(چاپ)

اشارات و تنبیهات
مرض عقوبت
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین

 

 

نگاهی بر


مـــرض عُـقــوبَـت

و ذکر نمونه‌هایی از درمان آن توسط شیخ رجبعلی خیاط (رحمة الله علیه)



 

 

در منظر مکتب آسمانی اسلام، عالم ظاهر و عالم معنا در ارتباط و اتصال با یکدیگراند و طب اسلامی که طبی بر پایۀ اصول و مبانی معرفتشناسی اسلامی است در رویکردی که به حوزۀ تخصصی خود دارد از همین دیدگاه پیروی می‌کند. جدا دیدن عالم ظاهر و عالم معنا از خصوصیات بارز جهانبینی الحادی است که طب مدرن یکی از ثمره‌های آن محسوب می‌گردد و به علت باطل بودن مبانی معرفتشناسی این پیشۀ غربی، ابتلائات عدیده‌ای که در تضاد آشکار با معتقدات دین جامع الهی است به واسطۀ رواج این پیشه در جامعه گسترش پیدا کرده است.

یکی از ابتلائات این نگاه غلط به نظام احسن خلقت، عدم تشخیص علت حقیقی بسیاری از بیماری‌هاست که منجر به تجویز نسخه‌هایی بیهوده و بی‌ارتباط با حقیقت آن بیماری می‌گردد و نیز روش‌هایی را به جهت درمان بیماری‌ها ایجاد می‌کند که بر پایۀ جهل و عدم آگاهی از قواعد تکوینی عالَم بنا شده است. این نگاه غیر حکیمانه که حاصل عدم پذیرش سرپرستی دین در تکامل فهم انسانی از این نظام احسن است، قادر به برقراری سلامت در انسانی که نفس و روح و عمل او با جسم مادی‌اش مرتبط است، نمی‌باشد و لذا چاره‌ای جز روی آوردن به روش‌هایی که به سرکوب بیماری‌ها منجر می‌گردد ندارد. در سرکوب بیماری، در بهترین حالت، فقط ظواهری از بیماری‌ مترفع می‌گردد و نه خود بیماری. اما به علت نهادینه شدن نوع نگاه غربی، که نگاهی تک‌ساحتی به انسان و هستی است، این تغییر ظاهری، به تغییر در حال بیمار و بهبودی او تفسیر می‌گردد. در حالی که اگر نظام دانشگاهی ما بر پایۀ جهانبینی اسلامی بنا شده بود، چنین دیدگاه باطلی به هیچ عنوان مورد قبول جامعۀ علمی ما قرار نمی‌گرفت و فضای اجتماعی را به سموم معرفتی خود آغشته نمی‌کرد.

یکی از معارفی که در نگاهِ به اصطلاح علمی امروز از آن غفلت شده است، ارتباط بین ساحت‌های معنوی اعمال انسان و بیماری‌هایی است که در ظاهر بدن او پدیدار می‌گردند که از آن به «عقوبت» یاد می‌شود. امام صادق علیه السلام در حدیثی مى‌فرمایند: « ان المرضی علی وجوه شتی: مرض البلوی و مرض العقوبه و مرض جعل علت للفناء»1 یعنی: بیماری بر چند گونه است: «بیماری امتحان، بیماری عقوبت و بیماری که علت مرگ قرار داده شده است». بیماری عقوبت، کیفری است که بر اثر جرم به انسان وارد می‌گردد و جهت رفع آن نیز باید علت را به درستی شناسایی کرد. خداوند متعال در قرآن کریم تصریح می‌فرماید: « وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ و َيَعْفُو عَن كَثِيرٍ»2 یعنی: « و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى [گناهان‏] در مي‏گذرد». امام علی (علیه السلام) در تبیین و تفسیر این آیه می‌فرماید: « از گناهان اجتناب کنید که تمام بلاها و کمبود روزی به واسطۀ گناه است، حتی خراش برداشتن بدن و زمین خوردن و مصیبت دیدن. زیرا خداوند متعال می‌فرماید: " وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ"»3.


آری، خداوند متعال چنین می‌فرماید، اما آنچه امروز معیار عمل ما قرار گرفته است دیدگاهی است که در پی رفع ظواهر مرض عقوبت به واسطۀ داروهای شیمیایی و جراحی است! مکتبی که بر مبنای نگاه تک‌ساحتی به انسان و هستی بنا شده باشد، از ریشه در تضاد با معرفت دینی شکل گرفته است و در عمل نیز این تقابل و مخالفت را، با روش‌های عینی خود در مناسبات انسانی آشکار می‌سازد و به جای اینکه انسان را ذیل نظام معرفتی خود به تفکر در اعمال خویش در نسبت با حقایق عالم رهنمون گردد، او را به فراموشی و غفلت از ساحت‌های معنوی و اخروی هدایت می‌کند تا انسان را به مقام "یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ"4 تنزّل دهد. به همین سبب است که عالَم تجدد، مصدر طبی است که شخص مبتلا به مرض عقوبت را به جای رجوع به معانی رفتار و اعمالش به علم شیمی و زیست شناسی ارجاع می‌دهد! تا بدین سبب او را در غفلتی مستمر از رجوع به حقیقت غوطه‌ور سازد و رسالت شیطانی خویش را از طریق همین راهنمایی جزئی نیز به انجام رساند. درواقع، تمام اجزاء تمدن غرب یک غایت را دنبال می‌کنند و آن قطع اتصال بین دنیا و عوالم اخروی در اندیشه و نگاه بشر است و لذا علوم مدرن، بسترهایی هستند که این ذهنیت باطل به واسطۀ حضور ایشان در جامعه گسترش می‌یابد و بدین لحاظ، طب مدرن نیز مجرایی جهت نفوذ عناصر الحادی جهانبینی باطل غرب از طریق عمل و نظر به جوامع مختلف است.


در این مجال، جهت یادآوری و فهم بهتر موضوع به ذکر نمونه‌هایی از درمان مرض عقوبت توسط عبد صالح خدا، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) می‌پردازیم تا تذکری باشد برای ما از نگاه حکیمانۀ مکتب جامع اسلام در رویکرد به نظام احسن خلقت.
عبد صالح خدا « رجبـعلی نكـوگويان » مشهور به « جناب شـيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.


« موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم....؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين‌ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »


اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه:

« احسان و اطعام يك ولیّ خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. »
جناب شیخ با بصیرت الهی و دیدۀ باطن بین، ارتباط کارهای ناشایست و گرفتاری‌های زندگی را می‌دید و با بیان آن، گره از مشکلات و مصائب مردم باز می‌کرد و با بهره‌گیری از این روشِ سازندگی، آنان را در جهت کمالات انسانی هدایت ‌می‌نمود.


از جمله مواردی که در کتاب شریف «کیمیای محبت» مذکور گشته است مربوط به مسائلی است که ریشه در رفتار انسان و مرض عقوبت دارند که در ادامه ذکر می‌گردد.


*  يكی از شاگردان بزرگوار شيخ می‌گوید: فرزند دو ساله‌ام - كه اكنون حدود چهل سال دارد - در منزل ادرار كرده بود و مادرش چنان او را زد كه نزديك بود نفَس بچه بند بيايد. خانم پس از يك ساعت تب كرد، تب شديدی كه به پزشك مراجعه كرديم و در شرايط اقتصادی آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلكه شديدتر شد. مجدداً به پزشك مراجعه كرديم و اين بار چهل تومان بابت هزينه درمان پرداخت كرديم كه در آن روزگار برايم سنگين بود.

باری، شب هنگام، جناب شيخ را در ماشين سوار كردم تا به جلسه برويم همسرم نيز در ماشين بود، جناب شيخ كه سوار شد، اشاره به خانم كردم و گفتم: والده بچه‌هاست، تب كرده، دكتر هم برديم ولی تب او قطع نمی‌شود. شيخ نگاهی كرد و خطاب به همسرم فرمود: « بچه را كه آن طور نمی‌زنند، استغفار كن، از بچه دلجويی كن و چيزی برايش بخر، خوب می‌شود». چنين كرديم تب او قطع شد!

*  یکی از دوستان شیخ نقل می‌کند که: پدرش مبتلا به بیماری سختی شد که هر اقدامی برای درمان او بی‌نتیجه بود. به شیخ عرض کردم که پدرم  مریض است و یکسال است که در بستر بیماری افتاده. ایشان فرمود: «عمه داری؟» گفتم: آری. فرمود: «گرفتار عمه‌ات می‌باشد و اگر او دعا کند خوب می‌شود». از عمه‌ام خواستم پدرم را دعا کند، ایشان هم دعا کرد ولی پدرم خوب نشد. مجدداً خدمت شیخ رسیدم و عرض کردم: عمه‌ام راضی شد ولی پدر خوب نشد. شیخ دستورالعملی راجع به احسان به چهار فرزند یتیم عمه‌ام داد و گفت: « بعد به آن‌ها بگو به او دعا کنند». چنین کردم، سپس از عمه ام پرسیدم: علت ناراحتی او از پدرم چیست؟ گفت: پس از اینکه شوهرم فوت کرد پدرت من و چهار فرزندم را به خانه خودش برد. یک روز در حالی که با مادرت دعوا می‌کردیم، پدرت رسید و من و چهار فرزندم را از خانه بیرون کرد. من در آنجا خیلی دلم شکست.

بالاخره با راضی شدن عمه، حال پدرم بهتر شد ولی سلامت کامل خود را باز نیافت. بار دیگر که خدمت شیخ رسیدم جریان را گفتم. این بار دستورالعملی در مورد احسان به یکی از سادات داد که پس از آن پدرم سلامتی کامل خود را بازیافت.


*  یکی از شاگردان شیخ می‌گوید: جناب شیخ میفرمود: «بی جهت برای شما گرفتاری پیش نمی‌آید.»

یکبار سرم شکست، همراه با یکی از دوستان خدمت ایشان رسیدیم. دوستم از ایشان پرسید: ببینید چه کرده که  سرش شکسته؟ جناب شیخ توجهی کرد و فرمود: «درکارخانه، بچه ای را اذیت کرده ای». دیدم راست است.

من خمکار بودم و در آن زمان این تخصص اندک بود و خمکارها نوعاً برای صاحبکار ناز می‌کردند. پسر صاحبخانه ایرادی از کار گرفت که به جا نبود و به او هم مربوط نمی‌شد. من هم با او برخورد کردم تا آن جا که گریه‌اش گرفت. شیخ فرمود: «اگر او را راضی نکنی گرفتاری تو ادامه خواهد داشت». من رفتم و از او عذرخواهی کردم.


*  در منزل يكی از ارادتمندان شيخ، چند نفر از اداره دارايی خدمت ايشان می‌رسند. يكی از آن‌ها اظهار می‌دارد كه بدنم مبتلا به خارش شده و خوب نمی‌شود. شيخ پس از توجهی فرمود: « زن علويه‌ای را اذيت كرده‌ای».

آن شخص گفت: آخر اين‌ها آمده‌اند پشت ميز نشسته‌اند بافتنی می‌بافند، تا حرفی هم به آن‌ها می‌زنيم گريه می‌كنند!

معلوم شد كه آن زن علويه در اداره آنها شاغل بوده و او با گفتار خود آن زن را آزرده است. شيخ فرمود: « تا او راضی نشود، بدن شما بهبود نمی‌يابد. »


مشابه اين واقعه را يكی ديگر از شاگردان شيخ نقل كرده‌است. او می‌گويد: در حياط منزل يكی از دوستان در حضور  شيخ نشسته بوديم. يك صاحب منصب دولتی هم كه در جلسه شيخ شركت می‌كرد نشسته بود. او كه به دليل بيماری پايش را دراز كرده ‌بود رو به شيخ كرد و گفت: جناب شيخ! من مدتی است به اين پا درد مبتلا شده‌ام سه سال است هر كاری می‌كنم نتيجه ندارد و دارو‌ها كار ساز نيست.

شيخ مطابق شيوۀ هميشگی از حاضران خواست يك سوره حمد بخوانند، آنگاه توجهی كرد و فرمود:



« اين درد پای شما از آن روز پيدا شد كه زن ماشين‌نويسی را به دليل اين كه نامه را بد ماشين كرده‌است توبیخ كردی و سر او داد زدی، او زنی علويه بود، دلش شكست و گريه كرد. اكنون بايد بروی و او را پيدا كنی و از او دلجويی كنی تا پايت درمان شود. »


آن مرد گفت: راست می‌گويی، آن خانم ماشين‌نويس اداره بود كه من سرش داد كشيدم و اشك‌هايش درآمد.



*  در اسلام بی‌رحمی حتی نسبت به حيوانات نكوهش شده‌است. مسلمان حق ندارد حيوانی را بيازارد و يا حتی به آن ناسزا بگويد! و از اين رو پيامبر اكر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در حديثی می‌فرمايد: « لو غفر لكم ما تأتون إلي البهائم لغفر لكم كثيراً؛ اگر ستمی كه بر حيوانات می‌كنيد بر شما بخشيده شود، بسياری از گناهان شما بخشوده شده ‌است. »
با اين كه كشتن حيوانات حلال گوشت برای مصرف، از نظر اسلام جايز است در عين حال ذبح آن‌ها آدابی دارد، كه تا حد ممكن، حيوان كمتر رنج ببيند. يكی از آداب ذبح اين است كه نبايد حيوان را در برابر چشم حيوانی مانند او سر بريد. چنان كه امام علی (علیه السلام) فرمود: « لاتذبح الشاه عند الشاه و لا الجزور عند الجزور و هو ينظر إليه؛ گوسفند را نزد گوسفند و شتر را نزد شتر ذبح نكن در حالی كه به او می‌نگرد. »


بنابر اين سر بريدن بچه حيوانات نزد مادرشان به شدت نكوهيده و حاکی از نهايت سنگدلی و بی‌رحمی است، و آثار ويرانگری بر زندگی انجام دهنده آن خواهد داشت.


يكی از شاگردان شيخ نقل می‌كند: سلّاخی نزد جناب شيخ آمد و عرض كرد: بچه‌ام در حال مردن است، چه كنم؟ شيخ فرمود: « بچه گاوی را جلوی مادرش سربريده‌ای. » سلّاخ التماس كرد بلكه برای او كاری انجام دهد. شيخ فرمود: « نمی‌شود، می‌گويد: بچه‌ام را سر بريده، بچه‌اش بايد بميرد»!


*  آیت الله فهری از آقای سید محمدرضا کشفی نقل می‌کند که: در همسایگی او قصابی بود که پسرش دل درد شدید گرفته و به آقای کشفی متوسل می‌شود. آقای کشفی او را به جناب شیخ ارجاع می‌دهد، اما شیخ به قصاب می‌گوید: «گوساله ای را در مقابل چشم مادرش ذبح کرده‌ای، بنابراین پسرت علاج ندارد.»


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-    بحارالانوار: ج 10 ص 172
2-    سوره شوری، آیه 30
3-    خصال: 616/10، بحار الانوار: 73/350/47
4-    سوره روم، آیه 7
5-    مطالب مربوط به مرحوم شیخ رجبعلی خیاط از کتاب «کیمیای محبت» اثر آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری اخذ گردیده است.