(چاپ)

زندگی استعماری؛ طبّ استعماری
چگونه فرهنگ بیمار ما دختران را وا می دارد فکر کنند، برای دوست داشته شدن باید زیبا و خوش اندام باشند ؟(مقاله انتخابی)

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین

 

 

چگونه فرهنگ بیمار ما دختران را وا می دارد فکر کنند، برای دوست داشته شدن باید زیبا و خوش اندام باشند ؟

 

هوگو شوایتزر

 

چکیده:


یکی از فجایع جبران ناپذیر رواج روزافزون فرهنگ شهرت سالاری و افزایش سرسام آور رسانه های تصویری که محتوای آنها برهنه نمایی و القای معیارهای زیبایی جسمانی است، کاشت این باور در ذهن به ویژه دختران نوجوان است که برای اینکه مورد توجه و احترام مردان قرار گیرند، باید از همان معیارهایی برخوردار باشند که مدل ها و ستاره های نیمه برهنه، بیست و چهار ساعته در رسانه های تصویری عرضه می کنند. این روند در تمام جوامع و به خصوص جوامع غربی جریان دارد و شتاب روزافزونی گرفته است. در نتیجه این القایات، دخترانی که از خودآگاهی و خودباوری تهی شده  و در نتیجه دچار خودکم بینی شده اند، به رابطه هایی تن می دهند که پیشاپیش در آن بازنده  هستند. آنها خود را پست تر از طرف مقابل و ناتوان از برقراری رابطه ای برابر و منطبق با اصول انسانی می بینند.


این خبر جدیدی نیست که دختران بیشتر از همیشه برای بی نقص بودن زیر فشار قرار دارند. همان گونه که قبلا در یادداشت هایم در «مارتا کامپلکس» نوشته ام، نسل جدید دختران نوجوان، بیشتر از تمام نسل های زنان پیش از خود، برای همه چیز زیر فشار قرار دارد. فشارهایی که برای دانش آموزممتاز بودن در مدرسه، برای راضی کردن والدین و هم سن و سال هایشان و برای زندگی بر اساس آرمان ناممکن کمال جسمانی بر آنها وارد می آید، خرد کننده است.


کودکان و نوجوانان در حالی می بالند و بزرگ می شوند که همواره در حال مقایسه خود با مدل ها و ستاره های تلویزیونی هستند. تعداد اندکی از دختران این احساس را دارند که درست به اندازه زنانی که در رسانه ها مشاهده می کنند، زیبا، دارای جذابیت جنسی و لاغرند. در نتیجه زنان جوان بسیاری اینطور نتیجه گیری می کنند، خوشبختی چیزی است که فقط زمانی به آن دست می یابند که به وزن مورد نظرشان برسند. و حتی دردسر آفرین تر از آن، زمانی که پای رابطه با جنس مخالف به میان می آید، تعداد زیادی از دختران معمولی فکر می کنند، اگر بدن هایشان بی نقص نباشد، هیچ حقی ندارند که انتظار زیادی از طرف مقابلشان داشته باشند.


در سال های اخیر، در تجربیاتی که از کار با دختران سنین دبیرستان و کالج داشته ام، این جملات را بارها و بارها از آنها شنیده ام. این زنان جوان باهوش و جذاب به گونه¬ای این فکر در ذهنشان جا افتاده است که برای آنکه با احترام و عشق با آنها رفتار شود، باید تا مرز کمال بی نقص باشند. سال گذشته یک دانش آموز به من می گفت: «به نظرم اگر چهار پنج کیلو لاغرتر بودم، دیگر دوست پسرم به دختران دیگر نگاه نمی کرد.» او اصلا فکر نمی کرد این حق را دارد که از طرفش بخواهد، آنقدر زنان دیگر را وسط خیابان دید نزند. این دختر می گفت: «اگر می خواهی یک مرد با تو و فقط با تو باشد، باید جوری باشی که به چشمش بی نقص بیایی. من اینطور نیستم، پس نمی توانم این انتظار را از او داشته باشم.»


یکی از آشنایان خودم، دوست پسری دارد که مرتب از وسایل جنسی استفاده می کند و ساعت ها سرش را به بازی های ویدیویی گرم می کند. این دختر می گوید: «بعضی وقت ها پاک یادش می رود که با من تماس بگیرد یا برایم پیامک بفرستد، چون غرق بازی است. خیلی دختر خوش شانسی هستم که هفته ای چند دقیقه می توانم با او تنها باشم، آن هم در حالی که کار خاصی انجام نمی دهیم. اما این پسرها این جوری هستند؛ مگر آنکه تو مثل مگان فاکس باشی، وگرنه نمی توانی انتظار داشته باشی که یک پسر همه توجه اش به تو باشد.»


دختر دیگری به من می گفت، او خودش را در وضعیتی احساس نمی کند که بتواند با کسی دوست شود، چون به اندازه کافی خوشگل نیست.  به جای آن، او کلی نظر بازی می کند. او می گفت: «من دختری هستم که فقط به درد همین کارها می خورم. من از آن دخترهای با حرارتی نیستم که بشود توی خیابان دستم را گرفت.»


حرف هایی شبیه اینها قلبم را به درد می آورد. چون این دختران نسبت به ارزش خود، نابینا هستند. آنها نمی دانند، این حق را دارند که از دیگران بخواهند به آنها احترام بگذارند؛ این حق را دارند که برای دیگران مرزهای لازم را تعیین کنند؛ این حق را دارند که دنبال رابطه ای واقعی و سالم باشند. اعتقاد به اینکه فقط زنانی که از یک معیار قابل قبول کمال برخوردارند «سزاوار» خوشبختی هستند، دختران را وامی دارد خود را در حوزه ای که هرگز قابل مقایسه نیست، در رتبه دوم قرار دهند.


این میل به کمال جسمانی با درونمایه دیگری که در زندگی دختران جوان وجود دارد جفت می شود: این برداشت که «پیدا کردن مرد خوب سخت است». این باور که مردان قابل اعتماد و قابل دوست داشتن نادر هستند، آنها را بیشتر وامی دارد تلاش خود برای لاغر شدن، جدابیت جنسی داشتن و زیبا بودن را بیشتر کنند. هر چه تعداد مردان ایده آل کمتر باشد، این مردان «حق انتخاب» بیشتری خواهند داشت. این فرهنگ به ما می آموزد، حتی همین مردان ایده آل بر اساس ظاهر زنان درباره برقراری رابطه با آنها تصمیم می گیرند. برای برخی از آنها برخورداری از این شرط، مکمل تمام شرایط دیگر است و برای برخی دیگر، از تمام شرایط دیگر صرفنظر می کنند و به جای آن به دنبال چیزی هستند که واقعاً باید  در یک زن پیدا کنند.


فشار برای بی نقص بودن ـ فشاری که تقریباً در زندگی تمام زنان جوان حضوری فراگیر دارد، حتی زندگی زنانی که به نظر آرمانی را دنبال نمی کنند، در یک مدل اجتماعی دروغین ریشه دارد. این فرهنگ به شما می گوید، چنانچه سخت تر تلاش نکنید، به اندازه کافی به دست نخواهید آورد. و اگر به نظر، برای رسیدن به آن ایده آل، چیزی را کم داشتید، در این صورت باید واقع گرا باشید و به چیزی کمتر از آن رضایت دهید.معمولا زنان جوان داستان هایی را که به نظر آنها شگفت انگیز است، درباره دوستان مذکرشان نقل می کنند. جسیکا می گوید:«خیلی غم انگیزه. امی چیزی را که همه ما می بینیم نمی بیند. او خیلی خوشگل و با هوشه، اما همیشه با کسانی دوست می شود که بازنده هستند. او ارزش خودش را نمی داند.» البته در بیشتر مواقع، امی همین چیزها را درباره جسیکا می گوید. دختران نوجوان  مدام از هوش و خرد هم سن و سال هایشان  تعریف می کنند، اما از گوش کردن به ندای قلب خودشان سرباز می زنند. البته حقیقت این است، حتی دختران جوانی که دارای معیارهای زیبایی فراوانی هستند، دست کم به خودشان می گویند: «افسوس که من فاقد این مشخصات هستم.»


لازم به ذکر نیست که وقتی «مدل کمیابی» با میل به کمال طلبی جسمانی در هم می آمیزد، به مردان این اجازه را می دهد تا بارها و بارها گزینه هایشان را عوض کنند. هر چه دختران کمتری معتقد باشند که از شایستگی لازم برخوردارند،  تعداد کمتری از آنها از اعتماد به نفس لازم برای برقراری یک رابطه برابر برخوردار خواهند بود. و تا وقتی ما از خود نپرسیم، چه کسی از این سیستم ظالمانه بهره مند می شود، به حل این مشکل نزدیک نخواهیم شد.

 

 


 

www.alternet.org/story/150587

به نقل از: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 94