(چاپ)

تغذیه و پرهیز درمانی
چرا رژیم های لاغری شکست می خورند؟

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین  و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین


چرا رژیم های لاغری شکست می خورند؟



به جای مقدّمه


دنیای فعلی و مردمان آن، این روزها بیش از هر چیز تحت تاثیر تبلیغات هستند و تبلیغات نیز به طور عمده در خدمت اقتصاد و مادّیات قرار دارد. متاسّفانه علم پزشکی نیز از این آفت مصون نمانده است و عموم مردم بیش از  آن که در موضوع بهداشت و سلامت، با اطّلاعات صحیح تغذیه شوند؛ با انبوهی از تبلیغات مخرّب و غیر علمی مواجهند که با ایجاد دیدگاه های غلط در مورد سلامتی – و به ویژه در مورد مساله زیبایی جسم به معنای عامّ آن – آنها را به سمت خرید و مصرف بیشتر محصولات کمپانی های بزرگ اقتصادی سوق می دهد.

 

این امر در کنار گسترش فرهنگ مادّی در جامعه ما و کمرنگ شدن بسیاری از ارزش های معنوی، دست به دست هم داده اند تا امروزه شاهد آن باشیم که غایت آمال بسیاری از مردم ما، داشتن تناسب اندام – البته با تعریف به ظاهر علمی غربی آن - موی پرپشت، پوست صاف و روشن، عملکرد جنسی مطلوب و چیزهایی از این دست باشد به نحوی که بسیاری از ما مثلاً فکر می کنیم اگر وزنمان را کم کنیم و چند دقیقه ای هم در روز ورزش کنیم، دنیا و آخرتمان را آباد کرده ایم!

 

امّا نکته تاسّف برانگیز آن است که طبّ جدید، حتّی در برآوردن این نیازهای ساده هم ناتوان است ولذا می بینیم که روز به روز، اندام ها نامتناسب تر، پوست ها خراب تر، موها کم پشت تر و مشکلات و بیماری های زناشویی بیشتر می شوند.

 

امّا به جای این که این روند ما را بیدار کند؛ باز هم تحت تاثیر همان تبلیغات، پول و وقت بیشتری را صرف استفاده از روش های مثلاً مدرن تر درمانی می کنیم. همه این ها در حالی است که اگر مطلوب ما رسیدن به همین اهداف هم باشد؛ راه رسیدن به آنها اصلاح امور بهداشتی و درمانی زندگی بر مبنای اصول صحیحی است که طبّ اسلامی و سنّتی ایران عهده دار تبیین آن هستند.


رژیم های لاغری؛ هیاهوی بسیار برای هیچ!


آمار می گوید: 90درصد رژیم های لاغری شکست می خورند. رژیم های لاغری حتّی اگر زیر نظر بهترین متخصّصان تغذیه هم انجام شوند، جدای از عوارض بسیار زیادی که برای فرد ایجاد می کنند؛ اغلب محکوم به شکست هستند. امّا چرا؟ در این مقاله کوشیده ام به زبانی ساده و قابل فهم، علّت این مساله را تشریح کنم به این امید که کاربران محترم این پایگاه پس از مطالعه این مقاله دیگر این همه پول و وقت و اعصاب خود را خرج این رژیم های غلط، پرعارضه و از پیش شکست خورده نکنند.


مبانی علمی و فکری نادرست رژیم های لاغری


گفتیم که حتّی بهترین متخصّصان تغذیه هم از تنظیم رژیمی که بدون عارضه و عود، بیمار را به تناسب اندام برساند عاجز هستند. علّت این امر آن است که مبانی فکری و علمی که این رژیم ها بر اساس آنها شکل می گیرند، نادرست است.


الف- نظریه کالری؛ خشت اوّل چون نهد معمار کج ...


مبنای علمی اصلی تمام رژیم های چاقی و لاغری، نظریه کالری است؛ به این معنا که هر کس میزان کالری بیش از نیاز خود دریافت کند، این کالری اضافی به صورت بافت چربی در بدن او ذخیره می شود و فرد چاق می شود و در صورت مصرف کالری کمتر از میزان نیاز، این بافت چربی می سوزد و کمبود کالری را جبران می کند و فرد لاغر می شود. این نظریه آن قدر شایع و پذیرفته شده است که اکثر مردم عادی هم با مفهوم آن آشنایی دارند. امّا آیا هر چیزی که عمومیت پیدا کرد و مورد پذیرش همگانی قرار گرفت؛ ضرورتاً صحیح است؟

 

من آب هم بخورم، چاق می شوم!


جمله فوق برای خیلی از ما جمله آشنایی است. عکس آن را هم زیاد شنیده ایم که مثلا «فلانی هر چیز که می خورد حرام می کند! و اصلاً چاق نمی شود.» امّا طبق نظریه کالری که شرح آن گذشت، آب، هیچ کالری ندارد و بنابراین کسی نمی تواند ادّعا کند که با خوردن آب چاق شده است؛ پس چاره ای نیست جز آن که فرد اوّل را متّهم به دروغگویی، بهانه جویی، نداشتن اراده برای رژیم گرفتن و مانند آن بکنیم یا در محترمانه ترین حالت بگوییم که احتمالا مبتلا به کم کاری تیرویید یا بیماری هایی از این دست است.

 

از طرف دیگر، طبق همین فرضیه کالری، پرخوری هم لزوماً باید باعث چاقی شود؛ بنابراین فرد دوّم هم که ادّعا می کند هر قدر می خورد باز هم چاق نمی شود؛ حتماً مبتلا به پرکاری تیرویید، انگل های گوارشی و مانند آنهاست. امّا آیا با این توجیهات ساده انگارانه می توان منکر این واقعیت شد که بعضی ها با برخورداری از سلامت کامل، با آب خوردن چاق می شوند و بعضی انسان های سالم دیگر، علیرغم پرخوری هم لاغر می مانند؟

 

این مساله یکی از مهم ترین موارد نقض فرضیه کالری است. این تناقضات در جاهای دیگری هم دیده می شود ازجمله:

 

1- بسیاری از زنها می دانند که اگر مدّتی خونریزی قاعدگی آنها کم یا قطع شود، حتّی اگر غذای کمتری بخورند چاق می شوند. عکس این مساله هم صادق است یعنی زنی که دچار چنین مشکلی است اگر تحت درمان قرار گیرد و عادت او به طور منظّم بر قرار شود؛ حتّی اگر غذای بیشتری نسبت به قبل بخورد هم لاغر می شود.

 

2- افراد بسیاری تجربه کرده اند که اگر مدّتی شکمشان خوب کار نکند؛ حتّی اگر بهترین رژیم های لاغری را هم بگیرند نه تنها موفّق به کم کردن وزن نمی شوند؛ بلکه ممکن است چاق هم بشوند. همین افراد اگر یبوست خود را درمان کنند وزن کم می کند؛ علیرغم این که درمان یبوست ممکن است باعث افزایش اشتهای آنها نیز بشود.

 

3- برخی بیماران به دلیل ابتلا به مشکلاتی مثل سنگ کلیه از سوی پزشک موظّف به نوشیدن آب زیادی می شوند. بسیاری از این بیماران دچار افزایش وزن پایدار می شوند. چرا؟

 

4- بنابر یک عادت غلط، در ماه مبارک رمضان، اکثر ما، مجموع غذایی که از افطار تا سحر مصرف می کنیم؛ اغلب بیش از غذایی است که در غیر ماه مبارک از صبح تا شب مصرف می کنیم؛ امّا بسیاری از ما در این ماه وزن کم می کنیم. چرا؟

 

5- چاق کنندگی برنج مورد قبول عموم مردم است. اگر عادت کنید و برنج را همراه سبوس آن مصرف کنید دیگر چاق نمی شوید؛ با آن که میزان کالری برنج همان میزان قبلی است.

 

6- عسل منبع سرشار انرژی است و بنابراین باید چاق کننده باشد در حالی که این گونه نیست؛ اگر خواستید امتحان کنید و بدون آن که رژیم غذایی عادی خود را تغییر دهید، علاوه بر آن، روزانه هر قدر می توانید عسل مصرف کنید. بعد از مدّتی خواهید دید که نه تنها چاق نخواهید شد؛ بلکه ممکن است دچار کاهش وزن هم بشوید. به راستی کالری عسل کجا رفت؟

 

7- دلیل چاق کنندگی بسیاری از داروها مثل قرص های ضدّ بارداری و داروهای ضدّ افسردگی که فاقد کالری قابل محاسبه ای هستند چیست؟

 

8- مصرف مرتّب روغن زیتون حتّی به میزان زیاد نه تنها چاق کننده نیست؛ بلکه ممکن است موجب کاهش وزن هم شود؛ امّا مصرف روغن کنجد می تواند انسان را چاق کند. مگر میزان کالری این دو روغن چه فرقی با هم دارد؟

 

مثال هایی از این دست بسیارند و با اندکی تفکّر به تعدادی دیگر از آنها خواهید رسید. حال سوال این است که نظریه که این همه موارد نقض دارد را می توان به عنوان یک قانون پذیرفت؟ پاسخ ساده است. نظریه کالری یک نظریه غلط یا حدّاقل ناقص است که با طناب آن نباید وارد چاه تاریک و عمیق رژیم های غذایی شد.


قانون رطوبت و مفهوم چاقی و لاغری در طبّ سنّتی


به طور طبیعی و عادی، هر چیز که داخل آب بیفتد و مرطوب شود، افزایش وزن و حجم پیدا می کند و اگر خشک شود؛ کوچک و سبک خواهد شد. این قانون ساده، زیربنای اصلی نظرات طبّ قدیم در مورد مسایلی مثل چاقی و لاغری است.

 

بر اساس این اصل، تمامی اتّفاقاتی که باعث چاقی و لاغری یک فرد می شوند قابل توجیه هستند؛ مثلاً یبوست یا کم شدن خون قاعدگی یا خوابیدن در طول روز از آن جهت که باعث افزایش رطوبت بدن می شوند چاق کننده اند و به عکس. البته باید توجّه داشته باشید که دو نظریه رطوبت و کالری، بسیاری از مواقع به نتایج مشترکی می رسند؛ امّا در نهایت این اصل رطوبت است که می تواند تمام موارد را به خوبی توضیح دهد. توضیح مفصّل این نظریه را به مقاله ای مستقل واگذار می کنیم.


ب- چاق و لاغر و خوش هیکل


تعریف خوش هیکل بودن چیست؟ پاسخ طبّ جدید آن است که بین قد و وزن رابطه ای برقرار است که بر اساس آن می توان گفت چه کسی چاق است و چه کسی لاغر. این رابطه BMI (شاخص توده بدن) نام دارد که از تقسیم وزن (به کیلو) بر قد به توان دو (به متر) به دست می آید.

 

رابطه ساده تر که همه کس فهم است و در محاسبات  رایج و سردستی مورد استفاده قرار می گیرد آن است که وزن مطلوب برای هر شخص برابر است با قد او (به سانتی متر) منهای وزن (به کیلوگرم) و اگر بیشتر یا کمتر از این مقدار بود، او چاق یا لاغر محسوب می شود.

 

این نحوه محاسبات یک اشکال اساسی دارد و آن این است که اگر صحّت این روابط را بپذیریم (که مثلاً تمام کسانی که 170سانتی متر قد دارند باید حدود 70کیلوگرم وزن داشته باشند)؛ هیچ فکرش را کرده اید که اگر این اتّفاق بیفتد تقریباً تمام آدم ها یک جور و یک هیکل می شوند؟ فکر می کنید دنیایی که با این روابط ترسیم می شود چه جور دنیایی باشد؟ در حالی که آفرینش بر مبنای ایجاد تنوّع و کثرت و گوناگونی از عالم وحدت شکل گرفته است چرا طبّ جدید اصرار دارد که همه مردم باید هم هیکل و هم بدن شوند؟


چاق یعنی بد، لاغر یعنی خوب؟!


نتیجه نگرش فوق به انسان ها همین می شود که می بینید؛ یعنی رواج این تصوّر عمومی در بین عامّه مردم که هر کس که هیکل درشت و چاقی داشته باشد، هم زشت است (و در نتیجه اگر دختر است باید او را ترشی انداخت و اگر پسر است باید نق نق دایم همسرش مبنی بر ضرورت لاغر شدنش را تحمّل کند) و هم یک انبان پر از بیماری است. حتّی در پس زمینه ذهنی بسیاری از ما، آدم های چاق، ضرورتاً تنبل و خنگ و بی خاصیت هم هستند! بر عکس این عقاید هم در مورد آدم های لاغر در اذهان ما شکل گرفته است.


امّا نظر طبّ قدیم چیست؟


طبّ قدیم در این زمینه نظر بسیار مترقّی دارد. از نظر طبّ قدیم انسان ها به طور کل به 4 دسته دموی، بلغمی، سوداوی و صفراوی تقسیم می شوند که دو دسته اوّل عموماً درشت هیکل و دو دسته بعدی عموماً لاغر اندام هستند. در این دیدگاه، تناسب اندام، مساله ای کاملاً شخصی است که باید برای هر فرد به طور جداگانه تعریف شود و در ارتباط تنگاتنگ با وضعیت مزاجی و روحی و روانی فرد است.

 

 برای مثال 4 نفر مرد را در نظر بگیرید با قد 170 سانتی متر. این 4 نفر دارای این وزن ها هستند: بلغمی: 85-80 کیلو، دموی: 80-75 کیلو، صفراوی: 65-60 کیلو، سوداوی: 60-55 کیلو.

 

نفر اوّل در بایگانی یک اداره کار می کند، نفر دوّم مدیر یک شرکت بزرگ است، نفر سوّم فرمانده یک گروه رزمی در ارتش است و نفر چهارم یک سیاستمدار برجسته. همه این افراد سالم هستند؛ فاقد بیماری مهمّی هستند و در کار خود هم موفّقند. امّا خانم های آنها که زیاد پای برنامه های بهداشتی و تغذیه ای تلویزیون می نشینند از هیکل ایشان ناراضی هستند؛ بنابراین هر 4 نفر به یک متخصّص تغذیه معروف مراجعه می کنند. و بعد از یک سال رعایت دستورات کاملاً علمی ایشان! به وزن مطلوب می رسند؛ امّا ...

 

آقای بلغمی، دیگر آن کارمند آرام و باحوصله قبلی نیست و هم در محیط کار و هم در منزل بداخلاقی می کند.

 

آقای دموی توان بالای انعطاف پذیری خود را به عنوان یک مدیر از دست داده است؛ البته در منزل هم اخلاقش عوض شده است.

 

آقای صفراوی دیگر شجاعت قبلی را در حمله به قلب دشمن ندارد.

 

آقای سوداوی هم دیگر مثل قبل نمی تواند در هر تصمیمی جوانب مختلف کار را بسنجد و گزینه هایی که به فکرش می رسد محدود شده اند.

 

به راستی چه اتّفاقی افتاده است؟ پاسخ، ساده است. این آقایان قبلاً سالم و متناسب بودند؛ یعنی اگر کمی از حدّ میانه، وزن بیشتر یا کمتری داشتند؛ این وضعیت با وضعیت روحی و اخلاقی و مزاجی آنها تناسب داشت. امّا این رژیم، آنها را از تعادل خارج کرده است و اگر خانم های آنها به خوش هیکل ماندن آنها اصرار داشته باشند، کم کم بیماری های مختلفی نیز گریبان گیر آنها خواهد شد.

 

بنابراین، نظر طبّ قدیم آن است که هیکل هر فرد باید متناسب با وضعیت مزاجی او باشد و حدّ میانه – و طبیعتاً چاقی و لاغری – او نیز بر همین اساس تعریف می شود؛ بنابراین یک آدم دموی درشت هیکل – که هیکل او به طور عام و در همه جا درشت است – در همان هیکل درشتش جذّاب و دوست داشتنی و در عین حال سالم است و نیازی به رژیم لاغری ندارد؛ همان طور که آدم سوداوی با هیکل جرّه و ریزه میزه اش هم آدمی سالم و طبیعی است و نیاز به لاغر شدن ندارد.

 

حال این نظریه مترقّی را مقایسه کنید با نظرات غیر قابل انعطاف طبّ جدید که حاصل آن صرف این همه هزینه در دنیا برای چاق کردن لاغرها و لاغر کردن چاق ها است که صد البته اکثراً منجر به بروز انواع عوارض و مشکلات برای این افراد می شود و از همه مهم تر ایجاد دغدغه و ناراحتی های فکری و روحی و احساسات نامطلوب برای بسیاری از آدم هایی که اساساً سالم هستند و نیاز به هیچ گونه رژیم چاقی و لاغری ندارند.

 

جالب این جاست که در مباحث روانشناسی، این موضوع، یعنی رابطه تیپ های شخصیتی و هیکل افراد، مساله ای پذیرفته شده است؛ امّا از آن جا که در طبّ جدید، هر تخصّصی ساز خودش را کوک می کند، نباید انتظار داشت که متخصّصین تغذیه به این یافته ها توجّه چندانی بکنند.


تذکّر: این که بالاخره چه کسی باید لاغر شود و چه کسی چاق، مطلبی است که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.


ج- صبحانه را خودت بخور، ناهار را با دوستت و شام را به دشمن بده بخورد!!!!


جمله فوق یکی از غلط ترین باورهای عمومی در مورد بهداشت تغذیه است؛ تا آنجا که بسیاری از مردم فکر می کنند که این جمله، ترجمه یک حدیث است!! این که چرا و با وجود این همه تاکید طبّ سنّتی و به ویژه دلایل قرآنی و روایی متعدّد، چنین اعتقاد غلطی در بین مردم ما رسوخ کرده است؛ مساله ای پیچیده است.

 

به طور خلاصه باید گفت که در قرآن کریم تصریح شده است که غذای بهشتیان مشتمل بر دو وعده صبح و عشاء است و بنابر مصرّح احادیث شریف و نیز متن های علمی معتبر طبّ قدیم، ما وعده ای به نام ناهار نداریم و از اتّفاق مهمترین وعده غذایی شام است. بحث مفصّل روایی در این مورد را به جای خود واگذار می کنم؛ امّا با دو منطق ساده، ضرورت شام خوردن را توضیح می دهم:


- ضرورت شام خوردن بنابر منطق طبّ جدید

 

 بین ناهار امروز و صبحانه فردا چیزی حدود 20-18 ساعت فاصله است و در این مدّت بدن، غذای ناهار را کاملاً می سوزاند، انرژی لازم را استفاده و بقیه را ذخیره می کند. امّا در شب و به هنگام خواب قرار است کارهای مهمّی انجام شود؛ از جمله آنها ساختن بسیاری از هورمون های مورد نیاز بدن است که از اتّفاق، اعمالی بسیار انرژی بر هستند؛ ولی چون فرد شام نخورده است انرژی نقدی برای این کار موجود نیست و استفاده از انرژی ذخیره نیز یک فرآیند معمول و سهل الوصول نیست؛ بنابراین کسی که شام نمی خورد به تدریج دچار اختلالات هورمونی می شود.

 

به همین جهت هم هست که با مدّتی ادامه رژیم – حتّی در افرادی که شام خوردن را قطع نکرده اند؛ بلکه آن را کم کرده اند – و به ویژه در خانم ها، مسایلی چون اختلالات قاعدگی، ریزش مو، مشکلات پوستی، اختلالات روحی و روانی و کمبود انرژی و خستگی و ... بروز می کند. این مشکلات در بین افرادی که رژیم می گیرند بسیار شایعند.


- ضرورت شام خوردن بنابر منطق طبّ قدیم

 

 طبّ قدیم اعتقاد دارد که به هنگام خواب، حرارت غریزی بدن از سطح به داخل بدن می رود؛ به همین جهت هم هست که معمولاً فرد در خواب، سردش می شود و حتّی در فصل گرم هم نیاز به حدّاقل روانداز دارد.

 

حرارت غریزی، با مهاجرت از سطح به داخل بدن شروع به هضم و جذب غذای موجود در دستگاه گوارش می کند و به همین جهت، صبح که بلند می شویم، حتّی غذای سنگین شام، هضم شده است؛ اتّفاقی که در مورد غذاهای طول روز و به ویژه ناهار کمتر می افتد. حال اگر دستگاه گوارش خالی از غذا باشد؛ این حرارت غریزی به خودهضمی مشغول می شود و در واقع، بدن، شروع به خوردن و سوزاندن خودش می کند، طبیعتاً چنین اتّفاقی می تواند باعث لاغری شود؛ امّا این رویداد، چیزی بیش از یک لاغر شدن معمولی است و در واقع بدن به طور کلّی تحلیل می رود که نتیجه آن اتّفاقاتی است که گفته شد.

 

بنابراین هر رژیم غذایی که در آن بر کم کردن یا قطع غذای مورد نیاز شب تاکید شود، از پیش شکست خورده است. بسیاری از افرادی که چنین رژیم هایی می گیرند متوجّه این عوارض می شوند؛ امّا برخی دیگر فقط از سبک شدن بدن خود راضی هستند و نمی توانند بین اتّفاقات ناگوار بدن خود و رژیمشان ارتباطی منطقی برقرار کنند. یک دلیل فطری بر صحّت نظر فوق آن است که تقریباً همه ما اگر 20 سال هم شام را ترک کنیم باز تمایل به شام خوردن داریم و خلا آن را حس می کنیم؛ امّا با مثلاً چند روز روزه داری به نبود ناهار عادت می کنیم و حتّی از این وضعیت احساس رضایت داریم.


د- غذا یا (کالری + پروتیین + کربوهیدرات + چربی + ویتامین + ...) ؟!


طبّ جدید، قورت دادن یک کپسول که در آن مقادیر مورد نیاز از کالری، پروتیین، کربوهیدرات، چربی، ویتامین، ریزمغذّی ها و ... گنجانده شده است را با خوردن یک وعده غذا که همین ها را داشته باشد، تقریباً برابر می داند. بحث در مورد این اعتقاد غلط و خطرناک بسیار مفصّل است؛ امّا به طور خلاصه دو اشکال اساسی به این نظر وارد است:


1- نادیده گرفتن نقش غیر قابل انکار حواس پنجگانه و عوامل روحی و روانی و حتّی مسایل معنوی در تغذیه سالم

 

 به عبارتی دیگر اگر به فرض چنین غذایی، شکم را سیر کند – که نمی کند – چشم و گوش و بینی و پوست و زبان و روح و روان همچنان گرسنه می مانند.


2- هویت یک پارچه و غیر قابل تفکیک غذاها و داروها

 

 تفکیک عناصر و موادّ تشکیل دهنده خوراکی ها اشتباه بزرگی بود که طبّ جدید ابتدا در مورد داروها انجام داد؛ مثلاً با جداکردن مادّه موثّره موجود در پوست بید دارویی ساخت به نام آسپرین؛ دارویی که مصرف آن با عوارض متعدّد گوارشی، کلیوی، کبدی و ... همراه شد؛ در حالی که خود پوست بید با دارا بودن همان خواص دارویی، این عوارض را نشان نمی دهد.

 

نظر طبّ قدیم آن است که خداوند کریم این همه تنوّع را در عالم ایجاد نکرده است که ما انسان ها بیاییم و با تفکیک عناصر هر مادّه مثلاً به این نتیجه برسیم که گوشت پروتیین دارد و سویا هم پروتیین؛ پس چه گوشت بخورید و چه سویا، یک نتیجه حاصل می شود! این تنوّع و کثرت از حکمت دقیقی برخوردار است و در این نظام هماهنگ، هیچ چیزی نمی تواند جای چیز دیگر را بگیرد.

 

بنابراین بحث در مورد شباهت و تفاوت های غذاها بر اساس تفکیک موادّ موجود در آنها کاملاً غلط است. متاسّفانه رژیم های لاغری نیز علی العموم بر اساس همین قاعده شکل می گیرند و در آنها، این هدف تعقیب می شود که مجموعه ای که موادّ غذایی لازم را در حدّ نیاز و کالری را کمتر از نیاز به بدن برساند در اختیار شخص قرار گیرد و چون این گونه رژیم ها با ذایقه، عادات غذایی و نیازهای واقعی بدنی فرد مطابقت ندارند، تحمّل آنها علی العموم بسیار دشوار است و از همان ابتدا، بیمار به طرزی طاقت فرسا منتظر پایان رژیم است.

 

این گونه رژیم گرفتن علاوه بر ایجاد عوارض متعدّد جسمی و روحی، یک نتیجه محتوم دارد و آن هم بازگشت حریصانه فرد به رژیم غذایی عادی خود و در نتیجه بدتر شدن وضع است.

 

هـ- عدم تداوم


رژیم های غذایی یک خصوصیت نانوشته مشترک دارند و آن هم عدم تداوم است. به عبارت دیگر، رژیم، یک اتّفاق با محدوده زمانی مشخّص در زندگی است و پس از آن، زندگی به حال عادی باز می گردد و زندگی عادی یعنی بازگشت به وضعیت قبلی.

 

از سوی دیگر با توجّه به مشکلات عدیده ای که برشمردیم، اصولاً افرادی که رژیم می گیرند برای پایان آن روزشماری می کنند و معمولاً هیچ گاه با آن کنار نمی آیند؛ به همین جهت بسیاری از آنها پس از پایان رژیم خود، ناخودآگاه و به جبران این دوره محرومیت، غذای بیشتری می خورند و چاق تر از قبل می شوند. این حقیقت یک معنی واضح دارد. رژیم گرفتن های اینچنینی از مبنا غلط است و نتیجه ای در بر نخواهد داشت.

 

پس چه باید کرد؟

 

جواب ساده است. ما باید به جای آن که به دنبال ایجاد محدودیت مقطعی در غذاخوردن باشیم، شیوه نگرش خود به مساله تغذیه را برای همیشه تغییر دهیم و با کنترل «شهوت خوردن» به عنوان یک ناهنجاری اخلاقی، روش جدیدی را در زندگی پیش بگیریم.

 

در این حالت به مانند انسانی که از شهر قبلی خود به قصد اقامت دایم به شهری زیباتر و خوش آب و هواتر نقل مکان کرده است، دیگر به طور دایم به فکر بازگشت به وضعیت قبلی نخواهیم بود. این مساله یعنی تغییر شیوه زندگی (life style) مورد تایید طبّ جدید نیز هست؛ امّا متاسّفانه و در عمل، چنین خطاهایی نیز از او سر می زند. امّا این که چگونه باید «شهوت خوردن» را کنترل کرد و چگونه باید بدون عوارض رژیم های رایج به وزن مطلوب رسید را به زودی در مقاله ای مستقل بحث خواهیم کرد.

 

رژیم یا پرهیز؟

 

در این جا تذکّر این نکته را نیز ضروری می بینم که مساله ایجاد محدودیت های غذایی برای بیماران یا همان پرهیز، مورد تایید اسلام نیز هست؛ امّا اوّلاً دوره آن بسیار محدود است و در ثانی چنانکه گذشت برای بیماران اعمال می شود. در مورد سایرین، اسلام بر همان مساله اصلاح دایمی شیوه زندگی تاکید دارد.


حکایت روزه ماه مبارک رمضان چیست؟


پاسخ این سوال ساده است. اوّلاً رژیم روحی و جسمی اعمال شده در ماه مبارک رمضان منطبق بر مبانی علمی متقن اسلامی و متناسب با ساختار روحی انسان ها و همراه با عنایت ویژه حق تعالی در این ماه عزیز است؛ لذا روزه داران، آن را به آسانی پذیرفته و با راحت جان به اتمام می رسانند.

 

در ثانی هدف اسلام از طرّاحی مقطع خاصّ ماه مبارک در هر سال این نیست که فرد برای یک ماه، رژیم روحی و جسمی بگیرد و بعد از آن آش همان آش و کاسه همان کاسه باشد (اگر چه متاسّفانه اغلب ما همین گونه هستیم و در همان روز عید فطر بسیاری از بهره های جسمی و روحی این ماه عزیز را بر باد می دهیم.)؛ بلکه ماه مبارک مانند یک سکّوی پرتاب یا یک راه میان بر است که با استفاده از آن می توان جهش سالانه بزرگی در طریق وصول الی الله داشت و صد البته پس از پایان این ماه عزیز نیز باید این سیر و حرکت به همان منوال ادامه داشته باشد.