(چاپ)

کد خبر :  34247  
تاریخ انتشار خبر : ۰۱ خرداد ۱۳۹۹ خبرها و نظرها
چرا حال مامان‌ها خوب نیست؟!

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين

 

 


چرا حال مامان‌ها خوب نیست؟!

 

 

 

 

 اینکه حالمون خوب نیست، خودبه‌خود جلوی خیلی از کارهای مثبت و برنامه‌ریزی‌هامون رو می‌گیره! همه هم منتظر نشستیم یکی از بیرون بیاد حالمون رو خوب کنه، در حالی که اون آدم هیچ موقع نمیاد!!

 


👈 هر کسی مسوول خوب کردنِ حالِ خودش هست!! و این یعنی منتظر کسی نباید باشیم ...

 

 

وقتی کارگاه «کودک و تفکر اقتصادی» رو برگزار کردیم یکی از مادرها آخر کلاس اومد و با یه حال مستأصل گفت من توقع داشتم تو این کلاس چیزهای دیگه‌ای بشنوم. گفتم مثلاً چی؟! گفت مثلاً اینکه بگید بچه‌ها رو توی هجده سالگی چه کلاس‌هایی بفرستیم؟ چه کارگاه‌هایی برن و ‌‌‌... این چیزا

 

من پرسیدم بچه‌ی شما چند سالشه؟ گفت دو سال!!! و من اینجوری شدم 🙄🙄🙄

 



نگرانی!

 

بیش از چهارصد تا کامنت روی پستی که توی ایسنتا در مورد نگرانی مادرها نوشته بودم، گذاشته شد. قشنگ مشخص بود بخش بزرگی از ماها دنبال اینیم که خودمون، حال خودمون رو بد و بدتر کنیم!! نه که نگران باشیم، بلکه کوچه به کوچه و شهر به شهر دنبال نگرانی می‌گردیم! خودمون دنبال چیزایی هستیم که حال‌مون رو بدتر می‌کنه. الآن نگران شانزده سال دیگه هستیم و داریم براش حرص می‌خوریم ...

 


تو همه‌ی کارگاه‌ها، مامان‌ها سوال‌هایی می‌پرسن که قشنگ مشخصه دنبال ایراد تو بچه‌هاشون می‌گردن! یعنی ذره‌بین دست‌شون گرفتن و فقط می‌خوان چند تا مشکل پیدا کنن، بعدش براش غصه بخورن، بعد یه متخصص پیدا کنن که برن پیشش و کاری که اون میگه رو بکنن تا مثلاً ایرادات بچه‌شون رفع بشه ... (چرا مدام در حال #دستکاری هستیم؟!!!)

 



مسئولیت!

 

تو زندگی شخصی‌مونم همین جوری هستیم. یکی از دلایل اصلی بد بودن حال ما اینه که مدام داریم نکات منفی رو می‌بینیم. مدام خواهر شوهر، مادر شوهر، فامیل شوهر، خود شوهر رو که دیگه نگو!!، دعوای بچه‌ها، نرسیدن ما به علایق‌مون و ... عاملی شده تا درک مظلوم داشته باشیم. مدام فکر می‌کنیم یه عده‌ای نشستن و دارن به ما ظلم می‌کنن و ما هم خیلی این وسط مظلومیم!! و خب چون ما مورد ظلم واقع شدیم، پس هیچ کاری نمی‌خواد بکنیم، وایسیم ببینیم خدا چی جوری انتقام ما رو از اینا می‌گیره! آخرش بالاخره چی میشه ...

 


درک مسئول داشتن یه هنره که باید براش تمرین کنیم. اینکه در هر شرایطی - دقت کنید هر شرایطی - مسئولیت و عواقب رفتارمون رو بپذیریم. یعنی بقیه هر کاری می‌کنن یه بخش قضیه است، اینکه من تو این شرایط چی کار می‌تونم بکنم یه بخش دیگه و مهم‌تر. هیچ کسی هم مسئول کارهای من و حالِ من نیست!! دیگران نهایتاً می‌تونن محرک باشن، می‌تونن اثرگذار باشن اما مسئولیت اینکه الآن حال من بد باشه یا خوب با خودمه!!

 


اگه من هنوز اونقدر قوی نشدم که بتونم مقابل ناملایمات بایستم، اگه حرف و عمل دیگران کلاً عقل من رو زایل می‌کنه و هر واکنشی ممکنه از من سر بزنه،  اگر کارهای دیگران باعث میشه مدام خودخوری کنم و حالم بد باشه، اصلاً معنیش این نیست که دیگران عامل حال خراب من هستند. معنیش اینه که من هنوز قوی نشدم!! یا من هنوز یاد نگرفتم چطور میشه با هزار جور سختی بازم شاد بود. (تا دلتون بخواد میشه نمونه‌هایی رو مثال زد که قطعا از من و شما شرایط سخت‌تری داشتند ولی ...)

 



حالِ خوب


مورد داشتیم و داریم خودش روزی چهل بار سر بچه‌اش داد میزنه، بعد حالا هفته‌ای یه بار میرن خونه فامیل شوهر. اونجا یه بار پدر شوهرش به بچه‌اش گفته به اون دست نزن، تا دو هفته توی آمپاس هست که اون‌ها دارن مسیر تربیتیش رو خدشه‌دار میکنن!! ⁦☹️⁩⁦ چرا به بچه‌اش احترام نمی‌گذارن و …

 


اگه مثلاً حرف دیگران اذیت‌مون می‌کنه، خیلی ساده می‌تونیم از این بعد حرفاشون رو نشنویم!! یا می‌تونیم یه طور دیگه‌ای بشنویم و نیاز تأمین نشده‌ی اون آدم که پشت حرفاش پنهانه رو بشنویم.

 


من شخصاً هر جا میرم و کسی باهام بدرفتاری می‌کنه اول از همه دلم برای اون طرف می‌سوزه که چرا اینطوری داره می‌کنه، چی شده که اون الآن اینقدر به هم ریخته است، چه نیازی ازش تأمین نشده، چی کار میشه براش کرد و بعد ...