اشـــاره:
بیش از یکصد سال از عمر ورزش مدرن میگذرد. در گذار این یک قرن، دست و پای تربیت بدنی سنّتی در میان همه فرهنگها و تمدّنها برچیده شد و به تبع آن، دست و پای خلق و خوی و بنیادهای فرهنگی حاکم بر آنها. دیگر با هیچ ضرب و زوری نمیتوان وصله اخلاق و ادب و جوانمردی را بر پیراهن آنچه که از آن با عنوان بازی (sport) یاد میشود، دوخت. بیراه ندیدیم در گرماگرم برگزاری جام جهانی فوتبال در برزیل، بخشی از کتاب «داستان ورزش غرب»، اثر اسماعیل شفیعی سروستانی را فراروی خوانندگان محترم موعود قرار دهیم.
نام بارون پیردو كوبرتن با نام ورزش مدرن جهان، وابستگی جداییناپذیر دارد. او به عنوان پایهگذار دور جدید بازیهای المپیك و در كسوت بورژوایی كوچك، در سال ۱۸۶۳ م. در شهر «پاریس» به دنیا آمد؛ امّا به زودی در صف مقدّم مبارزهای قرار گرفت كه سعی در وارد كردن حركات تربیت بدنی در برنامههای تحصیلی جوانان داشت.
كوبرتن در «انگلیس»، تئوریهای كهنه قدیمی را آموخت. گاستن مایر درباره او مینویسد:
وی به شدّت تحت تأثیر این سه مطلب اساسی بود:
۱٫ تربیت بدنی بر اساس متد انگلیسی در حقیقت سنگ زیر بنای عظمت ملّتهاست و در پرتو این تربیت، انگلیسیها موفّق به حفظ برتری و آقایی خود شدهاند؛
۲٫ مقرّرات خشك تعلیمات نظامی و تعلیمات ورزشی، نظامی برای علاقهمند كردن جوانان به ورزش؛
۳٫ ورزشها باید قبل از آنكه به صورت جهانگیر درآیند، به صورت یك مطلب بینالمللی مورد توجّه قرار گیرند؛ یعنی ابتدا باید آنها را بر طبق یك اصول بینالمللی تنظیم كرد و سپس رواج داد.۱
آنگاه كه كوبرتن درصدد انجام اصلاحاتی در ورزش برآمد، چند قرن از زمانی كه به دستور اُسقف اعظم «میلان»، تئودورسیس كه ورزشهای المپیك «یونان» راشركآلود تشخیص داده و حكم به تعطیلی آن را صادر كرده، میگذشت و پس از او تا دوران جدید (رنسانس) چندان توجّهی به این نوع ورزشها كه اساس آن را برتری جسم تشكیل میداد، نشده بود. كوبرتن، در اواخر این قرن، اوضاع را برای به اجرا درآوردن بند سوم از نظریاتش، یعنی به نظم درآوردن بازیها در قالب یك مجموعه مدرن و سازمان یافته، فراهم دید و بر آن شد تا اعلام كند:
من معتقدم كه بازیهای المپیك باید با زندگی روزمرّه مردم دنیا ازدواج كند و نباید در قید و بند یك سلسله قوانین محدود و معيّن دیروز، زندانی باشد.۲
از اینرو، در یكی از شبهای ماه نوامبر سال ۱۸۹۲م. در آمفیتئاتر «دانشگاه سوربن»، فكر احیای این سنّت فراموش شده را مطرح نمود و حتّی مخارج اوّلیه آن را خود عهدهدار شد و سعی كرد تا با طرح شعار بلندتر از همه، سریعتر از همه و نیرومندتر از همه، نظريّه تنازع بقای هربرت اسپنسر را كه پیش از او مدوّن و در مباحث اجتماعی و در دستگاه نظری داروین در مقوله علوم زیستی وارد شده بود، جامه عمل بپوشاند و با برگزاری بازیهای مدرن، ارزش تربیتی كهن را كه در واقع رستاخیز عهد باستان بود، احیا نماید. از همین رو، در «نخستین مجمع ورزشهای آتلانتیك فرانسه» اعلام داشت:
… باید كاری كرد كه قهرمانان، همچنان كه در یونان قدیم مرسوم بود، خود را یك نیمه خدا حساب كنند.۳
در ژوئن سال ۱۸۹۴ م.، «كنگره احیای بازیهای المپیك» به دعوت كوبرتن تشكیل شد و در جریان این كنگره و هفتههای بعد از آن، تقریباً شكل اساسی و اصول المپیادهای جدید، معيّن و مشخّص شد.۴
باید دانست كه پیش از آن، برای كلّیه ورزشهای جدید، لغت آتلیتیزم اطلاق میشد. كوبرتن در این باره نوشت:
كافی است به جای لغت آتلیتیزم، لغت «اسپورتا» را به كار ببریم.۵
كوبرتن، واقف به این موضوع بود كه ورزش و تربیت بدنی یونانی، اگرچه مبتنی بر فرهنگ یونانی بود، لیكن بار مفهومی اساطیر یونانی را با صبغه كمی از بینش اساطیری با خود حمل میكرد و بهرغم شركآلود بودنش، وجهی از باورهای مربوط به نیروهای مافوق انسانی را با خود داشت؛ همان كه در عصر غلبه فرهنگ مسیحی، خود را در هیئت شوالیهها و متولّیان جوانمردی و پهلوانی نمودار ساخته بود؛ امّا تاریخ جدید غرب به تبع رنسانس، هیچ یك از وجوه پیشین را برنمیتابید؛ چه وجه شوالیهگری مسیحی و چه وجه نیمه خدایی یونانی را.
Athlet به معنی پهلوان و Athletic در مفهوم پهلوانانه نمیتوانست در آنچه كه كوبرتن آن را پایهریزی میكرد، مقبول واقع شود. از اینرو او نیازمند واژهای بود كه به تمام معنا و مفهوم، عملیات ورزشی مدرن را منعكس سازد و كلمه Sport میتوانست آن همه را در خود داشته باشد. چنانكه بعداً درباره بنیاد نظری این ورزش سخن خواهیم گفت، Sport معانی شوخی، ملعبه، اسباببازی، تفریح كردن، شوخی كردن و نمایش دادن را با خود داشت و Sporting به كسی اطلاق میشد كه تفریحدوست و بازیدوست باشد و لفظ بازی، چنانكه امروز نیز به عنوان پیشوند فنون ورزش مدرن، خود را مینمایاند، درستترین مفهوم و معنا و به عبارتی، فرهنگِ این مجموعه از عملیات ورزشی را داشت؛ زیرا انسان مدرن در عصری كه كوبرتن پایهگذار ورزش آن میشد، در پی هواجس نفسانی و طالببازی، ملعبه و تفریح بود؛ همه آنچه كه او را خوش میآمد و از قید تفكّر، نگرانی روح و دغدغه حیات میرهانید. او خوب میدانست كه Sport تجلّی نوعی فرهنگ است كه بسط آن میتواند پایههای اخلاقی و فرهنگی دوران جدید را برای جهانیان مستحكم سازد. چنانكه در این باره مینویسد:
بازیهای المپیك به هیچ وجه تنها یك مسابقه جهانی ساده نیست؛ بلكه عبارت از جشن جهانی همه جوانان، این شكوفههای بشریت است كه هر چهار سال یك بار برگزار میشود. این جشن، مظهر همه كوششهای پرشور و فعّالیتهای مختلف دوران جوانی هر نسلی است كه قدم در آستانه زندگی میگذارد.
تصادفی نبود كه این همه نویسندگان و هنرمندان بزرگ در بازیهای المپیك كهن یونان جمع آمده بودند و بدون شك این تجمّع بینظیر بود كه موجب بقای حیثیت بازیها در طول قرنهای متمادی گشت. از آنجا كه ما درصدد ایجاد مجدّد ظواهر این بازیها، بلكه در صدد احیای مجدّد نوامیس آن بودهایم و باز از آنجا كه من در وجود این نوامیس ضرورتهای تربیتی میبینم كه هماكنون نیز برای كشور من و تمام بشریت ضروری به نظر میرسد، بنابراین بایستی آن پایههای عظیمی را كه در گذشته، پشتیبان و حامی این بازیها بودهاند، مجدّداً برپا دارم؛ پایههای فكری، پایه اخلاقی و تا حدودی مذهبی. میبایستی نیروهای تازهای را كه دنیای امروز در اختیار ما گذاشته نیز به این نیروهای پشتیبان دنیای كهن بیفزاییم. این نیروها عبارتند از توسعه و تكمیل تكنیك و انترناسیونالیسم دمكراتیك.۶
در واقع احیای مجدّد نوامیس فرهنگی یونان باستان، بسط اندیشه و اخلاق لیبرالیستی بود كه خواست بنیانگذار اومانیست المپیك مدرن را محقّق میساخت.
پس از برگزاری «اجلاس بینالمللی سوربن، كه در آن نطفه برگزاری بازیهای مدرن بسته شد. كوبرتن، «كمیته بینالمللی المپیك» (I.O.C) را تشكیل داد و اعضای آن را شخصاً انتخاب كرد. این كمیته بینالمللی، مهمترین مرجع تصمیمگیری بازیهای المپیك است.
شعار مورد نظر كوبرتن، عیناً ترجمه این عبارت بود كه پس از او در میدانهای المپیك سرداده شد:
ستیوس، آلتیوس، فارتیوس:سریعتـر، بالاتــر، قویتـر
كوبرتن موفّق شد با گردآوری سرمایه كافی و جلب همراهی اندیشمندان و پارهای سیاستمداران همفكر، اوّلین دوره بازیها را ترتیب دهد و «آتن»، اوّلین مركزی بود كه به خاطر سابقه دیرینش، میتوانست یادآور عملی و عینی المپیك یونان و برافروخته شدن مشعل بازیها باشد.
یونانیها پس از برگزاری اوّلین دوره بازیهای المپیك در سال ۱۸۹۶ م. تلاش بسیاری كردند تا حقّ برگزاری دورههای آتی را نیز به طور دائم برای خود محفوظ دارند؛ امّا در این راه، موفّقیتی حاصل نكردند و اقدام آنها برای ابداع مسابقهای مشابه المپیك نیز بینتیجه ماند. گوییا آنان از این نكته غافل مانده بودند كه آتن دهه نوزده، مهد فرهنگ نوین غرب نیست و انگلیس و «فرانسه» به عنوان زایشگاه رنسانس در صددند تا پرچم نوین فرهنگ غرب را به اهتزاز درآورند.
بالأخره بعد از دو دوره، یعنی پس از هشت سال، زنان نیز به میدان المپیك راه یافتند و:
اوّلین زن ورزشكار شركتكننده در المپیك مدرن در بازیهای ۱۹۰۰ م. پاریس در رشته تنیس و گلف شركت كرد.۷
بهرغم آنكه در دوره باستان، زنان حقّ شركت در این بازیها را نداشتند.
تا پیش از برگزاری المپیك ۱۹۳۶ م. سیاست به طور رسمی وارد معركه نشده بود؛ امّا حضور دولت نازی «آلمان» در صحنه، باب جدیدی در این وادی گشود. در همان سال نیز كوبرتن در حین سخنرانی، پارهای آرا و مبانی نظری خویش را بازگو كرد. وی در سال ۱۹۳۶ م. پس از ذكر مقدّمهای كه درآن ارزشهای باستانی را به جوانان یادآور میشد، به بحران فرهنگی اشاره كرد و اعلام داشت:
… اكنون پنجاه سال از تاریخ روزی كه من در سال ۱۸۸۶ م. با اعتقاد قلبی به اینكه بعد از این هیچ ثبات سیاسی یا اجتماعی، جز از راه یك رفرم پیشین فرهنگی قابل حصول نیست، میگذرد. تصمیم گرفتم با كنار گذاشتن همه گرفتاریهای شخصی خود، تمام همّ خود را وقف تهیه مقدّمات یك رستاخیز فرهنگی نمایم. احساس میكنم كه وظیفه خود را، البتّه نه به طور اكمل، انجام دادهام. هم اكنون از ورزشگاههای بیشمار سرتاسر جهان هلهله شادی حاكی از نیرومندی جسمانی، به آسمان بلند است … هیچ مقام، طبقه و صنفی از آن بركنار نیست … ما این نتایج را به خود تبریك میگوییم؛ ولی میدانیم هنوز همهچیز تحقّق نیافته است. باید روح نیز به نوبه خود از قیودی كه متخصّصان افراطی بر گردنش گذاشتهاند، آزاد گردد. لازم است آن را نیز از دست كوتهنظری رنجبار مشاغل اختصاصی برهانیم … آینده از آن ملّتهایی است كه پیش از همه جرئت خواهند كرد كه تعلیمات نسل جوان خود را اصلاح كنند؛ زیرا هم اوست كه سكّان تقدیر را به دست دارد و بر آن نظارت میكند. از این راه است كه صلحی استوار و سنجیده كه در خور عصری فعّال، پرغرور و خروشان است، برقرار خواهد شد … راه شما از جایی كه مشهور همگان است و لوای تمدّنی درخشان بر آن سایه افكنده است، آغاز میشود … باشد كه اتّحاد كار عضلانی و كوشش مغزی در راه تعالی و شایستگی انسانیت یكبار برای همیشه به هم جوش بخورد.۸
نقطه نظرهای كوبرتن مبتنی بر موارد زیر بود:
۱٫ ایجاد یك رستاخیز فرهنگی از طریق احیای بازیهای المپیك قدیم؛
۲٫ تثبیت ساختار فرهنگی اومانیستی اروپای نوین از طریق تعمیم اخلاق و عمل تربیت بدنی مدرن در میان جوانان؛
۳٫ زدودن آخرین رگههای وابستگی نظامهای تربیتی از بنیانهای فرهنگ دینی؛
۴٫ توسعه مدنیت غربی در میان همه ملل؛
۵٫ توسعه مقدّمات یكسانسازی فرهنگی اقوام برای از بین بردن تعارض فرهنگی موجود میان فرهنگ غربی و غیرغربی.
او و كلّیه كسانی كه به نوعی خود را معمار بزرگ فرهنگ و تمدّن غرب میدانستند، نیك دریافته بودند كه با سرمایهگذاری برای تعلیم و تربیت جوانان، میتوان بنای آینده را مستحكم كرد؛ زیرا پیران به واسطه تعلّق خاطر به گذشته، همواره در برابر تغییر و تحوّلات فرهنگی و اجتماعی مقاومت میكنند و به عكس، جوانان به خاطر غلبه تمنّیات نفسانی و فقدان مطالعات، قادر به نقد و بررسی نیستند. از دیگر سو، بخش عمدهای از دریافتهای كلّی نظام ارزشی، از طریق معتادكردن جوانان به انجام اعمال ویژه و واردآمدن در سلك مشخّصی توسعه می یابد.
بیشك اقوام غیر غربی، به ویژه مشرق زمینیان در برابر بسط فرهنگ و تمدّن غربی مقاومت میكردند و تعارض مبانی اعتقادی، مذهبی آنان با فرهنگ اومانیستی رومی، یونانی، میتوانست همواره آتش جدال این دو جریان را تیز ن
گه دارد. از همین رو، تنها راه خنثیسازی این امر، بسط جریانی بود كه میتوانست مقدّمات یكسانسازی فرهنگی كه در واقع آلودهكردن همه جوامع به اندیشه اومانیستی بود، فراهم آورد.
ماسونیت، شعار برابری، برادری و آزادی را جلودار خویش ساخته بود؛ شعاری كه بهرغم همه زیبایی، به زهری میمانست كه در لایهای از شیرینی پنهان شده باشد. این شعار به معنی مساوات، اخوّت و حرّیت نبود و اشتراك لفظی باعث پوشیده ماندن عبارات و مفاهیم اصلی شده بود. آزادی لیبرالیستی، اباحيّت و رها شدن آدمی از قیود اخلاقی سنّتی و دینی را به بار میآورد و برادری، پیمان وابستگی مستقیم و غیر مستقیم لژهای فراماسونری را كه بلعیدن همه فرهنگهای مذهبی و زدودن همه بازماندههای اخلاقی سنّتی ملّتها را میخواست و برابری، شعار دروغینی بود كه تحت نظام سیاسی دمكراتیك غربی (حكومت انسان بر انسان) و مذهب اصالت فرد، تبدیل به عنوان دهشتناك استعمار و امپریالیسم میشد؛ چنانكه در دهههای بعدی، همه ملّتها در زیر یوغ آن كمر خم كردند.
بیشك، از بین رفتن تعارض فرهنگی، بزرگترین خدمتی بود كه غرب برای استمرار سلطه فرهنگی و مدنی خود، بدان نیازمند بود و این موضوع قطعاً به منزله استحاله بازمانده فرهنگهای سنّتی و مذهبی دیگر اقوام در فرهنگ غربی بود؛ زیرا نظام سلطهجوی غرب، به چیزی كمتر از استحاله دیگر فرهنگها راضی نمیشد. وجود تعارضها و دوگانگی رفتار در میان ملل نیز میتوانست همواره مانعی بر سر راه غرب باشد و حركت او را برای رسیدن به مقاصد استكباری كند نماید.
اگر دستگاه فرهنگی غرب، از طریق روشنفكران تربیت شده در میان دیگر ملل، تخم فرهنگ الحادی و تفكّر اومانیستی پراكندند و از طریق نشر آثار ادبی (رمان، نمایشنامه و…) همه آداب و سنن ملّی و مذهبی را مورد بازخواست قرارداده و كمر به هدم آن و استحالهاش بستند، گردانندگان امور سیاسی نیز سر در پی سیاست غرب و نظام اجتماعی مطلوب امیران پشت پرده توسعه گذاردند و از طریق بسط مناسبات غربی و از جمله ورزش، طرح یكسانسازی فرهنگی را كه در واقع به معنی بسط و توسعه همهجانبه فرهنگ غربی بود، به مورد اجرا درآوردند.
رنه ماهو دبیركلّ «یونسكو» در سال ۱۳۵۱هـ .ش. در بحث از نقش و جایگاه ورزش در «آفریقا»، میگوید:
آفریقا اندك اندك شكل میگیرد؛ امّا تا مرحله پختگی كامل كه اروپا به آن دست یافته است، فاصله بسیار دارد … دستیابی به این هدف آسان نیست. در این میان، شكل گرفتن ملّی برای كشورهای نوبنیاد آفریقایی، اهمّیت خاص دارد. بیشك، ورزش عامل مؤثّری است كه این شكل گرفتن را تسریع میبخشد. از سوی دیگر، ورزش مستقیماً با جوانان سروكار دارد و به جوانان امكان آن را میدهد كه قدم به حیات اجتماعی بگذارند … این در حالی است كه ورزش تنها وسیله قابل اعتمادی است كه به كمك آن میتوان جوان را وادار كرد كه در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسئولیتهای لازم را به عهده بگیرد … در حالیكه ما قبول كردهایم كه ورزش، عامل سازنده فرهنگ برتر است … بازیهای المپیك همواره در محفظه و محیط بسته تفكّر یونانی و انگلوساكسونی محصور بودهاند.۹
رنه ماهو به عنوان دبیر كلّ «سازمان تربیتی و فرهنگی یونسكو»، به چند نكته مهم و در عین حال جدّی اشاره میكند:
۱٫ ضرورت تغییر ساختار فرهنگی كشورهای آفریقایی از طریق ورزش؛
۲٫ مهيّا كردن جوانان و استفاده از آنان برای حضور در میدان مسئولیتهای جدید تفویض شده اروپاییان؛
۳٫ نقش مهم و اساسی ورزش مدرن، به عنوان عامل مروّج فرهنگ غربی؛
۴٫ نسبت تامّ میان تفكّر یونانی، انگلوساكسونی با بازیهای المپیك.
آنچه كوبرتن در قالب ورزشهای رسمی المپیك عرضه داشت، تنها صورت مدوّن جریان ورزش مدرن بود كه اروپای پس از رنسانس، به دنبال تجدید حیات تفكّر اومانیستی آن را دنبال می كرد.
در پی تثبیت بازیهای المپیك، ضرورت وجود نشان و آرم مخصوصی برای آن احساس شد؛ امّا چه نقشی میتوانست مورد پذیرش همگان واقع شود و در عین حال از چارچوب نشانه های پذیرفته شده جامعه اومانیستی و ماسونی خارج نباشد؟!
بیشك، پیشروان رنسانس، پروتستانتیسم، لیبرالیسم و ماسونیت یهودی، مرهون خاندانی بودند كه باب تساهل و تسامح دینی و مذهب اومانیسم را در اروپا گشوده؟
حاكم فلورانس، كوزیمو مدیچی كه پیش از این، ذكر آن خاندان و ثروت كلانی كه مصروف ترجمه آثار یونانی و رواج اومانیسم كرده بودند، رفت، حكم پدر میهن در «ایتالیا» را داشت. او وارث نشان خانوادگی خود نیز بود:
شش دایره رنگین بر روی سپری طلایی رنگ۱۰
همین علامت با اندكی تغییر، نشان المپیك شد و كوبرتن نیز خود تا سال ۱۹۲۵ م. به عنوان رئیس كمیته بینالمللی المپیك در این سمت ماند و شهر «لوزان» را كه محلّ سكونتش بود، به عنوان مقرّ دایمی این كمیته برگزید تا آنكه وقت مرگش فرا رسید.
بنا بر وصيّت او، قلبش را در مدخل «معبد المپی» در زیر پایه ستونی از مرمر كه به یادبود احیای بازیهای المپیك برپا شده بود، دفن كردند.۱۱
همان معبدی كه در قرن چهارم میلادی، توسط اسقف مؤمن میلان دستور ویران شدنش صادر شده بود.
ورزش مدرن كه مبنای گرایشهای اومانیستی (اصالت انسان) در آن تثبیت شده بود، با اقدامات كوبرتن، مرزها را درنوردید و همپای دیگر مناسبات فرهنگی و مدنی غرب، فرهنگ سنّتی و ملّی اقوام مختلف را در خود مستحیل ساخت.
دبورا. آ. وست و چارلز. آ. بوچر نویسندگان كتاب «مبانی تربیت بدنی و ورزش» واقفند كه برنامههای تربیتی و تربیتبدنی مدرن، از فلسفه اومانیستی، تأثیر پذیرفته است. آنها مینویسند:
برنامههای تربیت بدنی و ورزش نیز مانند برنامههای مدرن تربیتی، از فلسفه اومانیستی تأثیر پذیرفتهاند و حتّی درباره تأثیرپذیری برنامههای غیر آموزشگاهی همین اظهارنظر را دارند.۱۲
نویسندگان این اثر در صدد نقد تربیت بدنی نیستند؛ امّا این نكته را دریافته اند كه:
هر آرمان و حرفهای كه داشته باشید، باور فلسفی برای راهنمایی اعمال و تلاشهای ضروری است.۱۳
و از این منظر، بدین نكته واقفند كه تربیت بدنی مدرن بر مجموعهای از باورهای فلسفی و نظری، در هیئت فنون و اعمالند.
فلسفه اومانیسم به عنوان مبنای فرهنگ غربی، لذّت از حال و پرورش جسم را در مقابل گرایش معنوی دینی و فلاح اخروی و قراردادن تن در خدمت به روح و معنویت مطرح ساخت و با اصالت بخشیدن به انسان، به عنوان قطب عالم امكان و محور و معیار همه ارزشها، مبدع نظام ارزشی نوینی شد كه در آن، تفسیری جدید از مجموعه ارزشها، از جمله ارزشهای تربیت بدنی عرضه میشد.
در این تفسیر، اساس تعلیم و تربیت جسمانی و تعلیم و تربیت از طریق جسم بود و پرورش جسم، غایتی است كه انسان میبایست بدان میرسید كه بیشك، تأمین همه آنچه كه اسباب فرحبخشی، تنومندی جسمانی و برخورداریهای دیگر است نیز همگی در زمره اصل سابقالذّكر قرار میگیرند.
تربیت و تعلیم جسم (بدن)، پرورش جسم را به عنوان یك غایت در نظر دارد و به این دلیل است كه به پرورش جسم و مهارتهای جسمانی بیشتر از نتایجی كه از طریق فعّالیتهای جسمانی حاصل میشود، بها میدهند. تربیت از طریق جسم، بر كسب مهارتهای بدنی و تكامل جسمانی و بر سایر نتایج تربیتی، چون اهداف احساس اجتماعی، عقلانی از طریق فعّالیتهای جسمانی نیز تأكید میكند. تأكید بر این دو رویكرد، در تاریخ تربیت بدنی و ورزشی، امری آشكار است.۱۴
مربّیان و دستاندركاران امر ورزش و تربیت بدنی در كشورهای شرقی و از جمله «ایران»، به خاطر سابقه فرهنگی سنّتی، همواره دو جریان تربیت بدنی مدرن و سنّتی را مخلوط كرده و گاه رنگ و لعاب فرهنگ سنّتی را به ورزش مدرن زدهاند؛ بهرغم آنكه دو امر مهارتهای بدنی و تكامل جسمانی دو اصل محوری تربیت بدنی مدرن است كه متأسّفانه در سیر تدریجی خود، با دو عنصر سیاست و تجارت ممزوج شده است.
در برابر سیل ورزش مدرن كه به مساعی گردانندگان امور سیاسی كشور و تبلیغات دستگاههای ارتباط عمومی، گستردهتر میشد، ورزش سنّتی، گام به گام عقب مینشست. دلیل این امر روشن بود. ورزش مدرن با دنیا و به تبع آن با نفس امّاره متلوّن و تنوّعطلب، نسبت نزدیك داشت و هیچ قیدی را برنمیتابید؛ زیرا جوانان خام، در پناه این جریان، امكان بیشتری برای خودنمایی، برخورداری نفسانی و اطفای شهوات مییافتند؛ در حالیكه شیوه سنّتی ورزش با پاگذاشتن بر روی آن تمنّیات و خاموش كردن شهوات، تربیت و تعلیم خود را آغاز میكرد. در واقع صفت برون فكنی ورزش مدرن، آن را در چشم طالبان دنیا و صاحبان چشم ظاهربین می آراست.
آنچه كه ورزش سنّتی را برپا می داشت، این بود:
اگر لذّت ترك لذّت بدانی؛ دگر لذّت نفس، لذّت ندانی
در صورتی كه ورزش مدرن، لذّت نفس را اساس كار خود ساخته بود؛ آنچه هم به نام حفظ بهداشت، سلامتی جسم و تنومندی اندام در كنار شعارهای ورزش مدرن میآمد، جز تهيّه مقدّمات برای رسیدن به سرچشمه حیات این جهانی و حظّ نفسانی نبود. از همینرو، ورزش برای كسب مدال، ورزش برای اظهار وجود، ورزش برای برتریجویی بر دیگران، ورزش برای جلب اعتبارات و … از یك سرچشمه سیراب می شدند: برونفكنی.
برونفكنی اندام زیبا با عضلات پیچیده و تظاهر، پله نخستین این سیر بود؛ همان كه آن را در ساختار معماری، شهرسازی و پوشش مدرن نیز میشد، دید؛ زیرا دیگر برای بشر غربی، رازی برای كشف كردن، غایتی دوردست برای رسیدن، باطنی برای نایل شدن و فضایلی اخلاقی برای كسب كردن وجود نداشت. همه این فضایل به كناری رفتند و جای خود را به اهداف ثانوی پست دادند؛ نمایش دادن اندام برای هزاران مرد و زنی كه خود به قصد تفنّن، تفریح و گذران اوقات فراغت به تماشا آمده اند.
براندج از رؤسای كمیته بینالمللی المپیك درباره ورزش مدرن میگوید:
ورزش، منحصراً یك وسیله تفریح است؛ یك وقتگذرانی به طریقسودبخش.۱۵
آیا جز این است كه با این عبارت، همه ورزش مدرن، همه فرهنگ و تمدّن غربی و بالأخره همه غفلت بشر را در طول تاریخ میتوان به تصویر كشید و تفسیر كرد؟
حال اگر این سخن براندج را در كنار عبارت رنه ماهو دبیركلّ یونسكو كه گفته بود:
ورزش، عامل سازنده فرهنگ برتر است.۱۶
بگذاریم، چه تعریفی می توان از سازندگان فرهنگ برتر ارائه كرد؟ جز اینكه سازندگان فرهنگ برتر، مهيّاكنندگان میدان عمل سلطه گران جهانی و سرگرم سازندگان خلق الله اند!؟
آمهدی كامارا مفسّر ورزشی مجلّه جهان سوم به نام «آفریقا و آسیا» مینویسد:
… با اینكه كوشش می شود تا كوبرتن، انسانی آزاداندیش، پیشرو و متعادل معرّفی گردد، باید دانست كه او متفكّری از نوع متفكّران همعصر خویش بود؛ متفكّرانی كه جز به امپریالیسم، توسعه طلبی و استعمار، به چیز دیگری نمی اندیشیدند. روش او در تفكّر، روش میسیونرهای مذهبی بود كه با دستی، خلق را تقدیر میكردند و با دستی دیگر، خنجر در پشتشان فرو می بردند. كوبرتن در كار آرمسازی كه با شلّیك توپ آغاز شده بود، نقش مؤثّری داشت … در كارهایش بارها این مطلب را عنوان كرده بود كه عدم تساوی یكی از قوانین طبیعت است و حقیقتی است كه نمیتوان انكارش كرد.۱۷
اسماعیل شفیعی سروستانی
پینوشتها:
۱٫ «کیهان ورزشی»، گاستن مایر، س ۳۹، ش ۲۶۷، ص ۱۲٫
۲٫ همان، ش ۲۸۶، ص ۱۲٫
۳٫ همان.
۴٫ «کیهان ورزشی»، س ۳۹، ش ۲۷۹، ص ۱۵٫
۵٫ همان.
۶٫ «کیهان ورزشی»، ش ۲۸۷، س ۳۹، ص ۲۰٫
۷٫ همان، ش ۲۷۹، س ۳۹، ص ۱۵٫
۸٫ همان، س ۴۰، ش ۲۹۷، ص ۱۱٫
۹٫ «کیهان ورزشی»، س ۵۱، ش ۹۷۱، صص ۷ ـ ۵٫
۱۰٫ آریل ویل دورانت، همان، ص ۸۴٫
۱۱٫ «کیهان ورزشی»، ش ۳۸۴، س ۴۱، ص ۹٫
۱۲٫ همان.
۱۳٫ همان، ص ۷۱٫
۱۴٫ «مبانی تربیت بدنی»، ترجمه احمد آزاد، صص ۱۸۷ ـ ۱۸۶٫
۱۵٫ «کیهان ورزشی»، ش ۶۶۱، س ۴۶، ص ۱۰٫
۱۶٫ همان، ش ۹۷۱، س ۵۱، صص ۵ و ۷٫
۱۷٫ همان، ش ۹۶۹، ص ۱۷ به نقل از مجله آفریقا، آسیا.