بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین
چند نکته درباره طب مدرن و طب سنتی
مدتی است که سایت الف میزبان مناظره ای پیرامون طب سنتی و طب مدرن است و طرفداران و منتقدان هر دوطیف دیدگاههای خود را بیان می کنند. در جدید ترین مطالب منتشره در سایت یکی از پزشکان با ارسال یادداشتی با عنوان "نقدی بر ادعاهای آقای روازاده" ابتدا دکتر روازاده را مصداق کامل طب سنتی گرفته اند و چون به برخی دعاوی ایشان انتقاد داشته اند کل طب سنتی را زیر سوال برده اند.
لازم به ذکر است نزدیک دو دهه است که در غرب به خاطر انتقادات فراوانی که به عوارض طب مدرن شده است "طب مکمل" و "طب کل گرا" کم کم جایگزین طب مدرن کلاسیک شده اند و در واقع روشهای طب سنتی به کمک روشهای مدرن آمده اند تا از عوارض آن بکاهند. اما هنوز این جایگزینی ها در ایران رایج نشده،عده ای شمشیر از رو بسته اند. اما با توجه به اینکه هم در یادداشت این دوست عزیز و هم در کامنتهایی که در ذیل مطالبی که در بالا به آنها اشاره شد، بعضا دیدگاههای تاریخ گذشته اما رایجی(مخصوصا در ایران) در مورد "علم" وجود دارد لازم دیدم نکاتی را خدمت این دوست عزیز و همفکرانشان (که البته کم تعداد هم نیستند و تقریبا همه رسانه های جمعی مخصوصا صدا وسیما میزبان هر روزه آنان است ولی کمترین نقد به طب مدرن را با بدترین الفاظ پاسخ می دهند) عرض کنم.
البته من در مقام رد یا قبول دعاوی جزیی امثال آقای روازاده یا مخالفانشان نیستم و فی المثل نمی توانم اثبات یا رد کنم که "نمک دریا ید دارد یا خیر!" بلکه بحثم هستی شناسانه و معرفت شناسانه است. بحثهایی که متاسفانه در دانشگاههای ما کمتر به آنها پرداخته می شود. در ادامه در چند بند سعی می کنم بتوانم منظورم را به خوانندگان برسانم و آماده دریافت اظهار نظرهای دوستان در این باره هستم.
۱-حدود چند ماه پیش مادرم دچارعارضه ای در ستون فقرات کمر یا همان" دیسک کمر" شد. مادرم را نزد هر دو نوع پزشک سنتی و مدرن بردم. در مرحله اول حدود ۵ فوق تخصص در بیمارستان های به اصطلاح ممتاز تهران مادرم را معاینه کردند.هنگامی که خدمت این پزشکان می رسیدیم آنها در ابتدا فقط به عکس های "رادیولوژی" و "ام آر آی" نگاه می کردند و بعد از چند سوال خیلی ساده که "آیا خیلی درد دارید؟ چه وقت درد شما بیشتر می شود؟ و..." بالاجماع جراحی فوری ستون فقرات را تجویز می کردند. وقتی سوال می کردیم که آیا با این عمل این عارضه برطرف خواهد شد یا امکان بازگشت دارد هیچکدام برطرف شدن عارضه را تضمین نمی کردند.
بعد از آن به پیشنهاد یکی از اساتید دانشگاه، مادرم را نزد یک طبیب سنتی بردم.در مراجعه اول ما حدود یک نیمروز میهمان این طبیب بودیم. طبیب مزبور بعد از آنکه با دست خود نبض بیمار را گرفت، اطلاعاتی در مورد احوالات فیزیولوژیکی مادرم داد و مادرم با تعجب همه ی آنها را تایید کرد. بعد از آزمون چند داروی گیاهی و رصد احوالات ظاهری ایشان که حدود چند ساعت طول کشید، یک رژیم غذایی خیلی ساده تجویز نمود و در خواست کرد بعد از یک هفته اگر نشانه های مثبتی در بیمار دیدیم دوباره به ایشان مراجعه کنیم.( در واقع من ابتدا مردد بودم که آیا بعد از یک هفته دوباره به ایشان مراجعه کنم یا خیرچون با خود می اندیشیدم که دیسک کمر که معمولا بر اثر فشار کاری زیاد ایجاد می شود چه ربطی می تواند به رژیم غذایی داشته باشد؟ ). به هر حال این نسخه را عملی کردیم و پس از چند روز مادرم اظهار کرد که "هنوز در ناحیه کمر، درد شدیدی احساس می کنم اما حس می کنم که کلیه هایم به کار افتاده اند و دردهایی که در ناحیه پا و زانو داشتم و نیز بی خوابی شبانه ام کمی التیام یافته است". همین نشانه ها باعث شد که بعد از یک هفته دوباره به نزد آن طبیب برگردیم. وقتی شرح ماوقع را دادیم طبیب متوجه شد که ما نسخه ایشان را ناقص انجام داده ایم و از ما خواست که تا وقتی
بیماریهایی که این روزها گریبان کودک و بزرگ و... گرفته است. صفهای طولانی در درمانگاهها و مطبها وداروخانه ها، پیری های زودرس و مرگهای ناگهانی جوانان، اختلالات روانی و افسردگی های شایع، اضطراب و استرس همگانی و..... کافی است همه اینها را با طراوت و شادابی پدربزگ ها و مادر بزرگهای مان مقایسه کنید.
درست عمل نکرده ایم باز نگردیم. همانجا از طبیب درباره نسبت این رژیم غذایی و دیسک کمر سوال کردم. ایشان جوابی اقناع کننده به من دادند که به نظرم پایه ی اصلی طب سنتی است. ایشان گفتند که "بدن ما انسانها مانند دیگر حیوانات "خود درمان" است! یعنی اگر سیستم بدن به طور مناسب و بهینه عمل کند بایک تغذیه مناسب و نیز استراحت اغلب عارضه ها و بیماری های داخلی و خارجی خود به خود بعد از مدتی رفع خواهند شد. این کار در بدن توسط شبکه خون رسانی که در همه جای بدن گسترده شده است انجام می گیرد. در حقیقت اگر با تغذیه مناسب کلیه ها به کار افتاده و تصفیه خون به خوبی صورت بگیرد و عمل خون رسانی هم درست انجام شود بعد از مدتی استراحت ، امید زیادی وجود دارد که اغلب عارضه ها درمان شوند". الان چند ماهی از آن ماجرا گذشته و مادرم بعد از استراحت بهبودی نسبی یافته اند.
بعد از مدتی یکی از دوستان نیز پیشنهاد کرد که به یکی از پزشکان سنتی دیگر مراجعه کنیم.این پزشک که فارغ التحصیل رشته پزشکی بود بعد از مدتی مطالعه و آموزش در کشور چین به طب سنتی روی آورده بود.قبل از معاینه ی مادرم ایشان پرونده ای تشکیل داده و تمام اطلاعات مورد نیاز از جمله رژیم غذایی، علایق غذایی، علایق و رفتارهای فردی و اجتماعی ایشان را اخذ و ثبت کردند. بعد از معایناتی اظهار کردند که یکی از علت های اصلی بیمارهای مادرم افسردگی ایشان است (ناراحتی ای که مدتی بود به علت فوت دایی ام ایجاد شده بود) و تا این ناراحتی ها برطرف نشوند درمان خیلی موثر نیست. همچنین ایشان بر اساس مزاج طبیعی مادرم(منظور طبیعتهای چهار گانه ی گرمی ، سردی ، سودا و صفرا) رژیم غذایی و گیاهان دارویی خیلی ساده ای را تجویز کردند و از غذاهایی پرهیز دادند. همچنین توصیه هایی در مورد نوشیدن آب به شیوه خاصی داشتند. در ادامه نیز در مورد نحوه غذا خوردن صحیح از جمله جویدن کافی غذا ،نخوردن آب قبل و بعد از غذا و... نیز توصیه هایی کردند. همچنین حجامت و فصد را نیز در سم زدایی از شبکه خونی موثر دانستند و... .همانطور که در بالا اشاره کردم مادرم اینک از صرافت جراحی گذشته است و با استراحت و رژیم های غذایی پیش گفته تا حدود زیادی بهبودی خود را بازیافته است.
۲- بحثم را با ذکر یک خاطره کلاسی در مقطع کارشناسی ارشد خودم ادامه می دهم. استادی داشتیم به شدت علم زده و مخالف با فرهنگ و سنت بومی ! روزی ایشان در یکی از اظهار نظرهایشان فرمودند که : "ببینید بچه ها! دین باید بتواند خودش را با علم روز سازگار کند. مثلا اینکه خود من در باغم سگ نگهبانی دارم که خیلی به هم علاقه داریم! چرا اسلام حکم فقهی داده که به سگ دست نزنید؟ در صورتی که این سگ حیوان بسیار مهربان و وفاداری است. بله! در گذشته که علم پزشکی پیشرفت نکرده بود و بیماری هایش کشف نشده بود این حکم درست بود اما الان که پزشکی پیشرفت کرده و مشخص شده که سگ سه عامل بیماری زا بیشترندارد و می توان از بیماری هایش جلوگیری کرد، پس اسلام نیز باید در این حکم خود تجدید نظر کند." از استاد اجازه خواستم و عرض کردم: " به نظر شما آیا علم پزشکی امکان پیشرفت بیشترندارد؟ آیا علم تا حال کشفیات قبلی خودش را نقض نکرده؟ آیا دستاوردهای تجربی بشر مطلق هستند؟آیا امکان ندارد که چند سال دیگر به این نتیجه برسند که سگ چند عامل بیماری زای دیگر نیز دارد و شاید برخی بیماری های امروزین که منشا آنها نامشخص است در اثر همین مراودات انسانی با سگ ها باشد؟! پس چرا در مورد احکام دینی که از یک منبع فوق عقل و تجربه بشری(که از قضا خالق وی نیز بوده است) صادر شده است اینگونه زود قضاوت می کنید؟"
۳- این تلقی از علم یعنی مطلق انگاری علم جدید و نفی دین و سنت نه فقط مختص این استاد که ویژگی دوران جدید(عصر مدرن) است. عصری که البته حدود پنج دهه است که پایان یافته است.
در حقیقت طب مدرن شاخه ای از علم مدرن است و در دهه های اخیر نیز علم مدرن با چالشهای فراوانی مواجه شده است. علم مدرن بعد از رنسانس و بعد از دوران روشنگری در قرن هجدهم در غرب ، با غرور تمام همه دستاوردهای گذشته را به کناری نهاد و با ادعاهای جهانشمولی، واقع نمایی، جدایی دانش از ارزش، تخصص گرایی و... ، با داعیه ی فراهم کردن سعادت بشری در روی زمین گسترش یافت. اما بعد از جنگ جهانی دوم که منجر به قتل عام هزاران نفر توسط ایدیولوژی های مدرن مثل نازیسم و فاشیسم شد و همینطور بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی ای که رخ داد نگرشها به علم مدرن عوض شد و چرخشهای پست مدرن و فرا مدرن هم در علوم تجربی و هم در علوم انسانی شکل گرفت. در این چرخشها حجیت علم و به تبع آن عقل مدرن به زیر سوال رفت و رجوع دوباره به سنتها و فرهنگ های بومی در دستور کار قرار گرفت. عالمان علم پژوه متوجه شدند که علم پدیده ای جهان شمول نیست و مولفه های فرهنگی و بومی (شامل عناصر سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ) بر تاسیس و تکوین یک علم تاثیر می گذارند.هر بومی باید متناسب با سنت و فرهنگ خود اقدام به تولید علم کند و گرنه ترجمه و انتقال علم از یک بوم دیگر چالشهایی را برای ساکنان بوم پذیرنده ایجاد خواهد کرد. علم و تکنولوژی خنثی نیستند و هر جا به کار گرفته شوند فرهنگ خاص خود را می گسترانند. امثال
علم سنتی(طب سنتی) قبل از اینکه یک دانش عملی باشد جزوی از یک نظام معرفتی است. نظامی که در آن انسان با طبیعت و جهان پیوند می خورد. نظامی که در آن انسان زیاده خواه، مصرف گرا ومنفعت طلب نیست
کوهن و فایرابند و رورتی و فوکو در فلسفه و تاریخ علم، منادی همین چرخشهای جدید بودند. اینک،عالمان در غرب دیگر خود را از تجربیات فرهنگ های بومی در علوم انسانی و علوم تجربی محروم نمی کنند.
به طور مثال از منظر پل فایرابند یکی از فیلسوفان متاخر علم " علم(مدرن) تنها یکی از اشکال ممکن اندیشه است که توسط برخی انسانها به وجود آمده، اما ضرورتاً بهترین آنها نیست و دستاوردهای علم جدید هم نمی تواند برتری علم جدید را بر دیگر نظامهای معرفتی اثبات کند..." وی همچنین در جای دیگری می گوید:" پس چرا آنچه که با اصول «عقلگرایی انتقادی» همسازی ندارد پوچ و باطل بشماریم و یا حتی علمی ندانیم؟، چرا آنها را مایه پیشرفت ندانیم در حالی که به طور روشنی پیشرفتهای کیفی و بنیادی علم ـ آنچه در شرایط فعلی علم به حساب میآید ـ در عرصه هایی صورت گرفتهاست که نوعاً در روزگار تولید آن غیرعلمی تلقی شده است؟ نظیر آرای گالیله و کپرنیک، که کاملاً از سنت علمی زمانه خودشان دور بوده است، یعنی آنچه که ما امروزه علم میشناسیم در آن روزگار، طرقی غیرمعقول و غیرعلمی تحصیل شده بوده است."
اتفاقا وی اشاره ای به طب سنتی دارد و در ادامه می گوید:" چرا پزشکی چینی (طب سوزنی) علم نباشد... این طب پنجاه سال پیش صرفاً یک فرایند غیرعلمی و بی ارزش شمرده میشد، معیاری که آن را بی ارزش یا غیرعلمی میکرد حقانیت خود را از کجا آورده بود؟، اگر معیاری برای آن وجود ندارد ـ که ندارد یعنی «عقلگرایی انتقادی» از توجیه خودش عقیم است ـ پس چرا طب چینی علم نبوده، و چرا فعلاً برخی چیزها را علم ندانیم و یا معقول نشماریم، اینکه با معیارهای ما نقد نمیپذیرد، دلیل نفی عقلانیت از آن نمیشود". البته دعاوی فایرابند تنها یکی از این موارد است و برای آشنایی بیشتر می توانید به آرای امثال کوهن ، فوکو، رورتی،جنکینز، لیوتار و... مراجعه کنید.
تاثیر همین دعاوی باعث گردیده است که اینک در دپارتمانهای علم شناسی در بریتانیا و کانادا و آمریکا کرسی های جادوشناسی، خرافه شناسی، فرهنگ شناسی و ... تشکیل شوند و بررسی فرهنگ های بومی قبایل دور افتاده و استفاده از تجربیات آنها در درمان ها و... در اولویت قرار بگیرد اما مانند همیشه که از غافله علم دنیا عقب هستیم متاسفانه اینک نیز دانشجویان و حتی اساتید ما (از جمله علوم پزشکی ها)از این تحولات جا مانده اند. همانطور که قبلا هم اشاره کردم دانشکده های طب سنتی اکنون در غرب جای خود را یافته اند و طب مکمل یا طب کل گرا جایگزین طب مدرن کلاسیک شده است.
4- حالا با توجه به دو روایت شخصی فوق و مطالبی که در ادامه به آنها اشاره کردم می خواهم به مقایسه برخی از ویژگی های طب مدرن(علم مدرن) و طب سنتی(علم سنتی) بپردازم:
الف) علم مدرن و بالتبع طب مدرن جزء نگر و تخصص گراست. یعنی تحلیل اجزا و عناصر را بدون توجه به دیگر اجزا و رابطه آنها با یکدیگر انجام می دهد. پزشک مدرنی که برای درمان ستون فقرات خود به او مراجعه کرده اید کاری به این ندارد که مثلا آیا کلیه شما مشکل دارد یا خیر؟ و آیا عمل تصفیه خون را به درستی انجام می دهد یا خیر؟ او فقط عکس "ام آر آی" را می بیند و بس. در حالیکه علم سنتی(طب سنتی) کل نگر است. اجزا بدن را به مثابه یک سیستم به هم پیوسته می بیند که با هم در ارتباط متقابل هستند و نمی توان یک جزء را بدون توجه به اجزای دیگر بررسی و درمان کرد.
همچنین طب مدرن چون جزء نگر است برای رفع سریع سرماخوردگی و ذکام بیمار آنتی بیوتیک تجویز می کند. اما توجه ندارد که این آنتی بیوتیک سردرد تو را خوب می کند اما بر روی دستگاه گوارشت تاثیر نامطلوب دارد و حتی سپر ایمنی بدنت را ضعیف می کند چون جدیدا دریافته اند که آنتی بیوتیکها ویروسها را در برابر داروها مقاوم تر می کنند! تا جایی که در دراز مدت دیگر هیچ دارویی کارگر نمی شود و شاید همین داروهای جدید به گفته برخی از همین پزشکان در ایجاد دهها بیماری و سرطان جدید که هنوز نه منشا آنها و نه درمان آنها شناسایی نشده ، بی تاثیر نبود اند. بله! بشر جدید دارد تلاش می کند که برای این بیماری های جدید درمانی بیابد ولی همین جزء نگری در درمان و نیز تولید و تجویز داروهای شیمیایی با تاثیر سریع ، آیا مجددا باعث ایجاد امراض روحی و جسمی جدیدتری نشده اند؟(البته این اتفاق فقط در طب نیست. در عرصه های دیگر زندگی اجتماعی نیز ورود تکنولوژی جزء نگر به سلامت نفس و جسم انسان آسیب رسانده است. تلویزیون آمده است که ارتباط او را تسهیل کند اما اولا بر قوای دماغی او تاثیر گذاشته و وی را کودن تر! کرده و نیز تاثیرات نامطلوبی بر ارتباطات خانوادگی گذارده است)
ب)علم مدرن(طب
این آنتی بیوتیک سردرد تو را خوب می کند اما بر روی دستگاه گوارشت تاثیر نامطلوب دارد و حتی سپر ایمنی بدنت را ضعیف می کند چون جدیدا دریافته اند که آنتی بیوتیکها ویروسها را در برابر داروها مقاوم تر می کنند!
مدرن) عینیت گرا(ابژکتیو) ست. او تنها عکس" ام آر آی" را می نگرد و بس! بیمار در نظر او تنها یک ابژه است و بیمارهر کسی با هر سابقه شخصی و خانوادگی و اجتماعی باشد برای او تفاوتی ندارد. او دانش را از ارزش جدا می بیند. از نظر او مسایل روحی و روانی و اخلاقی ربطی به عارضه های درونی انسان ندارند. درصورتی که علم سنتی(طب سنتی) دانش را جدای از سنت ها ، تجربه ها و ارزشهای فرهنگی نمی بیند. وی می داند روح و روان انسان بر جسم انسان تاثیر گذار است.(داستان ابن سینا و تب جوانک عاشق را به یاد بیاورید!) او دریافته است کیفیت و کمیت و روش تغذیه بر بهبودی بیمار تاثیر گذار است.
ج) علم سنتی(طب سنتی) قبل از اینکه یک دانش عملی باشد جزوی از یک نظام معرفتی است. نظامی که در آن انسان با طبیعت و جهان پیوند می خورد. نظامی که در آن انسان زیاده خواه، مصرف گرا ومنفعت طلب نیست. برای سود بیشتر در ژنها دستکاری نمی کند. درون آدمی را انبانی از مواد شیمیایی مصنوعی نمی کند. به مرغها هورمون تزریق نمی کند. برای لذتجویی و منفعت طلبی لحظه ای اش به خوراکی ها، افزودنی های نگهدارنده و رنگ های سرطان زا اضافه نمی کند. برای رفاه بیشتر خود طبیعت را به نابودی نمی کشاند و آب و هوا و خاک را آلوده نمی کند.ابتدا می گوید : "انظر الی طعامک". هر وقت گرسنه شدی بخور و قبل از سیر شدن دست از غذا بکش. آهسته و با طمانینه بخور چون ساعات تغذیه ات جزو عمرت محسوب نمی شود. چیزهایی را برای تغذیه انتخاب کن که تو را از پیوندت با جهان نگسلد و دست بشر مادی گرا آن را از طبیعت ذاتی اش خارج نکرده باشد. هر وقت احساس ناخوشی کردی اول تاملی در غذای امروز و دیروزت کن.و قبل از همه ی اینها بنگر خالق این بدنها که از همه ریز و درشت آن باخبر است به واسطه فرستادگانش به تو در مورد تغذیه چه توصیه هایی کرده است و...
این نظام معرفتی، ابتدا یک سبک زندگی را توصیه می کند. سبک زندگی ای که در آن انسان جزوی از طبیعت است نه مسلط بر طبیعت. اگر انسان این سبک زندگی را رعایت کند اصلا بیمار نمی شود تا بخواهد به پزشک مراجعه کند.اگر هم بیمار شد با کمترین هزینه و با کمی صبر و تحمل سلامتی خود را باز خواهد یافت.البته طب مدرن هم یک نظام معرفتی است. نظامی معرفتی که در آن انسان عقل و تجربه خود را محور عالم قرار داده است، از طبیعت گسسته است و زمینی را که قرار بود بهشت شداد او باشد به جهنمی از آلودگی های اخلاقی و زیست محیطی تبدیل کرده و هر روز بر مشکلات خود می افزاید، اما حاضر به پذیرش اشتباهات خود نیست.
در کامنت هایی که در یادداشتهای یاد شده ثبت شده بود به کرات با این استدلال مواجه می شدم که" از مزایای طب مدرن همین بس که مانع مرگ و میر نوزادان و افزایش جمعیت و... شده است". همین نگاه کمی گرایانه به انسان نیز از تبعات علم مدرن است که طب مدرن جزوی از آن است.کافی است کمی به کیفیت زندگی امروزین خودمان و اطرافیانمان بنگریم: بیماریهایی که این روزها گریبان کودک و بزرگ و... گرفته است. صفهای طولانی در درمانگاهها و مطبها وداروخانه ها، پیری های زودرس و مرگهای ناگهانی جوانان، اختلالات روانی و افسردگی های شایع، اضطراب و استرس همگانی و... . کافی است همه اینها را با طراوت و شادابی پدربزگ ها و مادر بزرگهای مان مقایسه کنید. بله! اگر جزیی نگاه کنیم طب مدرن برخی دردها را درمان کرده است اما همین جزیی نگری علم و طب مدرن دهها درد دیگر و جسمی ایجاد کرده است.
همانطور که اشاره کردم طب سنتی جزئی از یک نظام معرفتی و اخلاقی است. نظام معرفتی ای که انسان را از اخلاق و تاریخ و فرهنگ و سیاست جدا نمی بیند وبه درستی جهت گیری ایدیولوژیکی دارد و با مسایل سیاسی و اجتماعی می آمیزد. البته در این میان ممکن است افراطهایی هم صورت بگیرد و سوء ظن ها را بر انگیزاند و در همین سپهر است که باید برخی ادعاهای سیاسی و تاریخی و دغدغه های امثال آقای دکتر روازاده را فهم کرد و بررسی کرد.البته این به معنای قبول یا رد دیدگاههای ایشان نیست بلکه منظور مشخص کردن مبادی این نوع دغدغه ها در بین برخی عزیزان است.
همچنین ممکن است در این کارزار عده ای نیز با دعاوی ای مشکوک وارد شوند و با تشخیص های نادرستشان مشکل زا باشند. کما اینکه برخی از طبیبان سنتی با هر نوع داروی شیمیایی و گیاهی مخالفند ولی دوستان عزیزی که دعوی نقد دارند باید توجه داشته باشند که به جای نقد و بررسی عالمانه، زیر سوال بردن یک نظام درمانی (که سابقه چندین هزار ساله دارد و همین ماندگاری طولانی اش در طول تاریخ نقطه قوتش محسوب می شود) به خاطر دعاوی ای که هنوز مبانی روایی و تجربی شان کمتر مورد بررسی قرار گرفته، کار پسندیده ای نیست. اگر چه گاها به نظر می رسد برخی از این هجمه ها ناشی از به خطر افتادن چرخ صنعت و تجارت کاسبکارانه طب مدرن در اثر رشد طب سنتی اصیل است.