(چاپ)

زندگی استعماری؛ طبّ استعماری
از پشت فیلتر زیباتر است؛ اینستاگرام چگونه زندگی‌مان را دگرگون کرد؟

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم 

و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين  و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين 

 

از پشت فیلتر زیباتر است
اینستاگرام چگونه زندگی‌مان را دگرگون کرد؟
(مقاله انتخابی)
 


با اینستاگرام، تبدیل واقعیت زندگی‌هایمان به چیزی زیبا و قابل‌عرضه برای خوشایند غریبه‌ها آسان‌تر شده است. وقتی کسی عکسمان را لایک می‌کند، سرخوشی و رضایت ناشی از ترشح دوپامین در مغزمان را حس می‌کنیم. چرخیدن میان عکس‌های سایرین حس صمیمیت و چشم‌چرانی دارد، گویی ایستاده‌ای و به ردیفی از اتاق‌های پُر‌نور نگاه می‌کنی که همگی کمی بهتر از متوسط هستند و قفسه‌های کتاب هیچ‌کس به‌هم‌ریخته نیست و نوزاد کسی هم جیغ نمی‌زند. تا ماه ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی، اینستاگرام توانسته بود بیش از یک میلیارد کاربر فعال جذب کند. حتی کسانی که هرگز سراغ اینستاگرام نرفته‌اند نیز می‌بینند خواسته و ناخواسته زندگی‌شان تحت‌تأثیر آن قرار گرفته است.

سارا فرییِر، خبرنگار بلومبرگ، کتابی مهیج با نام بدون فیلتر نگاشته است که به‌زیبایی داستان پشت صحنۀ اوج‌گیری اینستاگرام را روایت می‌کند، ولی این تمام ماجرا نیست. در این کتاب می‌خوانیم که چقدر نگران‌کننده است که تصمیم‌های مدیران سیلیکون‌ولی، مثلاً دربارۀ محصولات جدید یا الگوریتم‌های کاری یا تبلیغات، تأثیری شگرف و گاه ناخواسته بر ما می‌گذارند: تأثیر بر برداشتمان از خودمان، چیزهایی که برایمان ارزشمند هستند، برداشت ما از زیبایی، کسانی که قبولشان داریم، غذایی که می‌خوریم و نحوۀ وقت‌گذرانی‌مان.

فرییر چنین می‌نویسد: «اینستاگرام یکی از نخستین اپ‌هایی است که از رابطۀ ما با گوشی‌هایمان نهایت بهره‌برداری را کرده است و وادارمان می‌سازد زندگی را از دریچۀ دوربین تجربه کنیم و در ازایش در دنیای مجازی تایید شویم و اعتبار به دست بیاوریم». اینستاگرام اینک با زبانمان نیز در هم پیچیده است: شکار مناظر «اینستاگرامی» و این‌همه «پورنِ غذا». فقط زبان نیست و اینستاگرام بر نحوۀ زندگی و ثبت آن زندگی نیز تأثیر گذاشته است: تمام آن سفره‌هایی که عکسشان را در اینستاگرام گذاشته‌ایم و آن سلفی‌های لب درّه و آن مسافرت‌هایی که برایشان پول جمع کرده‌ایم و آرزویش را داشته‌ایم، صرفاً به این خاطر که عکس‌هایی زیبا از آنجا دیده‌ایم.

اینستاگرام به ایجاد زیباشناختیِ بینافرهنگی و آلامد (البته نه جریان غالب) یاری رسانده است: تُست آووکادو و کاپوچینوی طرح‌دار، گیاه انجیر ربابی، آجرهای نمایان، اثاثیۀ ساخته‌شده با چوب بازیافتی، نورپردازی صنعتی. این اپلیکیشن حتی سلسله‌مراتب جدیدی در خارج از فضای مجازی نیز به راه انداخته است. به‌قول فرییر، «اینستاگرام یک دستگاه سلبریتی‌ساز است که در تاریخ سابقه نداشته است». اینستاگرام بیش از شش میلیون کاربر با فالور میلیونی دارد. گفته می‌شود کیم کارداشیان از هر پُست تبلیغاتی در اینستاگرام تقریباً یک میلیون دلار پول در‌می‌آورد.

اینستاگرام معیاری برای سنجش سرمایۀ فرهنگی شده است و حتی آن‌هایی که فالوئر کمی دارند نیز جو رقابت را حس می‌کنند و خود را تحت فشار می‌بینند تا خانه و زندگی‌ای بسازند که در فضای مجازی زیبا به نظر برسد. دو بنیان‌گذار اینستاگرام در دانشگاه استنفورد با هم آشنا شدند، یکی سیستروم که خود را زیبا‌پرست می‌داند و یک عکاس آماتور مشتاق است و دیگری مایک کریگر که یک مهندس نرم‌افزار برزیلی است. این دو بنیان‌گذار بر این باور بودند که اینستاگرام می‌توانست مکانی باشد برای افراد خلاق تا با ایده‌های جدید آشنا بشوند، ولی در‌عوض ابزاری شد برای ناخشنودی جمعی. سازمان بریتانیایی «انجمن سلطنتی سلامت عمومی» طی پژوهشی که در سال ۲۰۱۷ میلادی انجام داد، اینستاگرام را مخرب‌ترین اپلیکیشن برای سلامت روانی معرفی کرد، زیرا کاربران جوانش را بسیار مضطرب و ناخشنود می‌کرد.

یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ اینستاگرام در سال ۲۰۱۲ روی داد، زمانی که فیسبوک آن را به قیمت یک میلیارد دلار خرید، گران‌ترین خرید فیسبوک تا آن زمان. مارک زاکربرگ، بنیان‌گذار فیسبوک، به سیستروم قول استقلال کاری داده بود، ولی در واقعیت چنین نشد و سیستروم برای کسب استقلال کاری مجبور به رویارویی و مبارزه شد. تفاوت فرهنگی میان این دو غول شبکه‌های اجتماعی عمیق بود و در روایت فرییر از این رویارویی، زاکربرگ آدم خوب ماجرا نیست. فرییر فیسبوک را حاضر به فدا‌کردن همه‌چیز در راه رشد و گسترش شرکت تصویر می‌کند.
بر‌خلاف تمام آن ادعاهای بزرگ‌منشانۀ فیسبوک دربارۀ وصل‌کردن آدم‌ها به یکدیگر، تصمیم‌های شرکت صرفاً در این راستا گرفته می‌شود که بیشترین میزان کاربر بیشترین زمان را در فیسبوک بگذرانند تا شرکت بتواند علایق آن‌ها در دنیای دیجیتال را بسته‌بندی کرده و به آگهی‌دهندگان بفروشد. این تصمیم‌ها، به انواع و اقسام روش‌های مخرب، شکلی دیگر به سیاست در آمریکا بخشیده است، اطلاعاتی نادرست انتشار داده است و دو‌قطبیِ سیاسی در آمریکا را عمیق‌تر کرده است. ولی وقتی کتاب بدون فیلتر را می‌خواندم، چیزی که بیش از این افسرده‌ترم کرد این بود که فیسبوک چقدر زندگی شخصی ما آدم‌ها را تغییر داده است.

فرییر در کتابش از زمانی می‌گوید که مدیران فیسبوک در سال ۲۰۱۶ از این نگران بودند که گرچه کاربران به‌طور میانگین هر روز ۴۵ دقیقه را در فیسبوک می‌گذرانند، ولی این ۴۵ دقیقه را در تکه‌های کمتر از ۹۰ ثانیه در فیسبوک صرف می‌کنند. لحظه‌ای به این فکر کنید که این‌قدر وقت‌گذرانی هر نفر در فیسبوک یعنی چه: ۴۵ دقیقه در هر روز می‌شود ۲۷۴ ساعت طی یک سال یا در‌واقع ۱۱ شبانه‌روزِ کامل بالا‌پایین‌کردن و کلیک‌کردن در فیسبوک.

لارن کالینز، از نویسندگان مجلۀ نیو‌یورکر، در کتابش با نام وقتی فرانسوی حرف می‌زنیم: عشق به زبان دوم۱، از شوهر فرانسوی‌اش نقل‌قول می‌کند: «وقتی با تو انگلیسی حرف می‌زنم انگار دستکش دستمه و لمست می‌کنم». اگر گفت‌وگو به‌واسطۀ یک زبان خارجی چنین باشد، حال چگونه می‌توان فاصلۀ موجود در گفت‌و‌گویی به‌واسطۀ ساختار یک وب‌سایت را توصیف کرد؟ جایی که، در آن، معادل احساسمان را از فهرست ایموجی‌ها انتخاب می‌کنیم، تمرکزمان با الگوریتم‌هایی جهت‌دهی می‌شود که نمی‌توانیم از آن‌ها سر در بیاوریم و دایرۀ واژگان دیجیتال ما -مواردی مانند لایک و یادآوری تولد و به‌روز‌رسانی وضعیت- طوری طراحی شده که، به بهترین وجه ممکن، اطلاعات شخصی ما را تقدیمِ غول‌های انگل‌صفت شبکه‌های اجتماعی بکند، نه اینکه ابزاری باشد تا ما همدیگر را بهتر دریابیم

آرما(آرمان ناتمام)
@media_arma

منبع :

آرما(آرمان ناتمام) @media_arma