اینستاگرام به ایجاد زیباشناختیِ بینافرهنگی و آلامد (البته نه جریان غالب) یاری رسانده است: تُست آووکادو و کاپوچینوی طرحدار، گیاه انجیر ربابی، آجرهای نمایان، اثاثیۀ ساختهشده با چوب بازیافتی، نورپردازی صنعتی. این اپلیکیشن حتی سلسلهمراتب جدیدی در خارج از فضای مجازی نیز به راه انداخته است. بهقول فرییر، «اینستاگرام یک دستگاه سلبریتیساز است که در تاریخ سابقه نداشته است». اینستاگرام بیش از شش میلیون کاربر با فالور میلیونی دارد. گفته میشود کیم کارداشیان از هر پُست تبلیغاتی در اینستاگرام تقریباً یک میلیون دلار پول درمیآورد.
اینستاگرام معیاری برای سنجش سرمایۀ فرهنگی شده است و حتی آنهایی که فالوئر کمی دارند نیز جو رقابت را حس میکنند و خود را تحت فشار میبینند تا خانه و زندگیای بسازند که در فضای مجازی زیبا به نظر برسد. دو بنیانگذار اینستاگرام در دانشگاه استنفورد با هم آشنا شدند، یکی سیستروم که خود را زیباپرست میداند و یک عکاس آماتور مشتاق است و دیگری مایک کریگر که یک مهندس نرمافزار برزیلی است. این دو بنیانگذار بر این باور بودند که اینستاگرام میتوانست مکانی باشد برای افراد خلاق تا با ایدههای جدید آشنا بشوند، ولی درعوض ابزاری شد برای ناخشنودی جمعی. سازمان بریتانیایی «انجمن سلطنتی سلامت عمومی» طی پژوهشی که در سال ۲۰۱۷ میلادی انجام داد، اینستاگرام را مخربترین اپلیکیشن برای سلامت روانی معرفی کرد، زیرا کاربران جوانش را بسیار مضطرب و ناخشنود میکرد.
یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ اینستاگرام در سال ۲۰۱۲ روی داد، زمانی که فیسبوک آن را به قیمت یک میلیارد دلار خرید، گرانترین خرید فیسبوک تا آن زمان. مارک زاکربرگ، بنیانگذار فیسبوک، به سیستروم قول استقلال کاری داده بود، ولی در واقعیت چنین نشد و سیستروم برای کسب استقلال کاری مجبور به رویارویی و مبارزه شد. تفاوت فرهنگی میان این دو غول شبکههای اجتماعی عمیق بود و در روایت فرییر از این رویارویی، زاکربرگ آدم خوب ماجرا نیست. فرییر فیسبوک را حاضر به فداکردن همهچیز در راه رشد و گسترش شرکت تصویر میکند.
برخلاف تمام آن ادعاهای بزرگمنشانۀ فیسبوک دربارۀ وصلکردن آدمها به یکدیگر، تصمیمهای شرکت صرفاً در این راستا گرفته میشود که بیشترین میزان کاربر بیشترین زمان را در فیسبوک بگذرانند تا شرکت بتواند علایق آنها در دنیای دیجیتال را بستهبندی کرده و به آگهیدهندگان بفروشد. این تصمیمها، به انواع و اقسام روشهای مخرب، شکلی دیگر به سیاست در آمریکا بخشیده است، اطلاعاتی نادرست انتشار داده است و دوقطبیِ سیاسی در آمریکا را عمیقتر کرده است. ولی وقتی کتاب بدون فیلتر را میخواندم، چیزی که بیش از این افسردهترم کرد این بود که فیسبوک چقدر زندگی شخصی ما آدمها را تغییر داده است.