بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین
اهداف و روششناسي آیات پزشکی
حسن رضا رضائی
كارشناسي ارشد تفسير و علوم قرآن
چکیده
نويسنده بعد از تقسیم آیات پزشکی قرآن به «آيات بهداشتی» و «آيات درمانی»، به اهداف آیات پزشکی قرآن پرداخته و به این نتیجه رسیده است که قرآن کتاب علمی نیست، بلکه کتاب هدایت انسان به سوی کمال است. قرآن برای تقویت مبدء شناسی و معاد شناسی و تحریک حسّ کنجکاوی بشر، به مسائل علمی پرداخته و نیز به برخی از مسائل پزشکی اشاره نموده است.
در تفسیر آیات پزشکی لازم است از شیوه «استخدام» برای فهم بهتر قرآن سود ببريم و از شیوه افراطی «استخراج همه علوم از قرآن» و تحمیل نظریههای علمی بر قرآن بپرهيزيم. نويسنده در پایان با توجه به آیه 275 سوره بقره که خداوند دیوانگی را به مس شیطان نسبت ميدهد و مفسران احتمالهاي زیادی در براي آن مطرح ميكنند، ضمن اشاره به شبهات وارده بر آيه، به نقد و بررسی آن احتمالها پرداخته است.
کلیدواژهها: پزشکی، اعجاز، قرآن، تفسیر علمی، شیطان.
مقدمه
آغاز پزشکی تاریخ معین ندارد. عدهای «هرمس لول» (ارس یا همان ادریس پیامبر) را بنیانگذار پزشکی معرفی نمودهاند. برخی آن را به تمدنهای بابل، یمن، مصر، فارس، هند، یونان و ... نسبت دادهاند و بعضی هم میگویند پزشکی به صورت یک هنر آغاز شد و طی قرنها به شکل یک علم درآمد. جالینوس(201 م) و بقراط (277 ق.م) آن را الهام از سوی خداوند ميدانند و افلاطون (428 ق.م) معتقد است اين علم به صورت قیاسی و تجربی پديد آمد. (نور محمدي، غلام رضا، نگرش نوين به طب، پژوهش حوزه، 17 ـ 18 / 10).
برخی از دانشمندان مانند شیخ مفید (مفيد، تصحيح الاعتقاد، 144؛ مجلسي، بحارالانوار، 62 / 75). بر این باورند که علم طب، مبدء الهی دارد و به وحی متکی است. به نظر میرسد نیازهای ضروری انسان نخستین در زمینه طب از طریق وحی برطرف میشد.
تاریخ پزشکی با تاریخ آفرینش انسان گره خورده است، زیرا درد و بیماری هرگز از انسان جدا نبوده است، اما اين علم از زمان جالینوس (201 م)، بقراط (277 ق. م) و افلاطون (428 ق. م)، نظمی به خود گرفت و به صورت مدون و كلاسيك در آمد و با ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان رشد فزایندهای به خود گرفت.
هدف از نزول قرآن، تربیت معنوی و هدایت انسانها به سوی سعادت و کمال است ومطالب عمده قرآن هم در همين راستا نازل شده است. قرآن کتاب علمی نیست تا بتوان همه جزئیات علوم را از آن استخراج کرد. و انسان از راه عقل و تجربه میتواند به علوم مختلف از جمله پزشکی دست یابد. با این وجود، قرآن به برخی از مسائل علمی در راستای خداشناسی، تحریک حس کنجکاوی علمی بشر و تشویق او به فراگیری علوم، اشاره کرده است. (رضايي اصفهاني، محمد علي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، 177).
اهمیت فراگیری علم و پزشکی در اسلام
قرآن به کسب معرفت و علم تأکید کرده است تا جایی که مادههاي «علم» بیش از «750» مرتبه، «عقل» و خردورزی بیش از 45 بار و «اولی الالباب» به معنای صاحبان خرد و عقل بیش از 10 مرتبه در قرآن تكرار شده است.
از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که علم پزشکی در کنار علم دین قرار دارد. آن حضرت ميفرمايد:
«العلم علمان، علم الادیان وعلم الابدان»؛ (مجلسي، 1/220) علم دو گونه است، دانش دینها و دانش بدنها.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «هر شهری از سه چیز بینیاز نیست: فقیه، حاکم، طبیب» (همو، 78/237.) و در روایت دیگری آمده است: «انبیاء الهی به علم طب آگاهی داشتند». (همو، 58/275)
برخی از توصیههای موکد بهداشتی و درمانی معصومان: به صورت مجموعههای پزشکی و بهداشتی مدون شده است که: طب النبی9، طب الرضا7، و طب الصادق7 مشهورترين آنها است.
تشویق قرآن و روایات به فراگیری علوم سبب شده است علوم تجربی از جمله دانش پزشکی در كشورهاي اسلامی رشد فزایندهای داشته باشد (ر.ک: زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام / ولایتی، علی اکبر، پویای فرهنگ و تمدن اسلامی ایران.) همچنين اشاره قرآن به مسائل پزشکی، مانند جنین شناسی، شفابخشی عسل، و اعضای بدن و مسائل بهداشتی، مانند بهداشت تغذیه، فردی و جنسی در رشد آن علوم مؤثر بوده است.
دانشمندان مسلمان سنی و شیعه کتابهای زیادی در مورد احادیث طبی ودرمانی به نگارش درآوردهاند که اين پديده هم زمینه ساز رشد و شکوفایی بيشتر علوم پزشکی در بین مسلمانان شده است. (ر.ک: غلام رضا نور محمدی، نگارش احادیث طبی، 110؛ مجله پژوهش حوزه، 18ـ17؛ ريشهري، الاحادیث الطبیه).
آیات پزشکی
قرآن به حدود سيصد آيه درباره پزشكي و بهداشت اشاره كرده است. پزشكي شامل «درمان و معالجه» و بهداشت به معني «پيشگيري» است. (المنجد، ذيل ماده طب)، اما اكثر مطالب علمي قرآن درباره بهداشت و پيشگيري است، مانند: بهداشت تغذيه مانند حرمت شراب (مائده/90)، انگور (انعام/99) شير حيوان (نمل / 66) تحريم خون، مردار، گوشت خوك (نمل/115)، بهداشت جنسي، مانند حرمت زنا (نور/30)، بهداشت فردي، مثل وضو و غسل (مائده/ 6) و... اما برخي مطالب قرآن نيز درباره پزشكي و درمان بيان شده است، مانند: جنين شناسي، اعضاي بدن، عسل و ...
اهداف آیات پزشکی
هدف اصلی نزول قرآن، هدایت معنوی انسانها به سوی کمال و سعادت است «هدي للناس» (بقره / 185) و رسیدن به کمال، نیازمند پرورش روح و سلامت جسم و تغذیه آن است.
در این راستا، قرآن در چند آیه به مسائل پزشکی اشاره کرده است . اين اشارات در برخي آیات به صورت گذرا و در برخی دیگر به صورت مفصل است.
اهداف ذکر علوم پزشکی در قرآن را میتوان در چند مورد ذیل خلاصه کرد:
1ـ تقویت خداشناسی
یکی از اهداف ذکر آیات پزشکی در قرآن، تقویت خداشناسی است. برای نمونه میتوان به مثال ذیل توجه کرد:
جنین شناسي مقدمه خداشناسی
خداوند در سوره مؤمنون، آیه 12 و 13 و 14 به مسئله خلقت انسان اشاره ميكند و میفرماید:
)وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ...(؛ و به یقین انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم و سپس او را با آب اندک سیالی در جایگاه استوار ]= رحم[ قرار دادیم؛ سپس آب اندک سیال را بصورت آویزان آفریدیم، و ]خون بسته[ آویزان را بصورت گوشت جویده شده آفریدیم؛ و گوشت جوید، شده را بصورت استخوانها آفریدیم؛ و بر استخوانها گوشتی پوشاندیم؛ سپس آن را به صورت آفرینش دیگری پدید آوردیم... .
آیه بالا مراحل خلقت انسان را از نطفه، علقه، مضغه، استخوان، گوشت و روح بیان کرده است و با علم جنین شناسی روز نيز مطابقت دارد. قرآن بعد از بیان آن مراحل، خواننده را به یک نکته مهم توجه ميدهد و میفرماید: Gفَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَF؛ «خجسته باد خدا، بهترین آفریدگار است».
نکته مهم آن است که خلقت انسان، نشان از قدرت، علم و آگاهی خالق دارد.
2ـ معاد شناسی
يكي ديگر از اهداف بيان آيات پزشكي در قرآن، معاد شناسي است، براي مثال:
)يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ؛ «اى مردم! اگر از برانگيخته شدن (در رستاخيز) در ترديد هستيد، پس (بنگريد:) كه ما شما را از خاكى آفريديم، سپس از آب اندك سيال، سپس از [خون بسته] آويزان، سپس از (چيزى شبيه) گوشت جويده شده، شكل يافته (= متمايز) و شكل نيافته (= غير متمايز آفريديم؛) تا براى شما روشن سازيم (كه خدا بر انجام رستاخيز تواناست) و آنچه را كه بخواهيم تا سرآمد معيّنى در رحمها قرار مىدهيم؛ سپس شما را بصورت كودكى بيرون مىآوريم؛ سپس (زندگى مىكنيد) تا به حدّ رشدتان برسيد؛ و از شما كسى است كه (جانش) بطور كامل گرفته مىشود؛ و از شما كسى است كه به خوارترين (دوران) عمر برگردانده مىشود، تا بعد از آگاهى هيچ چيزى نداند. و زمين را خشك و بىگياه مىبينى؛ و هنگامى كه آب (باران) را بر آن فرو مىفرستيم، به حركت در مىآيد و رشد مىيابد؛ و از هر نوع [گياه] زيبا مىروياند».
آیه بالا دو مسئله علمی را برای اثبات معاد مطرح ميكند؛ خلقت انسان و حیات دوباره گیاهان در فصل بهار.
انگشتنگاری و شناخت قدرت خداوند بر رستاخيز
خداوند در سوره قیامت، آیه 3 و 4 برای اثبات قدرت خود درباره معاد و برگشت انسانها یا به مسئله پزشکی مثال ميزند و میفرماید:
* أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ: «آيا انسان مىپندارد كه استخوانهايش را جمعآورى نخواهيم كرد؟! * آرى، بر مرتب كردن (سر) انگشتانش تواناييم».
در شأن نزول آیه بالا آمده است که یکی از مشرکان که همسایه پیامبر9 بود، به خدمت پیامبر اسلام رسید و از چگونگي روز قیامت پرسيد، سپس افزود:
اگر آن روز را با چشمم هم مشاهده کنم باز تصدیقت نمیکنم و به تو ایمان نمیآورم! آیا ممکن است خداوند این استخوانها را جمع آوری کند؟ این باور کردنی نیست.! اینجا بود كه آیه نازل شد و فرمود: ما قادریم حتی خطوط انگشتان شما را مرتب سازيم. (الحويزي العروسي، نورالثقلين، ذيل: قيامت / 4).
«بنان» در لغت به معنی انگشتان و نيز سرانگشتان آمده است (مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ذيل ماده بنان) كه در هر دو صورت به این نکته اشاره دارد که نه تنها خداوند استخوانها را جمعآوری میکند و به حال اول باز بر میگرداند، بلکه استخوانهای کوچک و ظریف و دقیق انگشتان را نيز سر جای خود قرار میدهد، از آن بالاتر اينكه سر انگشتان او را به طور موزون و مرتب و به صورت نخست (که با هم اختلاف دارند) باز میگرداند. (مكارم، تفسير نمونه، ذيل: قيامت / 4).
دانش بشری در قرن 19 به راز اثر انگشت پی برد و متوجه شد سر انگشتان از خطوط بارز و پستی به صورت مارپیچ در بشره پوست تشکیل شدهاند و چگونگي امتداد این خطوط در افراد متفاوت است، به طوری که شکل این خطوط حتی در دو قلوها شباهتی با هم ندارند. (دياب عبدالمجيد و قرقوز، طب در قرآن، 20 ـ 21). پوست بدن از سه قشر تشکیل شده است؛ قشر سطحی، قشر چرمی، قشر زیر جلدی. قشر سطحی پوست از سلولهای پوششی پهن چند طبقه ساخته شده است که سلولهای طبقه عمیق آن در حال تقسیم و تکثیر ميباشند و سلولهای سطحی آن که قدیمیترند، به ماده شاخی تبدیل میگردند. چین و شیارهای سطح پوست در هر شخصی ثابت و تغییر ناپذیر است. (يزدي، دانستنيهاي پزشكي، 109). خطوط سر انگشتان از چهار ماهگی در رحم مادر شکل میگیرد و تا پایان عمر تغییر نميكند. با وجود پیشرفت علم، در شناسایی افراد، انگشت نگاری همچنان بهترین معرّف شناسایی اشخاص است و در تحقیقات جنائی برای کشف هویت مجرمان و دزدان از اثر انگشت به عنوان وسیله مؤثر و اطمینان بخش استفاده میكنند.
نتیجه: خداوند با مطرح کردن اختلاف سرانگشتان و مرتب کردن آن بعد از مردن، قدرت بیپایان خود را به نمایش ميگذارد و با بر شمردن مسئله نظم جسم و خاصیت پوست سر انگشت، علاوه بر اثبات توانايي خود براي ايجاد معاد، حسّ کنجکاوی بشر را در مورد این نکته علمی تحریک میکند.
3ـ اعجاز علمی قرآن
يكي از اهدافي كه ميتوان براي پرداختن به تفسير آيات پزشكي قرآن ترسيم كرد، اثبات اعجاز علمي قرآن است.
مقصود ما از معجزه علمي قرآن، رازگويي علمي قرآن است؛ يعني مطلبي علمي را كه قبل از نزول آيه كسي از آن اطلاع نداشته، بيان كرده، به طوري كه مدتها بعد از نزول آيه مطلب علمي كشف شده است و اين مسأله علمي طوري باشد كه با وسايل عادي كه در اختيار بشر عصر نزول بوده، قابل اكتساب نباشد. (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز قرآن، 85).
مسائل علمی و پزشکی قرآن که با کشفیات علوم روز ثابت شده است، نشان از آن دارد که قرآن مکتوب بشری نیست و عقل بشر، حتی پیامبر، در الفاظ و محتوای آن دخالتی ندارد. همچنین پيامبر این مسائل را از محیط اجتماعی خود و علوم رایج آن زمان الهام نگرفته است؛ چون تاریخ، (ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، 15 به بعد.) منطقه جزیره العرب را فاقد تمدن و علوم میداند، پس مسائل پزشکی مطرح شده در قرآن، با توجه به علوم عصر نزول، اعجاز علمی آن را ثابت میکند.
برای نمونه به برخي شگفتيها و اعجازهاي علمی و پزشکی قرآن اشاره میکنیم.
علقه، شگفتی پزشکی قرآن
خداوند در آيات مختلف از قرآن كريم، به مراحل خلقت انسان اشاره كرده است. يكي از آنها مرحله «علق» است.
واژه «علق» شش بار (علق/ 1 و 2؛ حج/5؛ مؤمنون/14؛ غافر/67؛ قيامت/34)، در پنج آيه به صورتهاي مختلف به كار رفته است. همچنين سورهاي با نام «علق» نازل شده است.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ: «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد».
اكثر مفسران (مكارم، تفسير نمونه، 27/153) اتفاق نظر دارند كه 5 آيه اول سوره علق، نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام9 نازل شد.
واژه «علق» جمع «عَلَقَه» است و در اصل به معناي «چيزي ميباشد كه به چيز بالاتر آويزان ميشود». موارد كاربرد آن عبارت است از: خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز ميچسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي ميچسبد و خون را ميمكد و ... (مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات قرآن كريم، ذيل ماده علق؛ قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ذيل ماده علق)، پس ميتوان گفت در مواردي كه علق به كار رفته، «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است، مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو بدن ميچسبد و آويزان ميشود.
علق از نگاه علم: «علق» همان خون بستهاي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و سپس به رحم زن داخل و بدان آويزان ميشود. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلولي آغاز ميشود و به صورت يك توده سلولي به شكل توت در ميآيد كه به آن مارولا (Marula) ميگويند و در رحم لانهگزيني ميكند، يعني سلولهاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ ميكنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده) ميشوند. قرآن اين مطلب را با تعبير زيباي «علق» بيان كرده است. (دياب و قرقوز، همان، 86)
اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، ميتوانيم تناسب آن را با موارد كاربردش اينگونه بيان كنيم:
1. چسبنده بودن آن. (مكارم، همان، 27/156) يعني کرمی كه براي مكيدن خون به بدن ميچسبد.
2. آويزان شدن آن به جداره رحم.
3. مشابه زالو است. (زالو هر بار ميتواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد. نطفه در رحم، زالو وار به رحم ميچسبد و از خون تغذيه ميكند (نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن، 99). همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته شده است كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو مادهاي به نام «هپارين» ترشح ميشود تا خون در موضع منعقد نشود و قابل تغذيه باشد (پاك نژاد، اولين پيامبر آخرين دانشگاه 11/110) شكل علقه مانند زالو كاملاً مستطيع است اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، 182).
4. تغذيه از خون است. حضرت آيتالله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه علق خون بسته است ميگويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم ميچسبد (معرفت، محمد هادي، 6/82)
در نتيجه ميتوان گفت: (احتمالهاي ديگري نيز درباره «علق» داده شده است از جمله، اينكه: بعضي علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كردهاند (مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 99)، بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه دانستهاند كه اشاره به روح اجتماعي انسان است و برخي به گل حضرت آدم7 اشاره نمودهاند كه حالت چسبندگي دارد.(ر.ك: رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 487 ـ 481).) با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته» آويزان به رحم است؛ به ويژه آنكه اين مرحله از خلقت انسان در علم جنينشناسي جديد، واسطه بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) شمرده ميشود، يعني چند ساعت اين خون بسته به جدار رحم آويزان است و از خون آن تغذيه ميكند.
خداوند ميتوانست با به كاربردن تركيب «الدم المنقبضة؛ خون بسته» مطلب مورد نظرش را ذكر نمايد، اما با آوردن تك واژة «علق» هم معناي «خون بسته» و هم معناي «آويزان بودن» را رساند كه با نظريات جديد پزشكي نيز همخواني كامل دارد.
لازم به يادآوري است كه در قرآن مراحل و چینش مراحل خلقت انسان (ن.ك. به: حج / 5؛ مؤمنون / 12 و ...) نیز به صورت ويژهاي بیان شده که قبل از آن سابقه نداشت و اين هم نشان از اعجاز علمی قرآن دارد (رضايي اصفهاني، محمد علي، همان، 2، مبحث مراحل خلقت انسان)؛ البته برخی مطالب علمی قرآن در حد اعجاز علمی نیست، ولی مطالب شگفت انگیز است، مثل بحث شفا بودن عسل (نحل / 69) و فواید پزشکی آن.
روش شناسی فهم و تفسیر آیات پزشکی
یکی از شاخههای علوم قرآن، شناخت روش تفسیری است. قرآن براساس چند روش و گرایش تفسیرپذير است، مانند: روش تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به روایت، قرآن به عقل و اشاری (باطنی)، علمی و... (عميد زنجاني، مباني و روشهاي قرآن؛ مؤدب، سيد رضا، روشهاي تفسير قرآن، رضايي اصفهاني، محمد علي، منطق تفسير قرآن (2) روشها و گرايشهاي تفسير قرآن)
یکی از روشهای تفسیری، تفسیر علمی قرآن است که روشهای فرعی متفاوتی دارد و شماری از آن به تفسیر معتبر و صحیح منتهی میشود. و در برخی موارد ممکن است به تفسیر به رأی بينجامد. همین مطلب موجب شده است برخی تفسیر علمی را به کلی رد کنند و گروهی آن را بپذيرند و حتی آن را یکی از راههای اعجاز اثبات قرآن بدانند. (رضايي اصفهاني، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، 378؛ ن.ك. به: ابوالحجر، عمر، تفسير العلمي في الميزان).
دانشمندان برای شناسایی فهم تفسیر آیات علمی، از جمله آیات پزشکی، چند روش ذیل را مطرح كردهاند:
1. روش استخراج همه علوم از قرآن
دانشمندان قدیم (مانند: غزالی (505 ق)، ابن ابی الفضل المرسی و...) ميخواستند تمام علوم را از قرآن استخراج كنند و معتقد بودند با توجه به آیه «تبیاناً لکل شیء» (نحل / 89)؛ «قرآن بیان همه چیز است» تمامی علوم در قرآن نهفته است. و علم هندسه، جبر، پزشکی، هیئت و ... را میتوان از قرآن استخراج كرد. برای مثال: از آیه شریفه «اذا مرضت فهو یشفین» (شعراء / 80)؛ «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا میدهد». علم پزشکی را استخراج کردند. (عزالي، جواهر القرآن، 27).
نقد و بررسی
الف. قرآن برای هدایت بشر به سوی خدا و تربیت معنوی انسانها نازل شده است؛ نه بیان همه علوم، پس آیه «تبیاناً لکل شیء» به اين معنی است که قرآن بیان هر چیزی است در راستای هدایت معنوی بشر باشد.
در مورد کتاب در آیه شریفه )مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ( (انعام / 38) «(ما) هيچ چيز را در كتاب، فروگذار نكرديم» مفسران چند احتمال زير را مطرح كردهاند:
1. منظور از کتاب، قرآن کریم است، پس همه امور دین و دنیا یا امور شرعی و دینی در قرآن موجود است. (طبرسي، مجمع البيان، 4/298 60/380؛ طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، 14/325).
2. منظور از کتاب، لوح محفوظ است. (طبرسي، همان)
3. منظور از کتاب، اجل است؛ یعنی هیچ چیزی را ترک نکردیم؛ مگر آنکه مرگ او را واجب ساختیم. (همان).
4. منظور از کتاب، علم خدا است (زمخشري، تفسير كشاف، 2/31).
یکی از احتمالها در مورد کتاب، قرآن است. به طور قطع نمیتوان گفت که قرآن همهي چیزها، علوم و معارف دینی و دنیايی را مطرح کرده است، چون ظهور آن خلاف بداهت است و چون بسیاری از علوم از جمله علوم تجربی در قرآن موجود نیست، حتی طرفداران تفسیر علمی مانند رشید رضا (رشيد رضا، المنار، 7/395) به صراحت منکر چنین ظهوری شدهاند (رضايي اصفهاني، درآمدي بر تفسير علمي، 174 ـ 176).
ب: اگر آیهای از قرآن اشارهای گذرا به مسئله درمان و پزشکی دارد، نمیتوان از آن نتیجه گرفت که قرآن کتاب پزشکی است. حضور مطالب پزشکی در قرآن برای نشان دادن عظمت و قدرت خدا و اعجاز قرآن است و به صورت استطراری مطرح شده است.
نتیجه: تمام علوم از جمله تمام مسائل پزشکی در قرآن مطرح نشده است و نمیتوان همه جزئیات علوم پزشکی را از قرآن استخراج کرد.
2. روش تطبیق و تحمیل نظریات علمی بر قرآن
این شیوه از تفسیر علمی در قرن اخیر رواج یافته است؛ به گونهاي كه بسیاری از افراد با مسلّم دانستن نظریات علوم تجربی، سعی ميكنند آیات موافق را در قرآن بیابند و هرگاه به آیهای برخوردند كه موافق آن نظر علوم تجربي نبود، دست به تأویل یا تفسیر به رأي آن آيه ميزنند (درآمدي بر تفسير قرآن، 379). برای مثال بعضی آيات مربوط به تولد حضرت عیسی7 که بدون پدر بود یا خلقت حضرت حواء را با مسئله بکر زايی یا دو جنسی حقیقی تطبیق ميدهند (محمد صادق، رجحان، بافت شناسي انسان پايه، 765؛ رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 361 ـ 367).
نقد و بررسی
الف: قرآن مقدس است و هیچ باطلی در آن راه ندارد و بيشتر یافتههای علوم تجربی غیر قطعی و در حال تغییر است. کسی نباید هر پدیده علمی غیر قطعی را به قرآن نسبت دهد و یا بر آن تحمیل كند، زيرا این عمل، بعد از تغییر علوم جدید، سبب از بین رفتن قداست و اعتماد به قرآن میشود.
ب: تحمیل نظریه علمی به قرآن، همان تفسیر به رأی است كه احادیث فراوان ما را از آن باز داشته است. (مجلسي، بحارالانوار، 3/223).
3. روش استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن
مفسر در تفسیر قرآن علاوه بر آنکه بايد دارای شرایط لازم باشد؛ ضروري است كه ضوابط تفسیر و روش تفسیری را هم رعایت کند. برای تفسیر هر آیه لازم است به لغت، تاریخ، شأن نزول، اسباب نزول، احادیث تفسیری، آیات دیگر و ... مراجعه کند و بعد از طی اين مراحل از علوم تجربی اثبات شده و قطعی برای فهم آیه کمک بگیرد و در اين مسير از هر گونه تفسیر به رأی و تأویل پرهیز کند و نظریات علمی را به صورت احتمالی و با احتیاط به قرآن نسبت دهد. این روش بهترین راه برای فهم بهتر آیات قرآن است (ر.ك. به: رضايي اصفهاني، درآمدي بر تفسير علمي قرآن). نمونهاي را مرور ميكنيم.
صلب و ترائب
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ(طارق/ 5 ـ 7)؛
«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟! از يك آب جهنده آفريده شده است، آبي كه از ميان پشت و دو استخوان جلوي بدن مرد (آلت تناسلي) خارج ميشود».
براي اينكه با نكات علمي آيه آشنا شويم، لازم است معناي برخي واژههاي آن را بررسي كنيم.
واژه «دافق» از «دفق» به معناي «صبُ الماء» ريختن آب است و «ماء دافق»، همان مني مرد است كه با جهش از او خارج ميشود (قرشي، سيد علي اكبر، همان، ذيل ماده دفق، طباطبايي، همان، 20/379، براي «ماء دافق» معاني ديگري ذكر كردهاند مانند: آب مشترك زن و مرد، يا آب زنان كه از رحم خارج ميشود، اما با توجه به معناي دافق كه داراي جهندگي است، ماء دافع شامل مني مرد ميباشد).
«صُلب» به معناي استخوانهاي تيره پشت از پس گردن تا آخر رانها، كمر، و به معناي چيز شديد و سخت و... آمده است (مصطفوي، حسن، همان، ذيل ماده صلب و ترائب).
«ترائب» از ريشه «تراب» به معناي دو چيز مساوي در بدن است، لذا صاحبنظران مصاديق زيادي براي آن ذكر كردهاند، مانند: بين دو سينه زن، بين دو كتف و سر، استخوان سينه و گلو (طبرسي، همان، ذيل: طلاق / 7)، عصارهي قلب (ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، 4/ 532.) سرتا سر بدن، (چشم، دست، پا،) (طبرسي، همان)، بين نخاع و سينهي هر شخص، (البصائر، ذيل آيه) و بين پشت و دو استخوان پا (محل آلت تناسلي) (معرفت، محمد هادي، التمهيد، 6/64).
نگاه تفسيري
آيه ياد شده به منشاء و ريشه مني اشاره دارد، به اين معنا كه مني از صلب و ترائب سرچشمه ميگيرد.[1]
مفسران[2] با توجه به مصاديق و احتمالها در مورد واژه «صلب و ترائب»، احتمالهاي مختلفي بيان كردهاند، اما مشهور و موافق علم و لغت اين است كه آب مني از بين ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلي) خارج ميشود (معرفت، محمد هادي، همان، 6/64؛ دياب و قرقوز، همان، 32).
قرآن براي حفظ عفت كلام، بعضي از مسائل جنسي را با كنايه، تشبيه يا تمثيل بيان ميكند و از مطرح كردن مستقيم آن خودداري ميورزد. از اين رو براي پرهيز از استفاده از نام آلت تناسلي با كنايه واژه «ترائب»، يعني دو استخوان جلوي بدن مرد را به كار برده است.
نگاه علمي:
مني در لغت به معناي «تقدير و اندازهگيري» آمده و به «آب مرد» اطلاق شده است، اما در مورد زن به كار نرفته است (قرشي، سيد علي اكبر، همان، ماده مني).
مني 200 تا 300 ميليون اسپرماتوزئيد دارد و برخي تعداد آن را بين 2 تا 500 ميليون عدد متغير ميدانند (پاك نژاد، همان، 6/64، طب در قرآن، 32). به نطفه مرد كرمك ميگويند كه طول آن 10 ـ 100 مو (هر مو يك ميليونيم متر) كرمك داراي سر و گردن و دم بسيار متحرك ميباشد و در هر ثانيه 14 ـ 23 ميكرون حركت ميكند. اسپرمها داخل مهبل ريخته ميشود و از 300 تا 500 عدد آن فقط يكي مورد نياز است و بقيه وارد زهدان ميگردند (توماس، رويانشناسي لانگمس، 29).
صاحب نظران درباره خاستگاه مني ميگويند: وقتي به كتب لغت مراجعه ميكنيم، محل مني را صُلب و ترائب ميدانند كه به قسمت پشتي و قدامي ستون فقرات مربوط است، يعني جاي اوليهاي كه بيضه و رحم قرار ميگيرند. (قبل از شش ماهگي جنين، تخم و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگي در جنس نر هر دو به پايين كشيده شده و در پوست بيضه قرار ميگيرند و به وضع عادي در ميآيند و در جنس ماده نيز مختصر جابه جا شده و در دو طرف پهلو محاذي لولههاي رحم جايگزين ميشوند) (پاك نژاد، همان، 1/240).
نظريه علمي ديگري درباره منشاء مني وجود دارد كه مطابق با لغت و قول مشهور است و آن چنين است:
«مني مرد كه از ميان صُلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج ميشود، در تمام نقاط و مجاري عبور مني ـ از نظر كالبد شكافي ـ در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد كيسهاي پشت پروستات (كه ترشحات آنها قسمتي از مني را تشكيل ميدهد) نيز در اين محدوده قرار دارند. پس ميتوان گفت: مني از ميان صلب مرد به عنوان يك مركز عصبي ـ تناسل امر كننده ـ و ترائب او به عنوان رشتههاي عصبي مأمور به اجرا، خارج ميشوند» (دياب و قرقوز، همان، 32، با تلخيص).
بنابراين با توجه به كتب لغت، نظرات مفسران و ديدگاه دانشمندان ميتوان گفت «صلب» به معناي پشت مرد، به عنوان يك مركز عصبي، و «ترائب» به معناي بين دو استخوان ران است كه كنايه از دستگاه تناسلي مرد ميباشد، پس آيه «صُلب و ترائب» با نظرات دانشمندان جنينشناسي همخواني دارد. اما آيا ميتوان آن را «اعجاز علمي» دانست؟ در پاسخ بايد گفت: مسئله خروج مني از بدن انسان، و دستگاه تناسلي كه بين پشت و دو استخوان جلوي بدن است، تا حدودي براي بشر حس كردني بوده است، لذا آيه ياد شده را نميتوان در رديف اعجاز علمي قرآن دانست، بلكه بايد آن را از «اشارات علمي قرآن» شمرد. (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 2/ 445 ـ 457).
البته برخي معاصران قبل از عبدالكريم سروش در مقاله «طوطي و زنبور» (سروش، طوطي و زنبور، ارديبهشت 1387 ش) صلب و ترائب را از مصاديق تعارض علم و دين ميداند كه برگرفته از فرهنگ اعراب است، اما با توجه به مطالب گذشته روشن شد كه مطالب قرآن مطابق واقعيت و مطالب علوم روز است.
تعارض ادعايي بين قرآن و علوم پزشكي
تعارض علم و دین سالهاست که مناقشهای جدی بین دانشمندان به وجود آورده است، به گونهاي كه برخی دانشمندان مسیحی و یهودی اين تعارض را نوعی بن بست نامیدهاند و برای آن نیز توجیههای فراوانی ارائه كردهاند، از جمله اينكه: پیامبران بشر بودند و معلوماتشان هم بشری بود. آنان از علوم زمانه بهره میبردند و وحی بر آنها نوعی الهام بود؛ نه الفاظ الهی (ر.ك. به: قائمي نيا، علي رضا، وحي و افعال گفتاري) این تفکر بعدها عمومیت یافت و قرآن را نیز شامل شد. بر اين اساس قرآن هم حاصل تجربه پیامبر اسلام و برگرفته از معلومات و علوم و فرهنگ اعراب است. برای مثال: با اینکه دیوانگی یک بیماری است، ولی قرآن «بر اساس فرهنگ صدر اسلام» علت اين بيماري را لمس شیطان ميداند (مجله معرفت، ش 26/45؛ خرمشاهي، قرآن و فرهنگ زمانه، بينات، 5) برخی دیگر گفته اند: یکی از نقاط ناسازگاری ظواهر قرآن با علوم بشری این است که در سوره بقره، آیه 275، دیوانگی را معلول مس شیطان می داند و قرآن آن را بر اساس اعتقادات خرافی اعراب برگرفته است (سروش، بشر و بشير، كارگزاران، 26/2/1386).
نقد و بررسی
خداوند در مذمت ربا و اثرات بد آن می فرماید:
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره 275)؛ «كسانى كه ربا مىخورند، بر نمىخيزند مگر همانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، ديوانه (و آشفته سَر)ش كرده است. اين، بدان سبب است كه آنان گفتند: «معامله فقط همانند رباست.» و حال آنكه خدا معامله را حلال كرده، و ربا را حرام نموده است. و هر كس پندى از جانب پروردگارش به او رسد و (به رباخوارى) پايان دهد، پس آنچه (از سود در) گذشته (بدست آورده) فقط از آنِ اوست؛ و كارش با خداست؛ و[لى] كسانى كه [به ربا خوارى] باز گردند، پس آنان اهل آتشند. [و] آنان در آنجا ماندگارند».
نفی فرهنگ خرافی عرب جاهلی در قرآن:
قرآن به صراحت فرهنگ خرافی اعراب را نفی و طرد ميكند و وحی الهی را خالی از هر نقص، تعارض، اختلاف و باطل میداند:
لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (فصلت / 42)؛
«كه باطل از پيش روى آن و پشت سرش به سراغ آن نمىآيد؛ (زيرا اين) فرو فرستادهاى از جانب (خداى) فرزانه ستوده است».
قرآن جدا کننده حق و باطل و در بیان خود جدی است (طارق/ 13-14). از روی هوی و هوس سخن نگفته است (نجم، 3) و بعضی از اعراب را توبیخ می کند و می گوید: به دنبال احکام جاهلیت هستید، با اين كه احکام خدا را رها ساختید (مائده / 50). بر اساس این دلایل درون قرآنی، این کتاب نه فرهنگ خرافی را در خود جای داده و نه دانش افسانهای و باطلي را پذیرفته است وگرنه سخن حق و معجزه بودن قرآن بی معنا ميشود.
نمونههايی از نفی فرهنگ عرب جاهلی عبارت است از: کشتن نوزادان دختر (نحل / 58 ـ 59)، طواف بدون لباس (اعراف / 28)، تکبر و تفاخر (تکاثر / 1)، کشتن نوزادان به خاطر فقر (انعام / 151) پسرخوانده (احزاب / 4) شفاعت بتها (یونس / 18) شیطان پرستی (یس / 60) مادیگری (جاثیه / 24) شریک قائل شدن برای خدا (بقره / 165) تعدد نامحدود زوجات (نساء / 10) ازدواج با نامادری (نساء / 22) دوری جستن از زنان در حال قاعدگی ( بقره / 222) و...
مفهوم شناسی شیطان، خبط، مس:
واژه «شیطان» از ماده شاط یشیط به معنای هلاکت و شدت غضب است (این ماده طرفدار کمی دارد) (ابن اثير، نهايه، ذيل ماده «شيط») یا از ماده شطن یشطن به معنای دور شدن (دور شدن از خیر) خبیث و پست است (ابن منظور، لسان العرب، راغب، مفردات، ذيل واژه شيط). و به هر موجود سرکش و متمرد، اعم از انسان، جن، یا جنبندگان دیگر اطلاق می شود.
شیطان اسم عام (اسم جنس) و ابلیس اسم خاص (علم) است؛ همو که حضرت آدم7 را فریب داد و اکنون با یاران خود انسانها را وسوسه و گمراه می کند (مكارم، همان، 1/191؛ رجائي تهراني، علي رضا، جن و شيطان، 46)، لذا در قرآن واژة شیطان به انسان و جن اطلاق شده است: Gوَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّF. (انعام / 112)؛ و اين چنين براى هر پيامبرى، دشمنى از شرورهاى (شيطان صفت) انسان و جنّ قرار داديم»
واژه شیطان به صورت مفرد 70 بار و جمع (شیاطین) 18 بار در قرآن آمده است. ماهیت شیطان همانند جن، از آتش است. شيطان اختیار، تکلیف، شعور، عقل، اراده، زاد و ولد دارد.
گاهی جن و شیطان مفهوم وسیعی دارند و شامل نفس اماره، قوای واهمه، تخیل نفسانی و لذت دنیوی، حشرات موذی و انسانهای فاسد و... میشوند (دست داده، زين العابدين، جن و شيطان، 46). گاهی نيز به معنای میکرب می آید. براي مثال حضرت علی7 میفرماید: «از بخش شکسته ظرف و دستگیره آن آب نخورید، زیرا شیطان به روی دستگیره و بخش شکسته ظرف مینشیند» (كليني، اصول كافي، 6/385). گاهی به انسانها شیطان صفت هم گفته میشود، مثلاً حضرت علی7 میفرماید: «زیاد ابن ابیه ! از معاویه بترس، زيرا او شیطان است» (نهج البلاغه، خ 44).
خبط به معنای ضرب شدید (ابن منظور، همان، واژه خبط) و مس به معنای جنون (همان واژه مس) ميباشد. راغب آن را کنایه از جنون میداند.
چگونگی استیلای شیطان بر انسان
بعضی تصور میکنند که شیطان و جن میتوانند بر انسان تاثیر فیزیکی مستقیم داشته باشند. شاهد آنها همان آیه 275 سوره بقره (لمس شیطان) است، اما با بررسی آیات دیگر به بیپایه بودن این کلام پی میبریم.
از آیات قرآن استفاده میشود که شیطان در انسان وسوسه و فتنه ایجاد و بر اندیشه و تفکرش نفوذ ميكند وراه گمراهی را به وي نشان میدهد به اين آيات توجه كنيد:
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (مجادله / 19)؛ «شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از ياد آنان برد؛ آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان فقط زيانكارند».
كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ(انعام/ 71)؛ «همانند كسى كه شيطانها او را به سقوط (و گمراهى) كشاندهاند، در حالى كه در زمين سرگردان است.»
وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ: (انعام/121)؛ «و قطعاً شرورهاى (شيطانصفت) به سوى دوستانشان اشاره سريع پنهانى القاء مىكنند».
وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَتَلُومُونِيوَلُومُوا أَنفُسَكُم(ابراهیم / 22)؛ و «شيطان، هنگامى كه كار پايان يافت مىگويد: «در حقيقت، خدا وعده حق به شما وعده داد؛ و [من] به شما وعده دادم، و [لى] با شما تخلّف كردم؛ و براى من هيچ تسلّطى بر شما نبود، جز اينكه شما را فرا خواندم، و [درخواست] مرا پذيرفتيد، پس مرا سرزنش مَكنيد، و خودتان را سرزنش كنيد».
انسان برتر از آن است که موجودات نامرئی دخالتی در وجود او داشته باشند (طباطبايي، همان، ذيل آيه) و دخالت غير با اختیار و اشرف مخلوقات بودن او سازگاری ندارد. شیاطین به همتایان انسی خود تلقینات اغواگرانه القا میکنند و زمانی که کار از کار بگذرد، میگویند:
وَمَاكَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي؛ (ابراهيم / 22) «و براى من هيچ تسلّطى بر شما نبود، جز اينكه شما را فرا خواندم، و [درخواست] مرا پذيرفتيد».
همچنین جنیان که هم جنس شیاطین هستند، نمیتوانند تاثیر مستقیم داشته باشند و چنين اثري از آیات قرآن نیز استفاده نمیشود. (معرفت، محمد هادي، الشبهات والردود، 235 ـ 237). در نتیجه شیطان آسیبرسانی مستقیم و فیزیکی ندارد؛ بلکه دسیسههای زشت او سبب سرگردانی و اختلالات روانی میگردد (معرفت، همان؛ طباطبايي، همان، 2/431).
بهره گیری قرآن از ابزار گفتگو
خداوند برای انتقال قوانین خود ابزارهای مادی را به كار ميگيرد تا گوش مخاطبان را با کلام خود آشنا سازد، مثلاً انتخاب پیامبر از جنس بشر (کهف / 110)، انزال قرآن به زبان مخاطبان(شعراء / 195) و بهره گیری از ابزارهايی مانند: تشبیهات، تمثیلات، کنایه براي اين است كه مطالب وحیانی و قوانین فرا بشری را در قالب فهم مردم بیان کند. استفاده از ابزار گفتوگوی مخاطبان نشانه متاثر شدن از فرهنگهای آنها نیست، بلکه موجب ارتباط بین پیامبران و مردم است تا خدا با بهره گیری از مثالها و تشبیهات و... حقایق دین را تفسیر و انتقال دهد (رضايي، حسن رضا، بررسي شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، 97 ـ 107).
علل اختلالات روانی و افسردگی از منظر علم
افسردگی و دیوانگی از همان ابتدای تاریخ همراه انسان بوده است . بقراط 450 سال قبل از میلاد اصطلاح مانیا و ملانکولیا را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد و کورنلیوس سلسول (cornelius celsus)حدود 100 سال قبل از میلاد این بیماری را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. ژول فالره در سال 1854م جنون ادواری (foliea circulaire) را معرفی کرد. و ژول بایا دژه فرانسوی، جنون دوشکلی را شرح داد.در طب قدیم ایران نيز از این بیماری با نام مالیخولیایاد شده است (رزمگيري، آذين، افسردگي، 9 ـ 10) امروزه عامل بسیاري از این اختلالات این سیستم شناخته نشده است (انجمن پزشك بريتانيا، مغز و اعصاب، 33).
برای اختلالات روانی و افسردگی (جنون عرفی) علتهای مختلفی را برشمردهاند كه برخی به اعصاب انسان برمی گردد و برخی دیگر به روح و روان. مانند: سندرم خستگی مزمن (همان، 48)، جراحات وارده بر سر (همان / 54)، صرع (اپی لپسی) (همان / 67)، التهاب مغز (آنسفالیت) (همان/ 80)، آبسه مغزی (همان / 82)، الزایمر (همان، 108)، وراثت و ژنتیک (رزم گيري، آذين، همان، 25)، تغییرات ناخوشایند در زندگی، مشکلات مالی، مشکلات عاطفی، مشکلات جنسی، استرس و اضطراب (همان؛ ر.ك. به: اميني، مطهره، آشنايي با بيماريهاي رواني) و ... .
رابطه لمس شیطان و دیوانگی از نگاه مفسران
آیه قرآن به صورت مستقیم اشاره دارد که كسانى كه ربا مىخورند، بر نمىخيزند، مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، ديوانهاش (و آشفته سَر)ش كرده است. (بقره، 275)
مفسران در تفسیر این آیه احتمالهاي زیادی را به شرح زير مطرح كردهاند:
1. برخی عوامل دیوانگی را به دو نوع تقسیم کردهاند : 1. مادی 2. غیر مادی (وسوسه شیطان عامل تاثیر روانی منفی). مرحوم آیه الله طالقانی; در تفسیر آیه ياد شده سه احتمال را نقل ميكند:
الف) دیو زدگی و دچار بیماری صرع و اختلالات روانی شدن.
ب) میکروبی که در مراکز عصبی انسان نفوذ کند.
ج) منشاء وسوسه و انگیزنده اوهام و تمنیات.
از این سه احتمال آنچه بر حسب ظاهر کلام، مورد قبول مرحوم طالقانی است و به گواه عبارتهايی که قبل از احتمال یاد شده آورده است، همان احتمال سوم است. ایشان می فرماید:
«چون رباخوری، انحراف از مسیر طبیعی و انسانی است رباخور دچار خبط زدگی در اندیشه و آشفتگی میشود... و خوی کینه جویی و بد اندیشی نسبت به مردم نیز در او راسخ میشود... در هر حال پیوسته در نگرانی و آشفتگی به سر می برد و به خود میپیچد. این حالات در کردار و گفتار و حرکات چشم و دست و پایش نمایان است (طالقاني، پرتويي از قرآن، 2/ 252 ـ 253).
آیت الله مکارم شیرازی بعد از نقل احتمالها؛ میفرماید: «دیوانگی را به دو گونه میتوان تصور کرد: یکی جسمانی که بر اثر عوامل مادی است. دیگری روحی و معنوی که متاثر از عوامل غیر مادی است. آنان که رباخورند گرفتار دیوانگی روحی میشوندکه مشوق آنها وسوسههای شیطانی است .چه جنونی بالاتر از طمع و حرص به مال دیگران که تشویش روحی و اضطراب دائمی به همراه دارد (مكارم، همان، 2/ 201).
2. برخی دیگر نسبت دادن دیوانگی به شیطان را نوعی مجاز میدانند. مرحوم طبرسی معتقد است که آیه برای حالات برخی از مردم در روز قیامت است واضافه میکند: شیطان انسان را دیوانه نمیکند، دیوانگی و اختلالات روانی بر اثر غلبه سودا و صفراء است و در آن هنگام عقل انسان ضعیف میشود و شیطان در او وسوسه میکند و اگر ديوانه سازي به شیطان نسبت داده شده، از باب مجاز است (طبرسي، همان، 3/ 179).
در میان عرف هم مشهود است كه به کسانی که از حالت عادی و معقول خارج می شوند، مانند: زانی، قاتل، دزد و...لقب دیوانه میدهند. این به معنای دیوانگی جسمی نیست، بلکه به معنای غرق شدن در گناه و نفوذ شیطان در وجود اوست.
3. بعضی از مفسران در حد یک احتمال پذیرفتهاند که ممکن است علل برخی از جنونها شیطان و جن باشد. علامه طباطبایی; میفرماید:
آن چه آیه بر آن دلالت دارد، بیش از این نیست که دست کم بعضي از جنونها مستند به مسّ جن است و استناد جنون به عللی چون شیطان، موجب ابطال علل طبیعی نیست، بلکه علل طبیعی در طول علل غیر طبیعیاند؛ نه در عرض آنها (طباطبايي، همان، 2/ 574)
مکارم شیرازی هم میفرماید: هیچ بعید نیست که بعضی از کارها و اعمال نادرست، شیطان در شخص اثر بگذارد (مكارم، همان، 2 / 272).
فرض دخالت شیطان و جن در جنون و اختلالهاي عصبی و روانی با استناد آن به اسباب طبیعی منافات ندارد، زیرا تاثیر اسباب غیر طبیعی در حوادث طبیعی در طول اسباب و علل طبیعی است؛ نه در عرض آنها. چنانکه تاثیر اراده الهی در پیدایش حوادث طبیعی به همین شیوه است و علوم تجربی دارای حق اثبات است، نه دارای حق نفی (آيت الله سبحاني، جعفر، مقاله پاسخ دوم به سروش، افق حوزه، ش 183، 25/12/1386).
علامه تعبیر زیبايی دارد و میفرماید:
مراد از مس شیطان، حرکات نامنظم جن زدگان درحال بیهوشی و بعد از آن نیست؛ بلکه غرض آیه این است كه افعال رباخوار افعال اختیاری است که از اعتقاد غلط سر میزند. رفتار او در مورد امر معاش و زندگی به رفتار دیوانه میماند که خوب را از بد تمییز نمیدهد. (طباطبايي، همان، ذيل آيه)
4. برخی دیگر معتقدند که شیطان در آیه به معنای میکرب است که در انسان نفوذ ميكند و سبب آشفتگی روحی و بیماری اعصاب و دیوانگی میباشد. (طنطاوي، تفسير الجواهر، ذيل بقره / 207؛ قرشي، همان، ذيل واژه شطن).
حاصل سخن: شیطان بر انسان تسلط ندارد تا او را دیوانه كند. او تنها وسوسه و اغوا میکند و آنچه در آیه مطرح شده، حالات دیوانه است که خوب و بد را تشخیص نمیدهد.
به کسانی که آیه را معارض با علم میدانند، باید گفت: آیه احتمالات فراوانی دارد و به عبارت دیگر، فهم آیه مشکل است و قاطعانه نمیتوان برای آن تفسیر روشنی ارائه داد. از سوي دیگر علوم بشری پیرامون حس و تجربه نظر میدهد و از تاثیرات ماوراء طبیعت بر طبیعت و انسان عاجز است. حداقل میتوان گفت كه علم در این زمینه ساکت است.
خلاصه اينكه درباره آیه متشابه كه هنوز تفسیر قطعی از آن ارائه نشده و علم هم درباره آن به نتیجه نرسیده است، چگونه میتوان گفت در تضاد با علوم بشری است و از علوم باطل اعراب اقتباس کرده است.
توضيحات
[1] در سوره اعراف، آيه 172 نيز به منشاء مني اشاره دارد، و چنين آمده است: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِيآدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...»؛ «و (ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت از فرزندان آدم، از پُشت (و صُلب) شان، نسل آنان را برگرفت».
[2] مني از ميان پشت و روي او خارج ميشود، با توجه به هيجانات كل بدن، ميتوان گفت: مني از تمام بدن خارج ميشود (تفسير نمونه، مكارم، همان، ذيل آيه؛ كل بدن بين استخوان سينه و پشت واقع شده است (طباطبايي، همان، ذيل آيه).
منابع:
1. قرآن کریم با ترجمه دکتر محمد علی رضایی اصفهانی و همکاران، انتشارات دارالعلم.
2. آلدومیدی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، محمد رضا شجاعی، رضوی و علوی، انتشارات قدس رضوی، مشهد، 1371.
3. ابن منظور، لسان العرب، انتشارات دارالفکر، بیروت، 1991م، چ 1.
4. ادوارد براون، طب اسلامی، مسعود رجب نیا، انتشارات بنگاه و نشر کتاب، تهران، 1337، چ 1.
5. ادیب، محمد حسین، کتاب پزشکی قانونی، شرکت سهامی چهر، تهران، بی تا، چ 4.
6. اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی تا.
7. رزم گیری آذین، افسردگی، انتشارات حیان، تهران، 1385، چ 1.
8. الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، المطبعة العلمیه، قم 1383 ق.
9. الکیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه از دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
10. الگودسیریل، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه، باهر فرقانی، امیرکبیر، تهران.
11. امینی، مطهره، افسردگی، آشنایی با بیماریهای روانی، حیان، تهران، 1386، چ2.
12. اهتمام، احمد، فلسفه احکام، چاپخانه اسلام، اصفهان، 1344 ش.
13. بسام دفضع، الکون والانسان بین اسلام والقرآن، مطبعة الشام، بیجا، بیتا.
14. بوکائی، موریس، مقایسه ای بین تورات، انجیل و قرآن و علم، ذبیح الله دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365.
15. بیآزار شیرازی، عبدالکریم، گذشته و آینده، انتشارات طباطبایی، قم، 1349 ش، چ 2.
16. بیآزار شیرازی، عبدالکریم، قرآن و طبیعت، بي تا بی جا، چ 2.
17. بیضوضی، عباس، کلیات پزشکی، دانشگاه علومپزشکی، همدان، 1377، چ 1.
18. پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، تهران، 1363، چ 1.
19. تقی زاده، سید حسن، تاریخ علوم در اسلام، فردوسی، تهران، 1379.
20. توماس لانگمن، رویان شناسی، دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چ 6.
21. حاجبی، محمد حسین، پزشکان خودتان باشید، نشر ثالث، تهران، 1378، چ 1.
22. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تصحیح ربانی شیرازی، فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، چ 7.
23. دست داده، زین العابدین، جن و شیطان، مجتمع هنری شهید مصلینژاد، جهرم، 1377 ش.
24. دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، چراغی، انتشارات حفظی، تهران، بی تا.
25. راغب اصفهانی، ابوالقاسم، الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، المکتبة الرضویه، تهران، 1332 ش.
26. رجائی تهرانی، علی رضا، جن و شیطان، نبوغ، قم، 1375.
27. رجحان، محمد صادق، بافت شناسی انسانی پایه، انتشارات چهره، تهران، 1370، چ 10.
28. رضايی، حسن رضا، آموزههای تندرستی در قرآن، عطرآگین، قم، 1384، چ 1.
29. رضايی، حسن رضا، قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات و پژوهشهای حوزه علمیه قم، 1383، چ 1.
30. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، مبین، رشت، 1382، چ 4.
31. رضایی اصفهانی، محمد علی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1365، چ 1.
32. رضایی، حسن رضا، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات، قم، 1383.
33. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1380.
34. زمانی، مصطفی، پیشگوییهای علمی قرآن، پیام اسلام، قم.
35. سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان، انتشارات سرمدی، تهران، 12 مجله.
36. شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، بیروت، دار علم ملابین، 1995 م، چ 2.
37. شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، انتشارات اسلامی، قم، 1375، چ 7.
38. شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، چاپ میهن.
39. صداقت، سید علی اکبر، کتاب قرآن و دیگران، انتشارات روح، قم، چ 1.
40. صرفی، محمد تقی، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان، نشر برگزیده، تهران، 1374، چ 1.
41. طالقانی، پرتوی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1348ش،
42. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه نوری همدانی، بنیاد علمی و فکری علامه، قم، 1366.
43. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1395 ق، چ 5.
44. طنطاوی، تفسیر الجواهر، دارالفکر، بی تا.
45. علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1385 ق.
46. فوائد سزگین، تاریخ نگارشهای عربی، تهران، پزشکی، 1380.
47. قائمی نیا، علی رضا، وحی و افعال گفتاری، معارف اسلامی، قم، 1402ق.
48. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه.
49. کالین، انان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.
50. کریمی یزدی، حسن، شگفتیهای پزشکی در قرآن، تهران، بیتا.
51. کلینی، محمد بن یعقوب، ترجمه اصول کافی، کمرهای، انتشارات اسوه، قم، 1375، چ 3.
52. گروهی از پزشکان، مغز و اعصاب، انجمن پزشک بریتانیا، منصوره داوری، انتشارات امامت، مشهد، 1382، چ اول.
53. مجله پژوهش حوزه، طب و دین، شماره 18 ـ 17، سال پنجم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم.
54. محدث خراسانی، احمد، راز خلقت انسان در قرآن، مؤسسه امام المنتظر، قم، 1378.
55. معرفت، محمد هادی، الشبهات والردود، موسسه التمهید، قم، 1382
56. محمدی ری شهری، محمد، احادیث طبیه، انتشارات دارالحدیث، تهران.
57. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، 1371.
58. معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1371، چ 1.
59. معرفت، محمد هادی، التمهید، انتشارات التمهید، قم، 1377 ش.
60. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چ 26.
61. مکارم شیرازی،ناصر، در جستجوی خدا، انتشارات نسل جوان، قم.
62. نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، نشر سبحان، تهران.
63. نجم آبادی، محمود، تاریخ طب ایران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366. ش.
64. نجم آبادی، محمود، دوران تالیف، تصنیف کتب طبی در تمدن اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 ﻫ. ش.
65. نهج البلاغه، با ترجمه آقای دشتی،انتشارت بنیاد نهج البلاغه.
66. نیکبخت نصر آبادی، علی رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، نشر قبله، تهران، 1378، چ 1.
67. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران، وزارت امور خارجه، تهران، 1382، چ 1.
68. سروش، عبدالكريم، طوطي و زنبور، نامه ارديبهشت 1387 به آيت الله سبحاني.
69. سروش، عبدالكريم، بشر و بشير، نامه 26/12/86 به آيت الله سبحاني.
70. سروش، عبدالكريم، گفتگو با ميشل هوبينگ، هلند.