربیات، به چه نحوی داره ذهن کودک رو رشد میده و …