سلام و خسته نباشید من غیر از مواد غذایی به قرص ژلوفن و ناپروکسن حساسیت دارم آیا میشه این قرص هارو به واکسن خانگی اضافه کرد و اگر میشود به چه مقدار باید اضافه کنم؟؟؟ و یک سوال دیگه داشتم اینکه دقیقا چقدر باید آب جوش به محلول اضافه کرد؟؟؟


علی

سلام و وقت بخیر من قصد انجام حجامت آلرژی دارم و در یکی از شهرستان های استان کرمانشاه هستم جایی رو پیدا نمیکنم که حجامت آلرژی انجام بدن خواستم بدونم میشه پیش کسی که حجامت عادی انجام میده برم و همین مراحل حجامت آلرژی رو بگم که برام انجام بده و اگر نمیشه جایی رو معرفی میکنین که برم حجامت رو انجام بدم لطفاً راهنمایی کنید ممنون
علی

سلام. ببخشید من 52 روز هست زایمان طبیعی داشتم و مشکلی هم الحمدلله در شیردهی نداشتم. اطرافیانم میگن به نوزاد شیرخشک بدم تا بدن خودم ضعیف نشه. دچار سردرگمی شدم.میشه هم شیر داد و هم در اینده دچار ضعف نشم؟ بچه اول هست و 30 سالمه
شهریار

سلام. دخترم ۷ ماهشه. هم الرژی تنفسی داره هم الرژی به بعضی مواد غذایی. همیشه هم بدنش کهیر داره و کم و زیاد میشه. واسه بچه توی این سن هم میشه حجامت الرژی انجام داد یا همون حجامت ساده کافیه. لطفا راهنمایی کنین
مریم

سلام علیکم پیام به دست بنده نرسیده ( نمیدانم به چه علت) ولی محبت بفرمایید پاسخ را مجدد برایم ارسال بفرستید..
محمدجواد

سلام واحترام دکتربزرگواربه تازگی متوجه شدم باردارم الحمدلله اما موهایم وپوستم چرب میشودو سرهمراه شوره وخارش قبلااز شامپوهای قوی استفاده میکردم خوب بودم الان نمیتونم چی جایگزین کنم البته من امپول رقیق کننده خون هم میزنم،التماس دعا ازشمابزرگوار🙏
زینب

سلام و عرض ادب برای کبد چرب چه روزی مناسب حجامت است و از کدام ناحیه بدن؟
مجید

سلام و درود من دانشجو هستم و میخام مطالب یکی از مقالتتون رو pdf کنم و تو کلاس ارائه بدم از نظر شرعی شما مخالف نیستید؟
محمد رجبیان

سلام و ادب شش ماهی هست گاهی سوزش درسمت چپ قفسه سینه نزدیک به زیر بغل دارم .پس از مدتی کار مداوم منزل احساس سنگینی در ناحیه سمت چپ قفسه سینه و چپ پشت کتف دارم این چند ماه تجت فشار عصبی بوده ام.حالت رفلاکس معده هم گاهی دارم.چه درمانی پیشنهاد میفرمایید؟
بامداد

سلام علیکم بزرگوار در دو پیام ارسال شده قبلی سوالی مطرح کردم که هنوز منتظر پاسخ شما هستم احساس میکنم که رغبتی برای پاسخ نداشتید و یا به دلیل مشغله کاری وقت جواب دادن ندارید بحرحال اگر تمایلی ندارید که پاسخگوی پیام های بنده باشید به من اطلاع بدهید تا مُصَدّع اوقات شریفتان نشوم و بنده انتظار نکشم سپاسگزارم
محمدجواد
کد : 37201
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۴۰۱
خبرها و نظرها
Share Email
اینجا خانه ما| «بابا تو خیلی زحمت می کشی!»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين

 

 

 

 

 

کاربر عزیز، از شما تقاضا داریم استفاده از این متن (مطالعه، ارسال و ...) را با تلاوت یک صلوات، (هدیه به ساحت قدسی مادر گرامی حضرت صاحب الامر (روحی فداه) و به نیت تعجیل در فرج ایشان) همراه کنید. خدایتان جزای خیر دهاد.

 

 

 

 

 

اینجا خانه ما| «بابا تو خیلی زحمت می کشی!»

 

 

 

 


- بابا کدوم لباست زود به زود خراب میشه؟

 

- جوراب!

 

- جوراب گرونه؟

 

- نه خیلی.



علی لبخند پیروزمندانه ای به من می زند. فکر می کند اولین کاشف کادوی تراز روز پدر، جوراب عزیز، است! نمی داند که قرن هاست زنان سرزمینش، پی به تناسب این شی کاربردی با بزرگداشت روز مرد برده اند و سینه به سینه و نسل به نسل، این سنت حسنه را پاس داشته اند!

 

 


 این روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما!


خیلی یواشکی و سرّی، کاغذ تاخورده را گذاشت کف دستم و بعد مثل جن ناپدید شد. قوری چای را گذاشتم روی کتری و نامه علی را باز کردم: «سلام مامان دربارِ روز پدر نزرت چی است؟» 

 

 

 
آنقدری که از جابجا نوشتن ه و اِ حرصم می گیرد، غلط های دیگر برایم مهم نیست. خودکارم را از گوشه کشوی ادویه ها برداشتم و زیر جمله اش نوشتم: «منظورت هدیه روز پدر است؟» و رفتم کاغذ را گذاشتم روی کتاب ریاضی که بغل دستش بود. مثل یک نیروی اطلاعاتی زبده و باسابقه، با چشم غره انگشت سبابه اش را به بینی اش نزدیک کرد که یعنی «چرا تابلو رفتار کردی؟! این جوری پیش بری عملیات سریع لو می ره!» بعد هم زود سرش را توی کتاب نگارش فروکرد تا سجاد به عنوان ستون پنجم دشمن، پی به ارتباط مخوف من و علی نبرد!

 

 

 

 

 

 
نشسته بودم توی هال و در حین چک کردن پیام های گوشی، چای تازه دم می خوردم که صدای گریه زهرا بلند شد و رفتم توی اتاق شیرش بدهم، بلکه دوباره بخوابد. صدای علی را می‌شنیدم که با مهربانی تصنعی بی سابقه ای، سجاد را دعوت به اتاقشان می کرد تا یک اسباب بازی آسش را برای چند دقیقه ای در اختیار سجاد بگذارد. فهمیدم که دارد برای سجاد دانه می پاشد تا در اتاق سرگرمش کند و خودش بیاید پیش من، میتینگ محرمانه مان را برگزار کنیم.

 

 

 

 

 
چند لحظه گذشت. از صداهایشان، معلوم بود که سجاد حسابی درگیر بازی شده. علی آهسته دستگیره در اتاق ما را پیچاند و آمد تو. چشم های زهرا آنقدر باز و قبراق بود که از خوابیدن دوباره اش ناامید شدم و به علی گفتم راحت حرف بزند.

 

 

 

 
- مامان زود باش! تا سجاد خبردار نشده، بگو روز پدر چه کار کنیم؟

 

 
- حالا مامان خبردار بشه هم اشکالی نداره.

 

 
- نه نباید بفهمه. اگر بفهمه، پیش بابا لو میده همه چی رو. نمی تونیم بابا رو هیجان زده کنیم.

 

 
- خیلی خوب، باشه.

 

 
آنقدر تند تند کلمه ها را ادا می کرد و هول بود که دیدم بهتر است زودتر برویم سر اصل مطلب!

 

 
- خوب حالا بگو چی میخواستی بگی.

 

 
- آقای صادقی تو مدرسه گفت شنبه روز پدره.  یه هفته بیشتر وقت نداریم. باید بابا رو خوشحال کنیم.


زهرا را بغل میگیرم و آرام آرام به پشتش می زنم.

 

 
- خوب حالا می خوای چه کار کنی علی؟

 

 
- نمی دونم، نمی دونم. تو بگو چه کار کنیم. زود، زود، زود. 

 

 
- بذار فکر کنم.

 

 
دستگیره در چرخانده می شود و سجاد در چارچوب ظاهر می‌شود. مثل خبرنگاری که از یک نشست پشت درهای بسته، بی خبر مانده بوده، نگاهمان می‌کند. علی دستش را محکم به پیشانی اش می‌کوبد و «پووف» بلندی می گوید. موضوع نشست تغییر پیدا می کند به بهداشت دهان و دندان!

 

 

 

 
تا غروب نامه نگاری ها ادامه پیدا می کند. 

 

 
- «فکر کنم بابا کوت شلوار بخاد.»

 

 
- «کت شلوار گران است.»

 

 
- «انگوشتر بخریم؟»

 

 
- «بابا چند تا انگشتر دارد.»

 

 

 
امان از اُ استثنا. از روزی که در کلاس اول اُ استثنا به زندگی ما اضافه شد، دیگر زندگی روی خوشش را به ما نشان نداد! از دید علی همه چیز اُ استثنا دارد، مگر اینکه خلافش ثابت شود. دلم میخواهد همراه با دیگر مادران رنج کشیده، «نهضت براندازی اُ استثنا در زبان فارسی» را تأسیس کنم.

 

 


- «اثلن کیک به خریم.»

 

 
- «با کیک موافقم. خودمان هم می توانیم بپزیم.»

 

 
سجاد هم دست به کار شده و تا الان دو برگه آچهار کامل را تکه تکه کرده و تند تند کاغذهایی حاوی نوار قلب نهنگ و فیل تحویلم می دهد!

 

 
مقداد که از راه می رسد، علی خیلی زیرپوستی پروژه افکارسنجی را کلید می زند.

 

 
- بابا! میگم دوستات چه چیزایی دارن که تو هم دوست داری داشته باشی؟

 

 
- هیچی پسرم. من هرچی لازم دارم رو دارم.

 

 
- نه دیگه، مثلا مال اونا خیلی خوشگل تر باشه، جدیدتر باشه.

 

 
- نمی دونم باباجون. من خیلی به وسایل دوستام دقت نمی کنم.

 

 
وقتی از این ترفند ره به جایی نمی برد، نگاه معناداری به من می اندازد و دوباره پنج دقیقه بعد وارد عمل می‌شود. بابا مشغول کار با لپ تاپ است.

 

 
- میگم بابا لپ تاپت قدیمی نشده؟

 

 
- نه هنوز، فعلا کارمو راه میندازه.

 

 
- پس چیت قدیمی شده؟

 

 
- زانوم!

 

 
سجاد و علی غش غش می خندند. خنده شان که تمام می‌شود، علی دوباره چشم هایش را تنگ می کند و در فکر فرو می رود تا راه ورود جدیدی پیدا کند.

 

 

- بابا کدوم لباست زود به زود خراب میشه؟

 

 
- جوراب!

 

 
- جوراب گرونه؟

 

 
- نه خیلی.

 

 
علی لبخند پیروزمندانه ای به من می زند. فکر می‌کند اولین کاشف کادوی تراز روز پدر، جوراب عزیز، است! نمی داند که قرن هاست زنان سرزمینش، پی به تناسب این شی کاربردی با بزرگداشت روز مرد برده اند و سینه به سینه و نسل به نسل، این سنت حسنه را پاس داشته اند!

 

 


روز بعد، از مدرسه که می آید، دیگر تا شب حرفی از روز مرد و هدیه و غافلگیری نمی زند. فقط می بینم که چند بار با سجاد قلک های چوبی شان را می آورند وسط و پول هایشان را شماره می کنند.

 

 

 
حوالی غروب چند بار می پرسد «چقدر دیگه بابا می رسه؟» می فهمم که منتظر است اما چیز بیشتری بروز نمی دهد.

 


مقداد تازه از راه رسیده و چای را گذاشته ام جلویش. علی دور و برش می پلکد. چای مقداد که تمام می‌شود، علی در گوشی چیزی به او می‌گوید و با هم می روند توی اتاق. من سجاد را صدا می زنم که از درگیری احتمالی برادرها پیشگیری کنم.

 

 

 
- آقا سجاد! به مامان کمک می کنی این پیازا رو بچینی توی سبد؟

 

 
زهرا هم دندان گیرش را می اندازد، غلت می زند و چشم می دوزد به سبد سیب زمینی پیاز.

 

 

 
چند لحظه بعد مقداد از اتاق بیرون می آید. از چهره اش نمی فهمم که در اتاق چه خبر بوده. انگار ترکیبی از احساسات متناقض باشد. دارم دم کنی را روی در قابلمه برنج می‌گذارم که مقداد می‌آید کنارم. 

 

 

 
- می دونی علی چی کار داشت؟ تا رفتم توی اتاق، دستم رو بغل گرفت و بوسید. انگار یه بچه رو بغل کرده باشه و ببوسه. بعد هم گفت «خانم مون گفته تو خیلی زحمت می‌کشی.» 

 

 

 
- عجب، حتما تو مدرسه بهشون گفتن این کارو بکنن. علی هم طاقت نیاورده تا روز پدر.

 

 
- یه حال عجیبی شدم مائده. پسرم دستم روبوسید، پسر هشت سالم! من کی بابا شدم؟ کی زحمت کشیدم؟ کی تکیه گاه سه تا بچه شدم؟کی پسرم اینقد بزرگ شد که دستمو ببوسه؟

منبع :

خبرگزاری قارس



نظرات
نظر خود را ثبت کنید

کاربر گرامی؛ سلامٌ علیکم

 

لطفا پیش از ثبت نظر خود توجه داشته باشید:


تجویز دارو و پیچیدن نسخه برای بیماری و مشکلات شخصی و موردی، نیاز به شرح حال کامل و معاینه بالینی دارد که طبیعتاً از طریق ارتباط مجازی، قابل حصول نیست.

 

 

لذا خواهشمندیم از تقاضای نسخه و دارو برای بیماری های موردی، اجـتناب فرمایید.

 

سایر نکات:


❶از اعلام نشانی و تلفن درمانگاه معذوریم. درصورت تمایل از طریق پایگاه «طبیب شهر»، پزشک مورد نظر خود را جستجو کنید.

ابتدا مقالات مربوطه را مطالعه کنید و پس از اطمینان از نبود اطّلاعات مورد نظرتان، نسبت به طرح سؤال اقدام کنید. از پاسخگویی به سؤالاتی که در متن مقاله پاسخ داده شده اند معذوریم.

❸از طرح سؤال هایی که نیاز به پاسخ های خصوصی و ارسال به پست الکترونیک دارد خودداری فرمایید.

❹پاسخگویی به سؤالاتِ کلّی و نیازمند پاسخ های مفصّل در توان پایگاه نیست.

❺نشانی پست الکترونیک شما در نزد پایگاه طبّ شیعه محفوظ است.

❻هرنظر را تنها یک بار ارسال کنید و از تکرار ارسال نظرات خودداری کنید.

❼حتّی المقدور از ارسال نظرات به صورت «فینگیلیش» خودداری کنید.

❽پاسخ هاي ارائه شده، كلّي و عمومي هستند و پاسخ دقيق و تخصّصي، تنها با ويزيت بيمار امكانپذير است

 

 

با سپاس و امتنان        

دکتر وحید علیان نژادی

نام :  
ایمیل :
* نظر شما
 

آخرین مقالات

داروی گیاهی کرونای مدبر غدیر[12259بازدید]
ارزش های پست مدرن، نارضایتی از پزشکی؛ گرایش به طب مکمل[14948بازدید]
اهمیت طب و طبیب در نگاه علامه حسن زاده آملی (مقاله انتخابی)[29410بازدید]
انتفاع مؤمنین از توسل به روایات طبی ائمه (علیهم‌السّلام) (مقاله انتخابی)[20392بازدید]
مرض عقوبت(مقاله انتخابی)[19633بازدید]
غذا درمانی از دیدگاه قرآن و علم(مقاله انتخابی)[35125بازدید]
نظام بهداشت و سلامت در اسلام(مقاله انتخابی)[46096بازدید]
بهداشت روانی اعتقادی در اجتماع(مقاله انتخابی)[17212بازدید]
بررسي ناهمخوانی آيات طبّي با علوم پزشكي(مقاله انتخابی)[23069بازدید]
قرآن و بهداشت روان(مقاله انتخابی)[63514بازدید]
فطانت و هوشمندی با پرخوری جمع نمی شود!(مقاله انتخابی)[25192بازدید]
چند نکته ساده در مورد از شیر گرفتن کودک[535647بازدید]
زردی نوزادان[493638بازدید]
ارتباط عطر و اسباب بازی با چاقی کودکان (مقاله انتخابی)[11359بازدید]
علم، سنّت، مدرنیته(مقاله انتخابی)[11529بازدید]
پزشکی نوین و تردید های پیش رو(مقاله انتخابی)[11205بازدید]
آشنایی با ابعاد آشکار و پنهان ترویج همجنس بازی در جهان(مقاله انتخابی)[16082بازدید]
توصیه های طبی از مرحوم آقا فخر تهرانی [50762بازدید]
نقد طب مدرن از دیدگاه آیت الله جوادی آملی(مقاله انتخابی)[17672بازدید]
وقتی پیامبران غرب دروغ می گویند (تبارشناسی علوم جدید)(مقاله انتخابی)[15145بازدید]

از میان مقالات

آداب و خواص به کار بردن بوی خوش(مقاله انتخابی)
پاکسازی 15 روزه (دستور مسهل عام)
وقتی به‌جای تجربه‌کردن زندگی از آن عکس می‌گیریم، چه چیزی را از دست می‌دهیم؟
اهداف پشت پرده محصولات اصلاح شده ژنتیکی(مقاله انتخابی)
ثبت انحصاری حیات(مقاله انتخابی)
ابر سربازان آینده؛ آخرین نسل از سلاح‌های زیستی (مقاله انتخابی)
خارپاشنه
آیا پس از «پروژه تنظیم خانواده» نوبت به «پروژه سلامت معنوی» رسیده؟! (مقاله انتخابی)
بهداشت از منظر قرآن کریم(مقاله انتخابی)
سوکرالوز؛ سمّی شیرین (مقاله انتخابی)
بهداشت جنسی کودک
رشد بالای ابتلای زنان به سرطان سینه چه دلایلی دارد؟ (مقاله انتخابی)
بالاخره روزی دماغ طبیعی هم «زیبا» خواهد شد (مقاله انتخابی)
تاثیر وضو روی چاکراهای بدن (مقاله انتخابی)
جنبش غذاهای سریع(مقاله انتخابی)
سالنامه حجامت 1397 شمسی (هدیه پایگاه طبّ شیعه)
درد دل علامه حسن‌زاده آملی با یک پزشک
شفا از منظر قرآن کریم (مقاله انتخابی)
دلایل لزوم احیای طب سنتی ایران(مقاله انتخابی)
نگاهی به مستند «گشایش رمز زندگی»؛ کوته‌بینی داروین نظریه‌اش را نابود می‌کند + فیلم و تصاویر(مقاله انتخابی)