بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
خانواده بدون فرزند!
میرا جى هیرد و کیمبرلى اَبشاف1
چکیده:
شتاب در تغییرات ساختارى، تکنولوژیکى، اقتصادى و فرهنگى جامعه، فروپاشى ارزش هاى مشترک و الگوهاى رفتارى در روابط خانوادگى را به دنبال خواهد داشت. زیاد شدن خانواده هایى که یک سرپرست دارند، روابط جنسىِ بدون ازدواج و هم جنس بازى طولانى مدت بین زنان و مردان، الگوهاى جدیدى از رابطه ها، در درون خانواده ها ایجاد کرده است. اگرچه در غرب، خانواده «هسته اى» به عنوان نوع ایده آل و طبیعى زندگى شناخته مى شد، اما، به طور میانگین دیگر این نوع خانواده در عمل ظاهر نمى شود. در واقع، بعضى از جامعه شناسان در شرایط کنونى غرب، استمرار استفاده از لفظ «خانواده» را خالى از مصداق مى دانند!
در ادبیات جدید، خانواده به مثابه سازمانى اجتماعى ـ طبیعى شناخته مى شود که نوع ایده آل آن خانواده هسته اى است (خانواده شامل: زن، شوهر و فرزندان طبیعى آن ها). نگرش جدید به خانواده ـ رسیدن دو نفر به یکدیگر و ایجاد فضاى دوستى براى رشد فرزندان، «بحران در خانواده ها» را بیش تر و سریع تر کرده است. به نظر مى رسد فرم خانواده هاى غیر سنتى2 نمى تواند تعهد، اجبار و مسؤولیت پذیرى لازم براى ایجاد جامعه مطلوب و فضاى لازم براى رشد فرزندان را فراهم کند. عامل بنیادى براى ایجاد و تحمل خانواده، به دنیا آوردن و بزرگ کردن فرزندان است. مطالعات تاریخى نشان مى دهد تعریف روان شناختى ـ جامعه شناختى طبقه کودکى و جدا کردن آن از خانواده، در سده هاى اخیر اتفاق افتاده است. هم چنین متبادر شدن نقشى اجتماعى از واژه «مادرى»، مسأله جدیدى است. «مادرى» دیگر نقشى اجبارى ناشى از فعالیت جنسى نیست.
این مقاله به یکى از عوامل بحران مذکور در خانواده هاى عصر کنونى مى پردازد: زنانى که بى فرزندى را اختیار کرده اند؛ به ویژه زنانى که با جنس مخالف خود رابطه جنسى طولانى دارند. این در حالى است که نماد زنان به عنوان مادران، از دامنه خانواده گسترده تر شده و این تفکر تناسلى را تقویت مى کند که ماهیت زنان براى زاد و ولد فرزندان ویژه شده است.
انتخاب بى فرزندى
مطالعات تاریخى کمى درباره اختیار کردن بى فرزندى انجام شده است؛ با این حال آنچه موجود است و اطلاعات آمارى از افراد نشان مى دهد، افراد مجرد، پیش از قرن بیستم میلادى، در بعضى شرایط مى توانستند بى فرزندى اختیار کنند (گى تینز، 1989، لیسِل، 1996، اسمیز، 1989)؛ اما بى شک، شیوع اختیار بى فرزندى که در دهه هاى اخیر در مقایسه با دهه هاى پیشین گسترده تر شده است، حاصل تأثیر عوامل اجتماعى، سیاسى و اقتصادىِ عصر جدید است. با ایجاد تغییرات در جوامع مدرن، اشخاص مى توانند به راحتى نحوه زاد و ولد خود را انتخاب کنند. با پیش رفت هاى حاصل شده در تکنولوژى هاى پیش گیرى از بارورى، افراد مى توانند بارورى ها را تنظیم کنند. حضور افزایش یافته زنان در محیط هاى کارى و حقوق بگیرى، آن ها را با مفاهیمى غیر از «مادرى» تعریف کرده است. هم چنین نهضت حقوق زنان براى آن ها فرصت هایى پدید آورد که خود را با مفاهیمى به جز مادرى تعریف کنند و با آن مفاهیم تعریف شوند.
حقوق بگیرى زنان با افزایش آموزش آن ها و دیرتر شدن زمان ازدواج آن ها همراه شده است. نیروى کار زنان از دهه 1950 به صورت تعجب آورى افزایش یافته است. مثلاً در کانادا، در سال 1990، شصت درصد از زنان کار مى کردند؛ در حالى که این نسبت در سال 1951م، 24 درصد بوده است (کنوِى، 1997). در بریتانیا، در سال 1993 م، 44 درصد از خانم ها شاغل بوده اند، در حالى که این رقم در سال 1951م، 31 درصد بوده است (گیلس پاى، 1999.) تلاش هایى که آزادى در انتخاب نحوه زندگى، چگونگى ارضاى جنسى، آزادى سقط جنین و آزادى هاى اجتماعى را به دنبال داشته، امور پیش بینى نشده اى را نیز به همراه آورده است؛ این امور، در همه مراحل زندگى، تأثیر گذارده است. این تلاش ها، خانواده هاى سنتى را که در آن ها یک نفر نان آور بوده و یک نفر خانه دار، به خانه هایى بدل کرده که مرد و زن در آن حقوق و جایگاه متساوى دارند. (ماتیوس و بیجوت، 1997).
در جوامع غربى که بچه دارى، پیشه اى بى حقوق و مواجب است و زنان به وظیفه مادرى محدود نیستند، انتظار داریم تعداد بیشترى از زنان، شغل هایى غیر از مادرى انتخاب کنند.
هنوز سخت است بتوانیم در حد قابل قبول حدس بزنیم چه تعداد از زنان از بچه دارى کردن چشم مى پوشند. آمارها بین موارد اختیارى و غیراختیارى تمیز نمى دهند؛ با این حال، نسبت هاى کلى موجود، با اطمینان نشان مى دهد پرهیز از فرزنددار شدن از دهه 1970 بیش تر شده است. این امر هم مى تواند نتیجه به تأخیر انداختن ازدواج باشد و هم مى تواند نتیجه بالا رفتن سطح دورى از بچه دارى؛ مثلاً در ایالات متحده، نسبت زنان بین چهل تا چهل و پنج سال که بى فرزندى اختیار مى کنند، از ده درصد در سال 1976، به 5/17 درصد در سال 1995 افزایش یافته است (دفتر سرشمارى ایالات متحده آمریکا، 1997). در سال 1961 م، 29 درصد از خانواده هاى کانادایى بى فرزند بوده اند؛ در حالى که این رقم در سال 1991م، 31 درصد بوده است. (کانوى، 1997). در نیوزلند، بریتانیا و کانادا پیش بینى مى شود براساس تمایلات جدید نسبت به توالد، بیست درصد از خانم هایى که در سن بچه دارى ولى بى فرزند هستند، بدون فرزند باقى بمانند (کامرون، 1997، کانوى، 1997، گیلسپاى، 1999).
براساس مطالعات، زوج هاى بى فرزند در ایالات متحده، کانادا، اسکاتلند، انگلیس و نیوزلند، آزادى را دلیل پرهیز خود از فرزند دانسته اند. بزرگ سالان در زندگى خود استقلال دارند و مى توانند از زمان خود استفاده کنند، آن ها مى توانند براى خود منعطفانه برنامه ریزى کنند. اگر کسى تصمیم داشته باشد فرزندى نداشته باشد، او مى تواند نسبت به فرصت هایش، مشغله هایش و اهدافش مستقل تر، منعطف تر و به هنگام تر باشد؛ عجیب نیست بچه ها مزاحمانى براى این نحوه زندگى باشند.
درس خواندن و رسیدن به اهداف شغلى مهم ترین دلایل اختیار بى فرزندى است. کنکل (1985) گزارش مى دهد در بین جوانان کم درآمد، بیشترِ زنانِ جوان، دلیل بچه دار نشدن خود را درس خواندن و رسیدن به اهداف شغلى بیان کرده اند. آن ها براى این که آزاد باشند و بتوانند به اهداف خود برسند، از فرزنددارى دورى مى کنند. تحقیقات نشان مى دهد عموما افزایش حضور زنان در محیط هاى کارى، لازمه اش کوچک شدن اندازه خانواده هاست (رامو و تاووچیز، 1986). با این وجود گفتن این که همه زنان به خاطر مسائل شغلى بى فرزندى اختیار مى کنند، حرفى کلیشه اى است.
مطالعات نشان مى دهد مردان بیش تر از زنان به تبعات اقتصادى فرزنددارى توجه مى کنند (بارنت و مک دونالد، 1975). فرضیه «هُوس نکت» این است که چون در تفکر سنتى، مردان تأمین کنندگان اقتصاد خانواده ها بوده اند، الان نیز هنوز بیش تر از زنان به مسائل مالى توجه مى کنند و از فرزنددار شدن مى پرهیزند. هم چنین از دلایل دورى از فرزند داشتن براى والدین این است که مى خواهند براى برنامه هاى فوق العاده، مثل مسافرت، وقت داشته باشند. والدینى که فرزند نداشته باشند، این امر براى آن ها منافعى خواهد داشت؛ آن ها بیش تر مى توانند براى خود خرج کنند، مى توانند خانه اى بخرند و مى توانند به پدر و مادر خود یا به دیگران کمک مالى کنند.
منبع: Journal of comparative family studies, june 22, 2000
1 1- Myra j.Hird , Kimberly Abshoff2 ـ خانواده هاى سنتى بزرگ و قبیله اى هستند و در مقابل خانواده هاى جدید، فقط از پدر و مادر و فرزندان، بدون ارتباط با دیگر اقوام، تشکیل شده اند.