(چاپ)

کد خبر :  34620  
تاریخ انتشار خبر : ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ خبرها و نظرها
تزریق "سم ناامیدی" توسط یک پزشک چگونه زندگی بیمار را به فنا می‌دهد؟!

بسم الله الرّحمن الرّحيم

و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين

 

 

 

 


 

تزریق "سم ناامیدی" توسط یک پزشک چگونه زندگی بیمار را به فنا می‌دهد؟!

 

 

 

 

 


تزریق "سم ناامیدی" توسط یک پزشک چگونه زندگی بیمار را به فنا می‌دهد؟!

«زندگی‌ مشترک من نابود شد! پزشک متخصصی که برای درمان به او مراجعه کرده بودم به من گفته بود این بیماری در تو پیشرفت می‌کند و در ۴۰سالگی فلج می‌شوی و اگر بچه‌دار شوی فرزندت هم مبتلا می‌شود!»، با همین یک جمله، همسرم از من جدا شد و...

 

 

 

 

 

دکتر "رضا منتظر" از پزشکان، محققان و مؤلفان متعهد کشورمان است که علاوه بر حوزه پزشکی نوین، سالیان درازی است که در حوزه طب سنتی مشغول به تحقیق و مداوای بیماران است.

 

 

 

 

در حوزه پرچالش نظام سلامت امروز کشورمان، نشستن پای صحبت‌های اساتید حوزه طب سنتی و شنیدن تجربیات درمانی آنها در مواجهه با بیماران مختلف و بعضاً بیماران صعب‌العلاج، برای ترسیم ضروریات و الزامات اصلاح نظام سلامت کشورمان می‌تواند بسیار راهگشا و مفید فایده باشد.

 

 

 

 

 

در مطلب پیش‌ِرو، دکتر منتظر تجربه درمانی خود با یک بیمار مبتلا به "اسپوندیلیت‌ آنکیلوزان‌" را که یک‌ بیماری‌ مفصلی پیش‌رونده‌ است بازگو می‌کند و در اثنای این روایت، واقعیتی تلخ در حوزه پزشکی نوین و آنچه به‌صورت روزانه در بسیاری از بیمارستان‌های بخش دولتی و خصوصی کشورمان در جریان است، به‌خوبی نمایان می‌شود! با هم این روایت را می‌خوانیم:

 

 

 

 

 

آقایی 30ساله به مطبم مراجعه کرد که از درد مهره‌های کمر و پشت شکایت داشت؛ پزشک متخصصی چند سال قبل با مشاهده عکس رادیولوژی این بیمار، به او گفته بود که "مبتلا به اسپوندیلیت آنکیلوزان هستی."

 

 

 

 

 

اسپوندیلیت‌ آنکیلوزان‌ (Ankylosing spondylitis) یک‌ بیماری‌ مفصلی پیش‌رونده‌ و مزمن‌ همراه‌ با التهاب‌ و سفتی ستون‌ فقرات‌ و ساختارهای حمایت‌‌کننده‌ آن‌ است‌؛ در موارد شدید مفاصل‌ لگن‌ و مهره‌‌های کمر، سینه‌ و گردن به‌مرور درگیر می‌شود و بیمار حالت‌ خمیده‌ به‌ جلو پیدا می‌کند؛ اسپوندیلیت آنکیلوزان در همه مبتلایان، شدید و همراه با ناتوانی فیزیکی نیست، دوره‌های بیماری متنوع است و بین بیماران، بسیار متفاوت است و این بیماری تهدید‌کننده زندگی نیست و بسیاری از مبتلایان قادرند به کار و زندگی روزانه خود بپردازند.

 

 

 

 

 

 

اما نکته تعجب‌آور و قابل تأمل در اظهارات این بیمار این بود که گفت: «زندگی‌ مشترک من نابود شد! پزشک متخصصی که برای درمان به او مراجعه کرده بودم به من گفته بود "این بیماری در تو پیشرفت می‌کند و در 40سالگی فلج می‌شوی و اگر بچه‌دار شوی فرزندت هم مبتلا می‌شود!"

 

 

 

 

به‌دنبال این قضیه، همسرم هم به من گفت: "من وظیفه ندارم از تو پرستاری کنم! بچه‌دار هم که نمی‌توانیم بشویم پس باید جدا شویم!!"

 

 

 

این بیمار در ادامه اظهاراتش گفت: «طب جدید، زندگی مرا از هم پاشید و مادرم هم‌اکنون از غصه من، بیمار شده است»!

 

 

 

 

لازم به توضیح است که اسپوندیلیت اگرچه زمینه ژنتیکی دارد اما چنین نیست که هر کس دارای ژن بیماری باشد به آن مبتلا شود! در واقع اکثر افرادی که ژن بیماری را دارند، هرگز به آن مبتلا نمی‌شوند؛ این بیماری همچنین، منعی برای ازدواج ندارد و درصد معلولیت در آن اگر به‌موقع درمان شروع شود، نادر است.

 

 

 

 

 

با شنیدن سرنوشت این جوان بیمار، یاد سخن زکریای رازی با این مضمون افتادم که: «طبیب باید همواره به بیمار امید دهد حتی اگر خود امیدی به درمان او نداشته باشد.»

 

 

 

همچنین یاد این عبارت از کتاب قابوسنامه افتادم که: «باید که طبیب چون بر سر بیمار شود، با بیمار، تازه‌روی و خوش‌سخن باشد و بیمار را دلگرمی دهد که تقویت طبیب بیمار را، قوت حرارت غریزی بیفزاید و در درمان او مؤثّر افتد.»

 

 

 

 

 

حرارت غریزی در طب سنتی به‌زبان ساده، همان نیرویی است که موجب گرمی و حرکت و نشاط و غلبه بر بیماری و در یک کلام طول عمر می‌شود؛ چقدر این سخنان بعد از هزار سال تازه است و چقدر جامعه پزشکی امروز ما از این حکمتها، دور افتاده است!

 

 

 

 

 

درمان این جوان بیمار را بر اساس درمان‌های رایج طب سنتی شروع کردم و به او گفتم: «خدا تو را دوست داشته که همان ابتدای زندگی، همراه نبودن همسرت در سختیها را به تو نشان داده است لذا غمگین نباش و با توکل بر خدا و درمان بیماری، آینده بهتری در پیش خواهی داشت.»

 

 

 

 

 

خوشبختانه اکنون با دو جلسه درمان، تا حد زیادی دردهای این بیمار بهبود یافته است.

 

 

 

متأسفانه برخی از پزشکان ما که در فضای طب و فرهنگ غربی رشد کرده‌اند با این واقعیت بیگانه هستند که اگر روحیه بیمار در برابر بیماری از میان برود، بدترین آثار را به‌دنبال دارد و غلبه بر آن را برای بیمار دشوار می‌‌کند.

 

 

 

 

تعالیم اسلامی برای وضعیت روحی مریض اهمیت فراوانی قائل است و حتی معالجه جسم را نسبت به معالجه روح در مرحله دوم قرار می‌دهد و در این تعالیم سعی شده است ارتباط بیمار با خدا برقرار شود و بفهمد که شفادهنده اوست و کسی غیر از خدا، شفا نمی‌دهد؛ اگرچه طبیب باید حاذق باشد اما وظیفه اصلی او این است که امید را در بیمار زنده نگه دارد.

 

 

 

 

 

در روایات نیز آمده، کسانی که به عیادت مریض می‌روند شایسته است به او امیدواری بدهند و بگویند "تو بهبودی می‌یابی ان‌شاء‌اللّه"؛ در همین رابطه امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "موسی‌بن عمران پرسید «پروردگارا، درد از کیست؟»، فرمود «از من»! پرسید «درمان از کیست؟»، فرمود «از من»! پرسید «پس معالج چه می‌کند؟»، فرمود: «او با این کار دل آنان را خوش و خرسند می‌سازد.»

 

 

 

 

 

 

این نقش طبیب آن‌قدر مهم است که در روایت آمده است؛ رسول اکرم خطاب به فردی که خود را طبیب معرفی کرد فرمود: «انت رفیق و اللّه طبیب» یعنی طبیب خداست و تو باید خود را رفیق بیمار بنامی!

 

 

 

 

 

پس وظیفه اصلی طبیب، شاد کردن دل بیمار و امید دادن به اوست؛ حاصل چنین دیدگاه توحیدی در طبابت این است که اولاً پزشک خود را واسطه شفای الهی می‌بیند لذا مغرور نمی‌شود و سعی می‌کند ارتباط خود را با خالق متعال روز به روز  قویتر کند ثانیاً با بیماران، خوش‌رفتاری می‌کند و برخورد خوب با آنها را جزء اصلی درمان می‌داند.

 

 

 

 

 

در چنین فضای زیبایی، قطعاً درصد بهبود بیمار افزایش می‌یابد آن‌گونه که آیت‌الّله حسن‌زاده آملى فرمودند: «چاره‏ بسیارى از بیماریها تنها دارو نیست بلکه تدبیر نفسانى طبیب حاذق و روحانیت و تأثیر کلام وى راه علاج آن است.»

 

 

 

 

 

اما واقعاً الآن چقدر این فضای رفاقتی بر رابطه پزشک و بیمار در کشور ما حاکم است؟!

 

 

 

مطلب بعدی این که، ضرباهنگ مخالفت بسیاری از اهل حوزه و دانشگاه با طب اسلامی این است که می‌گویند "فلان نسخه یا بهمان دارو سندش معتبر و صحیح نیست" یا "از این روایات نمی‌شود یک مکتب درمانی استخراج کرد که جوابگوی همه بیماریها باشد"!

 

 

 

 

 

این دوستان توجه ندارند که طب اسلامی قبل از آن که یک شیوه درمانی باشد (که آن نیز هست)، یک فرهنگ و یک تفکر است که به‌شدت جای آن در نظام سلامت ما خالی است.

 

 

 

 

 

و در پایان من برای آن پزشک همکار که شاید اکنون نیز نمی‌داند چگونه با دو جمله خود، یک زندگی را به باد فنا داده است، دلم می‌سوزد که؛ در روز حساب چه پاسخی خواهد داشت؟!

 

 

 

 

و َنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ إِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَى بِنَا حَاسِبِینَ (انبیاء 47) و ترازوهاى عدل را در روز رستاخیز مى‌نهیم پس هیچ کس [در] چیزى ستم نمى‌بیند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلى باشد آن را مى‌آوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم.