بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
کودک و تفکّر اقتصادی (2)
********
کاربر عزیز، از شما تقاضا داریم استفاده از این متن (مطالعه، ارسال و ...) را با تلاوت یک صلوات، (هدیه به ساحت قدسی مادر گرامی حضرت امام موسی کاظم، حضرت حمیده علیهماالسّلام) همراه کنید. خدایتان جزای خیر دهاد.
**********
قبل از شروع مطالعه، پیشنهاد می کنیم قسمت نخست این مقاله را مطالعه کنید:
کودک و تفکّر اقتصادی (1)
********
مسؤولیت پذیری
شکل گیری شخصیت از یک سالگی است و باید از وقتی کودک شروع به چهاردست و پا رفتن می کند به اندازه ی توانش به او مسؤولیت بدهیم. بگردید و ببینید کودک یک ساله که دیگر توانایی راه رفتن دارد را چه کاری می توانید به او محول کنید، مسئولیت پذیری از همین جا شروع می شود.
دوستی می گفتند که ما شش تا بچه بودیم هر روز هفته وظیفه ی یکی از ما بود که دستشویی خانه را بشوید و امروز ایشان از افراد موفق جامعه هستند. کار خانه باید تقسیم شود. در مقابل غذایی که می خورم، امکاناتی که دارم و از نعمت ها بهره می برم، من چی در سفره ی خانواده می گذارم.
عالم هستی یک سفره ی بزرگ است ما از آن چی برمی داریم و چی می گذاریم. جامعه ای خوشبخت است که بیشترین آورده را در سفره داشته باشد و کمترین برداشت، بلکه برداشت به اندازه ی نیاز باشد و گذاشتن در سفره به اندازه ی توان باشد. بچه ها این گونه زندگی و عقل معاش را از ما یاد می گیرند.
بچه های امروز سر پدر و مادر منت دارند که ما فرزند شما هستیم و حتی ادعا دارند که شما باید به ما افتخار کنین که بچه دارین و باید دست به سینه باشید. بله ما همه به هم افتخار می کنیم اما هرکسی هم وظیفه ی خودش را دارد و باید انجام دهد.
آماده خریدن های همه چیز به خانواده ها و تربیت بچه ها آسیب وارد می کند چرا ما سزیجات و حبوبات را آماده و پاک کرده می خرید؟ در حالی که بچه ها هستند و می توانیم به آن ها محول کنیم. مشارکت، همکاری و احساس مسئولیت هرسه جزو ارزش های زندگی هستند.
همه ی خانواده ها درگیر این تفکر هستیم که فرزندمان بزرگ شد چه کاره شود؟ به خصوص خانواده هایی که پسر دارند درگیر تفکر اشتغال هستند. به نظر من ما در ایران مشکلی به نام بیکاری نداریم و این فقط بازی های ذهن ما است که کار نیست. ما مشکلی به نام اشتغال نداریم بلکه ما تفکر اشتباه در مورد اشتغال داریم.
در ایران اشتغال یعنی چی؟ یعنی ما شغل می خواهیم برای درآمد و در کل اشتغال را فقط در درآمد آن می بینیم؛ تحصیل می کنیم برای شغل بهتر و درآمد بیشتر. در حالی که در همه ی جای دنیا و کشورهای پیشرفته، اولین هدف اشتغال، خدمت است بعد درآمد.
و از بچگی این تفکر را به وجود می آورند که « من چی کار می توانم کنم که در مقابلش دستمزد دریافت کنم» اما ما با این تفکر بزرگ می شویم که « چقدر می تونم بگیرم در مقابلش حالا یه کاری می کنم! چطوری می تونم بخرم یا بفروشم و پول به جیب بزنم» و اسم این تفکر را هم زرنگی گذاشتیم. در حالی که روش درست، اول القاء تفکر خدمت است. من به جامعه چه خدمتی می توانم کنم بعد در مقابل آن پول بگیرم.
وقتی کودک در خانه کار می کند به مسئولیتش در مقابل خانواده عمل می کند و یاد می گیرد و الگو می گیرد و بعدها به مسئولیتش در مقابل جامعه عمل می کند و بزرگ تر که شد به مسئولیتش در مقابل کائنات و جهان هستی عمل می کند. حال وقتی ما نمی گذاریم که فرزندانمان دست به سیاه و سفید بزنند و خودمان را موظف می دانیم که بهترین و بیشترین سرویس را به بچه ها بدهیم در واقع داریم در موردشون خشونت اعمال می کنیم و بدین صورت بچه ها تلاش را یاد نمی گیرند.
تولید خانگی
یکی از توصیه های همیشگی من این است که تولید خانگی داشته باشیم یک مورد همین سبزی پاک کردن، حبوبات پاک کردن است. کودک یا نوجوان داریم چه اشکالی دارد حبوبات بدهیم پاک کنند و بفروشند و یا هدیه بدهید.
دوستی می گفتند که وقتی در سن نوجوانی بودند مادرشان مرتب سبزی و حبوبات می خریدند که دخترها پاک کنند و مرتب ترشی می گذاشتند و دائم کار می تراشیدند و دخترها مشغول بودند و همیشه هم برای فامیل و همسایه سبزی خشک و ترشی هدیه می دادند، ایشان گفتند بزرگ که شدیم منظور مادر را از این کارها فهمیدیم چون به سن بلوغ رسیده بودیم و برای این که به فکر شیطنت نیفتیم مادر این گونه سر ما را گرم می کردند. چه اشکالی داره که بچه های ما هم حبوبات پاک کنند و بفروشند؟ یا چه اشکالی داره که اسباب بازها یا کتاب های خوانده شده را بفروشند و کار کنند؟
در کشورهای غربی این موضوع اجرا میشه ولی در کشور ما غیرقابل تصوره! تمام بچگی خود من (سلطانی) به کار در مغازه ها گذشته. البته قبول دارم که الآن جامعه ناامن تر است اما بچگی ما اول صبح باید پیاده رو را آب و جارو می کردیم و اگر هم تعلل می کردیم دوتا پس گردنی می خوردیم. ما کار می کردیم الآن می فهمم که برای پول نبوده بلکه برای درک زندگی و تلاش بوده. حالا روزگار عوض شده باید نوع این تلاش ها را عوض کرد مثل جشنواره ها و بازارچه ها که برگزار می شوند شما هم دنبال کنید و استفاده کنید از این فضاها. این اصلاً افتخار نیست که همه چیز را آماده می خریم.
دوستی در امریکا تعریف می کنند که در آن جا بچه ها جلوی درب منزلشان میز می گذارند و لیموناد می فروشند. تفکر تولید باید در بچه ها به وجود آید.
عادت به پول گرفتن؟
سؤال: اگر در منزل در عوض کاری که بچه ها انجام می دهند، به آن ها پول بدهیم عادت به این کار نمی کنند و برای هرکاری پول از ما بخوان؟
پاسخ : من ابتدا مشارکت را توضیح دادم و گفتم که یک سری کارها در خانه را باید بچه ها به عنوان مشارکت انجام بدهند و قرار نیست که دیگه ریز به ریز کارهای خانه را پولی کنیم این دیگه معامله گری می شود. ما کار مشترک انجام می دهیم مثل غذا خوردن و چیدن و بردن وسایل آن؛ سهم مادر و سهم پدر و سهم کودک در انجام آن مشخص می شود. یا مثلاً بچه مهد می رود یا مدرسه می رود و درس می خواند این ها همه شغل و وظیفه ی او حساب می شود.
اما یک جاهایی بعضی کارها اضافه است. این دو باید از هم تفکیک شوند و اول مشارکت انجام شود بعد کارهای اضافه. مثل، می خواهیم دیوارها را تمیز کنیم، پسر بزرگ هم در منزل داریم، کارگر پانزده هزار تومان می گیرد مثلاً ما می گیم من بیست هزار تومان به تو پسرم میدم اما باید تمیز بشوری! بشوره تمیز کنه پولش را بگیره چه اشکالی داره؟! حتی چه خوبه که بچه ها برن و کوچه را تمیز کنند و کمک رفتگر کنند. یا کفش های همه ی اعضاء خانه را واکس بزند و در مقابلش دستمزد بگیرد. حالا ممکنه که به خاطر دستمزد بیان هی تند تند واکس بزنند حواستون باشه مثلاً فقط هفته ای یک بار دستمزد داره.
بازی های زندگی را دقت کنید که درست انجام بدهید و درست هدایت کنید روح کلام و مطلب را دریافت کنید، با کتاب و جزوه بچه بزرگ نکنید. مسئله ی مهم این است که بچه ها تلاش برای پول درآوردن را یاد بگیرند. من در این جا کلیات را مطرح کردم. هر خانواده ای باید با باورها و ارزش های خودش عمل کند. روح کلام من این است که بچه ها را برای تلاش تربیت کنید نه برای آماده خواهی. بچه ها باید بدانند که باید تلاش کنند.
یکی از مسائلی که در جامعه ی ما ندیده گرفته شده، تلاش است. تلاش فکری، جسمی، ذهنی و غیره. بیگاری در فرهنگ ما کلمه ی بدی است ولی باور کنید که چیز خوبی است. بچه ها خصوصاً کوچکترها عاشق بیگاری هستند، بیگاری یعنی کار بدون دستمزد، کار مجانی، بچه ها عاشق بیگاری هستند به خصوص تا زمانی که خیلی کوچک هستند. اما والدین به خاطر نظم و نظافت و میندازه و میشکنه و مخصوصاً به خاطر عجول بودن مانع کار بچه ها می شوند. ما می خواهیم که زود و تند و سریع همه چیز را ببندیم و درست کنیم. اجازه بدهید بچه ها کار کنند، می دونم خراب می کنند، می شکنند و گند می زنند ولی رشد می کنند. خوب تا این جا در زمینه ی تولید صحبت کردیم، در بخش بعد در زمینه ی مصرف و تفکر مصرف صحبت خواهیم کرد.
مصرف
درباره کودک و تولید صحبت کردیم اکنون بحث در مصرف است. مصرف در زمینه ی اقتصاد و مادیت یعنی دریافت نیازهای زیستی. دریافت نیازهای زیستی بسیار مهم هستند. اصولاً مسئله ی نیاز، در رشد حرف اول را می زند و ما معتقدیم که اگر کودک به نیازهایش نرسد و به آن ها پاسخ داده نشود دچار خشونت شده است. و در کل تعریف خشونت یعنی مانع شدن از رسیدن کودک به نیازهایی که برای رشدش لازم است.
مصرف بسیار مهم است و پایه و اساس تمام ابعاد رشد است. یعنی اگر کسی خوب غذا نخورد و لباس و سرپناه نداشته باشد، بقیه ابعادش هم رشد نمی کند. در هرم نظریه ی مزلو اولین مرحله، نیازهای زیستی است یعنی مصرف. مصرف مهم است چون ما مجبوریم مصرف کنیم و حق انتخاب نداریم و در این حیطه ما با حیوان و گیاه یکی هستیم و باید مصرف کنیم.
چگونه مصرف کردن ارزش است چون در آن حق انتخاب داریم. حیوانات در مصرف انتخاب نمی کنند و هرچیزی گیرشان بیاید می خورند. یک گل ارکیده ی زیبا را به بز نشان بدهید سریع می خوردش و یا حیوانات گوشت خوار همدیگر را می خورند و اصلاً هم عذاب وجدان نمی گیرند و دچار مشکل هم نمی شوند ولی به اندازه ی نیازشان می خورند. انسان چگونه مصرف کردنش ارزش است چون هرجا که ارزش مطرح است پای حق انتخاب وسط می آید.
نیاز و کارکرد
در جامعه ی کارکردی، نیازها برپایه ی کارکرد تعریف می شود. یعنی هرچیزی که می خواهیم بگیریم اول بررسی می کنیم که کارکردش چیست؟ اگر برای من کارکردی ندارد پس نباید آن را داشته باشم.
امروزه در جامعه ی ما فقری که وجود دارد، فقر نیازها نیست چون همه می توانند نیازها را پاسخ دهند بلکه آن چیزی که قادر به جواب دادن آن ها نیستیم، هنجارها و خواسته ها است.
در جلسه ای پدری بلند شدند و گفتند که: من از خانواده ام خجالت می کشم چون نمی توانم به نیازهایشان پاسخ بدهم! به ایشان پاسخ داده شد که این خانواده های شما هستند که باید خجالت بکشند که این همه از شما خواسته دارند نه شما. شما به وظیفه ی خودتان دارید عمل می کنید و حتی خیلی بیشتر هم عمل می کنید.
حال از زاویه ی دیگری به نیازها و هنجارها نگاه می کنیم. نیاز و خواسته هردو انگیزه ایجاد می کنند. انگیزه تحریک می کند و تحریک پذیری را بالا می برد و تحریک باعث تلاش می شود. فعالیت اگر در جهت نیاز باشد، سازنده است و اگر در جهت خواسته باشد، مخرب است
شک ندارم که همه فعالیت و تلاش می کنند اما انگیزه ی ما از کجا آمده است؟ خیلی وقت ها ما در حال تلاش مخرب هستیم و این جا است که آدم دلش واقعاً می سوزد و می بینیم که پدر و مادر حسابی در حال تلاش هستند و دقیقاً در جهت تخریب بنیان خانواده تلاش می کنند چون به دنبال خواسته ها هستند این حالت مخرب است. و جهان سلطه کاملاً این قضیه را دامن می زند و به آن تهاجم فرهنگی می گوییم.
اصلاً کاری با سیاست و غیره ندارم بلکه کاملاً از بعد علمی این مطلب را بیان می کنم. این مطالب را علم جامعه شناسی به خوبی برای ما روشن می کند نه روانشناسی.
چهار معیار زندگی سالم
✅امروزه چهار اصل جهانی در سازمان ملل مطرح است:
1- آرامش
2- آسایش
3- شناخت
4-سلامتی
این چهار اصل بحث جهان امروز است و چهار معیار برای زندگی سالم است. همیشه گفتم که ما با فرهنگ غنی که داریم کاملاً می توانیم در مبادلات فرهنگی جهان امروز حضور داشته باشیم. آرامش از کجا می آید؟ آرامش را روح حس می کند و روح باید در آرامش باشد. آسایش را با چی حس می کنیم؟ جسم. شناخت به چی مربوط می شود؟ ذهن. و سلامتی حاصل هماهنگی این سه مورد اول است.
ما اشتباهی سلامتی را در بخش احساس می گذاریم. این تحلیل ها دیگر به سازمان ملل مربوط نیست و حاصل پردازش خودم است. سلامتی حاصل هماهنگی جسم و روح است و ما احساس سلامتی می کنیم. آسایش مربوط به جسم است حال اگر آسایش به سمت رفاه برود و رفاه نیز به سمت تجمل برود، آرامش هم به سمت استرس و اضطراب خواهد رفت.
هر چه قدر آسایش از مرز تعادل خارج شود، به تبع آن آرامش کمتر خواهد شد. این نکته را با قدرت اذعان می کنم که امکان ندارد که انسان در رفاه، آرامش به دست بیاورد. ما در آسایش می توانیم آرامش به دست آوریم نه در رفاه. در تجمل که دیگر اصلاً نمی توانیم آرامش به دست آوریم.
در جامعه ی ما آرامش و آسایش یکی معنی شده و در کل جامعه ی ما به دنبال رفاه است در حالی که کشورهای پیشرفته به دنبال آسایش هستند نه رفاه. آن تفکر جدا سازی اتاق های خانه که گفتم تفکر رفاه است که به تجمل هم کشیده می شود. در ژاپن و چین می دانید متراژ خانه ها چه قدر است؟ خیلی کوچک تر از خانه های ما. به فکر آسایش خانواده هایمان باشیم نه به فکر رفاه آنها.
گفتیم که آرامش متعلق به روح است؛
و آسایش متعلق به جسم است؛
و شناخت متعلق به ذهن است؛
و سلامتی نیز هماهنگی بین این سه است که تأثیرش را در جسم و روح نشان می دهد.
وقتی حرکت ما رو به پایین (به سمت مادیت) باشد یعنی ما به سمت این هستیم که آسایش را بیشتر کنیم و رفاه ایجاد کنیم. وقتی بخش معنوی بسته می شود، آرامش کمتر می شود در نتیجه اضطراب می آید. و وقتی حرکت رو به بالا باشد آرامش حاکم خواهد شد.
البته این به این منظور نیست که ما به مادیت اصلاً نیاز نداریم، حتی اگر مادیت را حذف کنیم باز هم ایجاد اضطراب می کند. آسایش باید باشد و هیچ زمانی آن را حذف نمی کنیم بلکه رفاه را کم می کنیم؛ هرچه قدر رفاه کمتر شود، آرامش بیشتر می شود. هرچه قدر ذهن ما متمرکز بر مادیات شود و فضای معنوی در ذهن ما کمتر شود، میزان اضطراب در ما بیشتر می شود.
حال اگر ابعاد مختلف رشد موازی هم بالا بروند تعادل حاکم خواهد شد و اگر ذهن نوزاد را دست کاری نکنیم مثل حی بن یقظان که در بیابان بدون والدین بزرگ شد، ابعاد رشد او موازی شکل خواهد گرفت یعنی سالم رشد می کند. اما ما والدین وظیفه ی خودمون می دونیم که با فداکاری و عشق تمام ابعاد ذهن کودک را مثل خودمان برعکس کنیم. اما اگر کودک تحت تعلیم صحیح قرار بگیرد، حرکت ذهن و رشد او روبه بالا خواهد شد.
ولع مصرف
امروزه هر پدیده ی جدیدی که وارد خانواده می شود باعث اختلاف و بگو و مگو می شود. خود من (سلطانی) شخصاً تا بچه هایم به سن 18 سالگی نرسیدند تلفن که آنم وقع فقط همین ثابت ها بود را نگرفتم. ما سال ها تلفن نداشتیم و خیلی آرامش داشتیم. ببینید تلفن آمد یکسری مسائل پیش آورد و به ترتیب تلویزیون و ماهواره و موبایل و .... تمام این وسایل آمده اند که ما در آسایش زندگی کنیم اما چون نگاه رفاه به آن ها داریم، آرامش را از ما می گیرد. مادیات در زندگی تا وقتی درست عمل می کند که به آسایش و آرامش ما توأماً کمک کند.
در حوزه ی مصرف و کودک صحبت می کنیم، راجع به نیازها گفتیم و حال چه کار کنیم که نیاز ها به خواسته تبدیل نشود؟ اگر ما نیاز های روحی کودک را پاسخ دهیم گام بزرگی در جهت متعادل شدن کودک برداشته ایم. کودک متعادل خواسته های کمی دارد. نیاز، چیزهایی است که ما برای رشد متعادل لازم داریم و ابعاد مختلف دارد.
طبق هرم مزلو نیازهای اصلی انسان شامل: زیست، امنیت، تعلق (محبت، دوست داشتن و دوست داشته شدن)، ارزشمندی و احترام تا خود شکوفایی. نیاز های ثانویه شامل: دانستن، فهمیدن و ذوق است.
اگر این نیازهای اولیه را به موقع دریافت نکنیم و یا با مادیت تعریف شوند، تبدیل به خواسته های مادی خواهند شد. پس اولین قدم برای این که بچه ها و حتی خود ما مصرف زده بار نیاییم و ولع مصرف پیدا نکنیم این است که نیازهای اصلی را دریافت کنیم. یک بخش از ولع ما به دلیل نبود امنیت است. تذکر می دهم که من هیچ وقت مسائل را با نگاه مقصر بررسی نمی کنم.
امنیت و رفاه
این مطلب خیلی ساده است و از سادگی زیاد آن ممکن است که هیچ وقت موفق به عمل به آن نشویم چون این مطالب باید اول در ذهن جا بیفتد و زمانی که به عرصه ی عمل می رسیم با مشکل مواجه می شویم یعنی به محض این که بخواهیم داشته ها و رفاه را کم کنیم، امنیت مان را از دست می دهیم. چون اکثریت ما امنیت را از مادیت می گیریم.
قبلاً هم اشاره کرده ام به زندگی طبیعی و زندگی صنعتی. در زندگی طبیعی، آرامش و آسایش وجود دارد و حرکت رو به بالا دارد و زندگی هماهنگ و طبیعی است. زندگی صنعتی، آزار دهنده و حرکت رو به پایین دارد و آسایش را به رفاه تبدیل می کند بنابراین آرامش کم می شود.
جامعه ی امروز ما بسیار نیاز به شناخت آرامش و آسایش و رفاه دارد چون تمام تلاش ما برای تأمین رفاه بچه ها است و این بزرگترین آسیبی است که بچه ها درزندگی آینده شان خواهند دید چون به رفاه عادت می کنند. در حالی که بچه ها باید آسایش را یاد بگیرند و آرامش را تجربه کنند. فضای امروز خانواده های ما از سطح پایین آرامش برخوردار است چون بیشتر به رفاه پرداخته است. هر پدیده ای که به رفاه تعبیر شود آرامش خانواده را از بین می برد و فرق نمی کند که وسیله باشد یا پول و یا تحصیلات و موقعیت ها و ...
سادگی
✅بحث ما در زمینه کودک ومصرف بود اولین قدم یعنی پاسخ به نیازهای روحی کودک بود را توضیح دادیم. دومین قدم بعد از پاسخ به نیازها، سادگی است. سادگی یکی از ارزش های زندگی است. سادگی یک ارزش بزرگی است که از دل آن قناعت بیرون می آید.
🔸قناعت کلمه ای است که دیگر آن را نمی شناسیم و بچه های ما اصلاٌ نمی دانند که قناعت چیه! ما قناعت را نشانه ی فقر می دانیم در صورتی که قناعت نشانه ی ثروت است. ما فکر می کنیم که اگر به بچه ها بگیم که قناعت کن، یعنی به آن ها گفتیم که نداری را تمرین کن!. در حالی که مفهوم قناعت یعنی تعادل نیازهای مادی و معنوی و در کل منظور همان تأمین آسایش است.
سومین قدم در ایجاد این تعادل، توجه به بازی و اسباب بازی های کودک است. ما معتقدیم که بازی تمرین زندگی است به تبع اسباب بازی هم که ابزار بازی است، ابزار تمرین زندگی نیز هست.
🔸بازی هایی وجود دارد که ما به آن ها بازی های تقلیدی – تخیلی و یا بازی های نمادین می گوییم.در این بازی ها بچه ها زندگی را بازی و تمرین می کنند و بیشترین بازی بچه ها از این دسته است. و بیشترین نیاز اسباب بازی بچه ها در این گونه بازی ها است، مامان بازی، خاله بازی، پلیس بازی و غیره که بچه ها در این بازی ها زندگی را تمرین می کنند.
🔸 متأسفانه مجلل ترین اسباب بازی ها مربوط به این حیطه می شود؛ اسباب بازی هایی که گران قیمت هستند و بچه ها نیز یاد می گیرند که با وسایل گران قیمت بازی کنند و اصلاً کم کم بچه ها یاد می گیرند که با اسباب بازی ها بازی نکنند و فقط آن ها را داشته باشند؛ چون این طور به بچه ها القاء می شود که: « میدونی این اسباب بازی چقدر گرونه؟ میدونی این رو خاله از خارج آورده! هیچ کس از این اسباب بازی نداره، همه رو بذار توی ویترین و دربش رو ببند!!!!! بیرون نیار اون جا بمونه تا نشکنه»
🔸چند نفر از ما یکی از این ویترین ها برای اسباب بازی های گران قیمت داریم؟ نتیجه ی این کارکه با این ها اسباب بازی ها بازی نکن و فقط نگاهشان کن در زندگی بزرگ سالی مان متجلی می شود.
بچه ها باید با اسباب بازیشان بازی کنند و آنهارا مستهلک کنند و عوض کنند تا یاد بگیرند که «اثاث زندگی در خدمت من هستند، من در خدمت اثاثیه نیستم.» اما ما بچه ها را طوری بار می آوریم که آن ها در خدمت اسباب بازی هایشان قرار می گیرند یکی از دلایلش هم همان « نظم» است. میخواهیم بچه هایمان مرتب ومنظم باشند
🔸«همه چیز را نگهدار خراب نشه» خیلی هم با افتخار این حالت را به بچه ها امر می کنیم. دائم به بچه ها تلقین می کنیم که دست نزن و خراب نکن، فقط داشته باش و بچه ها هم یاد می گیرند که چیزی را مستهلک نکنند و فقط داشته باشند؛ و این قضیه وقتی به قضیه ی تفکیک اتاق ها می پیوندد، حالا کودک یک اتاق دارد پر از اسباب بازی! مسلمه که کسی را به اتاقش راه نخواهد داد و مسلمه که با کسی شریک نخواهد شد چون مالکیت را به او آموخته ایم نه امانت را. همه ی این ها مال منه، این اتاق هم مال منه، همین حالت با کودک می آید تا در بزرگسالی در یک شکل موجهی عرضه می شود و آرامش زندگی را می گیرد.
🔹بچه ها باید با حداقل اسباب بازی مغازه ای بازی کنند. بازی یک علم و فن و هنر است و اسباب بازی ابزار بازی است. اسباب بازی را به جای بازی جایگزین نکنید. من گاهی می بینم که پدر و مادرها شنیده اند که بازی خیلی خوب است و فوری می روند یک پاکت اسباب بازی می خرند و اتاق کودک را مملو می کنند از اسباب بازی و بعد هم اذعان می کنند که: این همه اسباب بازی براش خریدیم ولی اصلاً بازی نمی کنه! خوب معلومه برای این که این بچه بازی بلد نیست. اسباب بازی که بازی نمیشه مگر اثاث خانه اسمش زندگی است.
تفکّر وفور؟
سؤال: مگر شما نگفتید که به بچه ها تفکر وفور بدهید و مثلاً گفتید که لگو برای بچه ها باید خیلی زیاد باشه؟
پاسخ: بله من گفتم اما منظور من در مکان های عمومی بوده نه با تفکر مال من! بازی باید برود به سمت اماکن عمومی و باید به سمت طبیعت برود. ما باید بازی کردن را یاد بگیریم مثل زندگی کردن. ابزار بازی یک جاهایی به ما کمک می کند در حالی که الآن ما در زندگی هایمان داشتن را اساس زندگی قرار داده ایم به همین دلیل یک بخشی از ذهن ما همیشه دنبال خریدن اثاث زندگی است یا می خریم یا تعویض می کنیم. حتی نو هم که می خریم کهنه شده را دور نمی اندازیم. ذهنیت انباشت باعث می شود که عوض نکنیم و تغییر ندهیم و فقط انباشت کنیم. ذهنیت انباشت را باید در بازی ها برای کودک تغییر داد و تفکر وفور هم در بازی به کودک انتقال داده می شود.
بچه ها باید اسباب بازی ساده داشته باشند و ما باید بازی را تعمیم بدهیم، با هم بازی کردن و بازی در طبیعت و از بازی لذت بردن را تمرین و تعمیم بدهیم.
بازی لذت و حظ دارد، خرید اسباب بازی هیچ چیز ندارد. والدین امروز گرفتار هستند و فکر می کنند که با خرید اسباب بازی به نیاز کودک پاسخ می دهند. درک تولید این جا به ما کمک می کند، اسباب بازی تولید کنیم با هر چیزی که ممکن است حتی با دورریختنی ها.
کسی که ولع جمع آوری مال و پول و ثروت و طلا دارد ...
🔻یک دلیلش این است که امنیت ندارد. دیدید چه قدر به فکر آینده بچه هایمان هستیم؟! دختر هنوز به دنیا نیامده و تو سونوگرافی که میگن بچه دختره، مادر شروع می کنه به جهیزیه جمع کردن؛ یا پسر به دنیا نیامده باید براش یه آپارتمان بگیریم.
🔻یک بخش دیگر علت ولع در ما، عدم شناخت تعلق و نداشتن تعلق است. تعلق و دوست داشتن یعنی تولید و تبادل احساس خوشایند ما این نکته را نمی دانیم و بلد نیستیم به همدیگه احساس خوشایند بدهیم، دوست داشتن را در خریدن تعریف می کنیم و احساس خوشایند را با مادیت به هم می دهیم. دوستت دارم پس این را برایت می خرم، دوستم داری؟ پس این را برایم بخر!.
🔻یک بخش دیگر به دلیل نقص در احساس ارزشمندی است. کسی که ثروت اندوزی می کند با پول می خواهد احترام و تعلق را برای خودش بخرد. در مراسم های خواستگاری امروزه اول چی مطرح می شود؟ مادیات. پایه ی محبت و احترام، مادیات است، مدرک تحصیلی و داشته ها. و در این حالت است که ولع مصرف بوجود می آید و به جای امنیت و تعلق و ارزشمندی، مادیات را گذاشته ایم.
وقتی نیاز معنوی و روحی و شناختی (امنیت، تعلق، ارزشمندی) کودک را تامین کنیم، خواسته ی مادی او کم و متعادل می شود و ولع او کم می شود. پس اولین قدم در ایجاد حفظ تعادل در مصرف این است که نیازهای روحی کودک تأمین شود.
دلم را زد!
بچه ها خیلی کم به اسباب بازی فروشگاهی نیاز دارند چون محیط و طبیعت پر از اسباب بازی است منتهی تفکر تولید باید حاکم باشد نه تفکر مصرف. بچه ها اصلاً تجمل را دوست ندارند و در نهایت سادگی به دنیا می آیند بلکه ما تجمل را به آنها القا می کنیم، بچه ها اصلاً اهل تجمل نیستند و نیاز به آسایش دارند.
همین سادگی باید در پوشاک بچه ها هم باشد. پوشاک بچه ها باید راحت، جنس خوب و طبیعی و زیبا باشد اصلاً نباید مجلل و شیک باشد. این خود یک هنجار است که در عروسی ها لباس بچه ها از لباس عروس و داماد قشنگ تر است. چه اشکالی دارد که بچه ها با لباس راحت عروسی بروند تا راحت بدوند و بازی کنند و دودست لباس هم یدک داشته باشیم که اگر کثیف کردند برویم یک گوشه و برایشان عوض کنیم، تا دوباره برود و بازی کند. چه قدر بچه ها را به خاطر لباس در فشار و توبیخ قرار می دهیم؟ اشاره می کنم به کارکرد؛ کارکرد لباس چیست؟
چرا این قدر زود لباس ها و وسایل دلمان را می زند و یک لباس گرانقیمت را که فقط یک بار پوشیدیم دیگر حاضر نیستیم که دوباره بپوشیم؟
چون بشر تنوع طلب است و تغییر می خواهد و لحظه به لحظه می خواهد که نو شود، این حالت در فطرت بشر است. ما اگر نو شدن فطرت و روح را یاد نگیریم و دچار مخروط برعکس ذهن شویم و دچار نو شدن مادی شویم، همین بلا سرمان خواهد آمد. مرتب از داشته هایمان دلزده خواهیم شد حق هم داریم چون انسان باید مرتب نو شود و نقطه ی نگاهی که دارد باید نو شود؛ وقتی نقطه ی نگاه مادی داشته باشیم طبیعتاً نقطه نگاهمان هم به سمت پایین خواهد بود و مبل و وسایل خانه و غیره را خواهیم دید.
💠 مصرف و سادگی
🔸یک روز همسرم به من گفت که می بینی این مبل ها رو 25ساله که عوض نشدند دلت را نزده نمی خواهی عوضشان کنی؟ گفتم: والا من 35 ساله که دارم با تو زندگی می کنم اگر قرار به تغییر باشه ....
🔸حالا از شوخی بگذریم واقعاً چرا همسرها از همدیگر دل زده می شوند؟ چرا زندگی ها یکنواخت می شود؟ چرا همسرها برای هم تکراری می شوند؟ برای این که نو شدن و تغییر را یاد نگرفته ایم. به جای این که از درون روحمان تغییر کند و رشد کند دائم از بیرون لباسمان را عوض می کنیم یا رنگ مویمان را تغییر می دهیم؛ خوب تغییر می دهیم اما باز هم دلزده می شویم.
✅ کارکرد لباس محافظت از بدن است و بله باید زیبا و چشم نواز باشد اما کارکرد لباس این نیست که به تغییر طلبی و تنوع طلبی انسان پاسخ دهد. وقتی کارکرد لباس را به سمت تنوع طلبی می بریم، کمدهایمان پر از لباس می شود.
✔ تأکید می کنم که تنوع طلبی خیلی خوب و حتی لازم است. تنوع طلبی را اگر از بشر بگیرید زندگی برایش بی معنی خواهد شد ولی تنوع طلبی معنوی و روحی نه جسمی و مادی.
⬅سؤال: اگر زندگی کسی را خسته نکرد علامت بیماری است؟
✅در یک حالت هایی بله ممکن است که بیماری باشد. من گفتم که بشر تنوع طلب است، مرتب باید نو ببیند و مرتب باید حیرت کند. یک موقع ما این حیرت را فقط در چهارچوب وسایل خانه و مبل و پرده و غیره داریم خوب مسلماً بعد از یک مدت دلمان را می زند اما گاهی این حیرت را ما در عظمت طبیعت و هستی را می بینیم و لحظه به لحظه حیرت می کنیم یا کتابی را مطالعه می کنیم و چندین بار از مطالب آن حیرت می کنیم.
🔸اما اگر مسافرت می رویم، کتاب می خوانیم و خیلی کارهای دیگر ولی هیچ تغییری هم در احساسات و روحیات ما صورت نمی گیرد بله این بیماری است و افسردگی است.
چرا بچه ام صبور نیست؟
هنوز در زیر مجموعه ی سادگی هستیم. قبلاً هم فاصله ی خواست و خواسته (خواست - خواسته) را توضیح دادم. هرچه این فاصله بیشتر شود، لذت بیشتر خواهد بود
اگر از حد مجازی بیشتر شود، حسرت ایجاد می کند. گرسنگی، یک خواست است و غذا، خواسته است. هر چه قدر فاصله ی بین گرسنه و غذا بیشتر شود یعنی صبوری که بچه های ما اصلاً ندارند، لذت غذا خوردن بیشتر می شود. لذت در گرسنگی است نه در غذا.
وقتی این فاصله کم می شود یعنی همیشه غذا در دسترس باشد ولی میل به خوردن نباشد همیشه روی میز همه چیز هست، خوردن تبدیل می شود به عادت؛ خوردن از کارکرد خودش دور می شود و دیگر لذت نخواهد داشت؛ تنوع طلبی هم اضافه می شود و دائم به غذاها اضافه می کنیم. وضعیت میزهای غذای مهمانی ما چگونه است؟
علت این که بچه ها صبور نیستد این است که بلافاصله سرویس گرفته اند و فاصله ی بین خواست و خواسته را بسیار کوتاه کرده ایم. در صورتی که فقط در یک سال اول است که اصلاً نباید بین این دو فاصله باشد و بعد از این سن به آرامی باید بین خواست و خواسته ی کودک فاصله ایجاد شود که صبوری و بردباری بالا برود و لذت بیشتر شود.
این فاصله در بچه های ما بسیار کم شده است و هر چه این فاصله کم تر شود، صبوری کمتر می شود و به دنبال آن ناسپاسی بیشتر خواهد شد. بچه های امروز بسیار ناسپاس و بی صبر هستند چون فاصله ی خواست و خواسته در آن ها به صفر رسیده است و برای چیزی که می خواهند به دست آورند صبر ندارند. منظور من با حسرت بزرگ کردن بچه ها نیست ولی باید صبر کنند تا وقتی به دست می آورند لذت ببرند.
موش موش خوار!
یک آقای پیری برای من تعریف کردند که در جنگ جهانی دوم در اردوگاه انگلیسی ها در یکی از شهرهای بیابانی کارگر یا سرباز بودند. گفتند که موش های صحرایی دائم به آذوقه حمله می کردند و می خوردند، موش های بزرگی بودند طوری که گربه ها از دست آن ها فرار می کردند، فرمانده ی انگلیسی دستور داد که چند تا از این موش ها را گرفتیم و انداختیم توی قفس، فرمانده دستور داد که حسابی به این ها غذا بدهید. گفتند ما هم مرتب به این ها غذا دادیم و خوردند و حسابی چاق شدند و یک یکماهی به همین منوال گذشت و حسابی این موش ها پروار شدند که یک روز فرمانده دستور داد که غذا را قطع کنید و دیگر ندهید، موش ها گرسنه و عصبی و وحشی شدند و به همدیگر حمله کردند و یکی شان زخمی شد و بوی خون که آمد ریختند و از گرسنگی موش زخمی را خوردند و بعد این موش ها به جان هم افتادند تا فقط از ده تا موش سه تا باقی ماندند که از موش زنده تغذیه کرده بودند و فرمانده دستور داد که حالا این سه تا را آزاد کنید،
تعریف می کردند که این سه موش نسل هرچی موش بود را از اردوگاه پاک کردند، شدند شکارچی موش. ببینید وقتی ما فقط روی بخش حیوانی وجودمان تمرکز می کنیم و فقط سراغ نیازهای زیستی می رویم و فاصله ی بین خواست و خواسته را برمی داریم، ارزش ها را برمی داریم و اصول را کمرنگ می کنیم و همه چیز را متصل می کنیم به مصرف تا جایی که مصرف نکردن را فاجعه می بینیم، یک همچین بلایی سرمان خواهد آمد به محض این که قحطی شود، فاجعه اتفاق می افتد.
می دونم که مادر امروزی نمی تواند حتی تصور کند که صبحانه به فرزندش نان بیات خالی با چایی بدهد اصلاً برای ما قابل تصور نیست حتی نمی توانیم به آن فکر کنیم اما توصیه می کنم که به این مواقع فکر کنید و حتی تمرین کنید.
خاص بودن
ما وقتی همه چیز را برای فرزندانمان خاص می کنیم مثل اتاق مخصوص، میز و اسباب بازی خاص، این حالت آرام آرام باعث منزوی شدن و تنها شدن کودک می شود. بچه ها را باید به سمت عمومی شدن سوق بدهیم، یعنی اتاق ها مال همه است مثل آشپزخانه که مال همه هست و یا فضاهای مثل حمام و دستشویی هر وقت کسی داخل آن بود در آن زمان خصوصی می شود و بعد نفر بعدی.
🔹 تفکر باهم بودن از خانواده باید شروع شود و بعد به اجتماع برسد. بچه ها در پارک بازی کنند، من به همین دلیل همیشه خانه ی بازی را توصیه می کنم. خانه ی بازی یعنی جایی که همه ی بچه ها می توانند بروند، مهد کودک حالت عمومی ندارد چون بالاخره یک عده خاص می روند که عضو آن جا هستند اما در خانه ی بازی همه می توانند بیایند. بچه ها به طبیعت و فضاهای عمومی بسیار باید بروند.
«مال من» باید تبدیل شود به «مال ما» تا تبدیل شود به «مال او». تا زمانی که در فضای منیت و «من» قرار داریم و به سمت «ما» نرویم، هیچ وقت به سمت «او» بودن نمی رویم. مال او، یعنی امانت.
بچه ها به خصوص دخترها حس مالکیت قوی دارند و در کل حس غریزه ی مالکیت در انسان بسیار قوی است و باید باشد اما اگر این حس به تعادل نرسد تبدیل می شود به مال من و منیت. یکی از علائمی که نشان دهنده ی قوی بودن حس مالکیت در خانم ها است، دعوای تاریخی بین عروس و مادر شوهر است که ریشه ی آن برمی گردد به حس مالکیتی که خانم ها دارند و دعوا سر عروسکی است به نام پسر یا همسر؛
آقایان یا این حس را ندارند یا خیلی کمتر از خانم ها دارند؛ مادر شوهر میگه 25 سال زحمت پسرم رو کشیدم پس مال منه و عروس هم میگه نخیر عقدش کردم پس مال منه و هر طرف میکشه سمت خودش و هیچ کس متوجه نیست که این عروسک در حال نصف شدن است ولی هر دو طرف می کشند. ریشه ی این اختلاف تاریخی در یک تفکر مالکیت است که در خانم ها قوی تر است. غریزه ی مالکیت برای بقاء زندگی لازم است اما باید با کمک معنویت کنترل و هماهنگ شود. مال من باید تبدیل شود به مال ما و مال ما تبدیل شود به مال او. بچه ها باید به فضاهای عمومی برده شوند. دور هم جمع شوید و فضاهای عمومی را تقویت کنید که بچه ها بتوانند عمومی بودن را تمرین کنند و آرام آرام خاص بودن را کنار بگذارید.
سی سال پیش که در لندن زندگی می کردم، رخت شورخانه سر خیابان بود، نمی دانم که هنوز هم هست یا نه؟ مردم لباسهایشان را می آوردند و سکه می انداختند و می شستند و می رفتند و کسی اصلاً نیاز به ماشین لباسشویی را حس نمی کرد. من حالا حتماً توصیه به این کار نمی کنم اما خیلی از کارها را می شود عمومی کرد و ما سابقه ی عمومی بودن را در ایران خیلی داریم مثل هیئت ها و عزاداری ها همه نشانه ی عمومی بودن ملت ما است. در جمع و عمومی بودن ارزش های همکاری، همیاری و همدلی مطرح است. خاص بودن انسان را تنها می کند پس بچه ها را به این سمت نبریم.
امروزه در کشورهای غربی نیز این مسائل و ندرت را تمرین می کنند نه این که ندارند بلکه بچه ها یاد بگیرند و مهارت زندگی به دست آورند. مثلاً در آلمان یک مراسمی دارند که خانواده یک شب از خانه بیرون می آیند و هر طور که شده شب را سپری می کنند حتی توی سرما تا بچه ها زندگی در شرایط سخت را بیاموزند.
لازم است که گاهی بچه ها غذای کم بخورند یا غذای سفت و نان بیات بخورند و در شرایط سخت قرار بگیرند و حتی ما می توانیم این مسائل را تبدیل به بازی کنیم که یک روز به عنوان بازی بیرون برویم و خوراکمان فقط نون و پنیر باشد.
بچه ها را برا ی شرایط سخت تمرین بدهیم. تمرین کنند که نیرومند و با مهارت شوند نه این که حسرت به دل بار بیایند. لذت به دست آوردن چیزی در شرایط سخت، که در بچه ها به وجود می آید، در ذهن آن ها ثبت می شود و تا آخر عمر همراه آن ها خواهد بود.
مهارت های اقتصادی
تا به این جا راجع به دو حیطه ی تولید و مصرف توضیح دادیم حالا وارد حیطه ی «مهارت های اقتصادی» می شویم در این جا قدری با الفبای اقتصاد آشنا می شویم تا بچه ها هم یاد بگیرند.
مهارت های اقتصادی یعنی افزایش میزان رضایت از زندگی با کنترل انتظارات یا خواسته ها. ما به این تعریف مهارت اقتصادی یا هوش اقتصادی و یا عقل معاش می گوییم که چگونه می توانیم با همین درآمد با کنترل انتظارات میزان رضایت از زندگی را افزایش بدهیم؟
خانواده ی مولد و مصرف کننده را به یاد دارید که در جلسه ی اول گفتم؟ خانواده ی مصرف کننده همیشه ناراضی است و این نارضایتی ها جمع می شود و نارضایتی جامعه را دامن می زند و یواش یواش نارضایتی می شود یک هنجار و باز هم یواش یواش آنقدر راه را بیراهه می رویم که نارضایتی را انگیزه ی حرکت می کنیم که البته حرکت های مخرب. کسی که مهارتهای اقتصادی را فراگرفته باشد درست عمل می کند که موجب افزایش رضایت از زندگی شود.
اولین نکته در مهارت های اقتصادی، برنامه ریزی مالی بر پایه ی درآمدها و نیاز ها است. حتی من می خواهم بگم که جدای از این تعریف، برنامه ریزی بر پایه ی درآمد، نه نیاز؛ چون ما می توانیم هرچه قدر می خواهیم از راه حلال و مشروع پول درآوریم اما اجازه نداریم هرچه قدر خواستیم خرج کنیم. ما چه نیازهایی داریم؟ و چگونه می توانیم به این نیازها با ساده ترین وجه جواب بدهیم؟ لازمه ی پاسخ به این سؤال ها «شناخت»، یکی از همان چهار معیار است (قبلا توضیح داده شد).
کودک ما چی لازم دارد؟ لازم دارد که با پدر و مادرش بازی کند، باشه یک روز تعطیل ناهار را می بریم پارک که با هم بخوریم و بازی کنیم این کار همان قدر لذت دارد که مسافرت لذت دارد. نیازها را با ساده ترین وجه چگونه می توان جواب داد؟ برای پاسخ این سؤال باید ارزش ها را بدانیم، کارکردها را بشناسیم و ببینیم که از کدام و چه امکانی می توانیم استفاده کنیم.
کارکردها
رفت و آمد برای ما یک نیاز است. مثلاً من نیاز دارم که از کرج به تهران بیایم اگر نیایم کارهایم انجام نمی شود حال من چگونه می توانم از کرج به تهران بیایم؟ می توانم با ماشین شخصی خودم بیام، می توانم آژانس بگیرم، یا با کرایه خطی و یا با مترو یا با اتوبوس و یا با موتور و یا با دوچرخه، بسته به مسافت با کدام روش می توانم راحت تر بیایم؟ آسایش این جا مطرح می شود؛ با کدام روش راحت تر می آیم؟
امروز صبح که این راه را می آمدم حدود یک ساعت و نیم در ترافیک بودم و من تمام این مدت را خوابیدم خوب حالا اگر با ماشین شخصی می آمدم می توانستم راحت بخوابم؟ پس من با وسیله ی نقلیه ی عمومی راحتترم، یک جاهایی مترو راحت تر است خوب با مترو میرم.
کارکردها را باید مدنظر داشته باشیم. یا مثلاً می خواهیم خرید کنیم چه قدر خوب است که پیاده برویم و حتی فرزندمان هم همراهمان باشد و مهارت های زندگی را همراه ما عملی بیاموزد ولی ما برای یک خرید اونور چهارراه حتماً باید سوار ماشین شخصی شویم.
برنامه ریزی مالی باید داشته باشیم، برپایه ی کنترل انتظارات و پاسخ به نیازها. کنترل کنیم و حساب کنیم که چه قدر درآمد داریم؟ چه قدر هزینه می کنیم؟ پس اندازمان چه قدر است؟ و غیره و بچه ها با دیدن این حالات از ما الگو گرفته و می آموزند.
حساب و کتاب
نکته ی بعد، از بچه ها حساب کتاب بخواهید. ما باید یاد بگیریم پاسخگو باشیم. امروزه در خانواده ها من بسیار می بینم که حساب به همدیگر نمی دهیم مثلاً آقا به خانم بگوید یا بالعکس که مثلاً این ده هزارتومان چی شد؟ بهمان بر می خورد که حساب سنار سه شاهی را هم باید پس بدهیم، چه میدونم چی شد پولی که برای خود بچه است را نمی گویم اما اگر پولی برای خرید بهشان می دهیم را باید بپرسیم.
زمانی که هنوز ازدواج نکرده بودم و جوان بودم دوستی داشتم که پدرش فرش فروش بود یک روز به حجره شان رفتم و دیدم که پدر دوستم که حاج آقایی بودند آمدند و نشستند پشت میز و جا سیگاری که چند سکه داخل آن بود را شمردند و بعد سر بلند کردند و گفتند صبح که می رفتم این جا چهارده هزار بود چرا الآن فقط سه هزار هست؟ یازده هزارش کو؟
شاگرد و پسر حاجی آمدند و گفتند: سه هزار یخ خریدیم، خوب هشت هزارش؟ آهان پنج هزار هم کارگره فرش آورد دستمزد بهش دادیم؛ خوب سه هزار دیگه اش کو؟ شاگرد و دوستم یادشان نیامد اما حاج آقا ایستاد که سه هزار بقیه چی شد؟ ببینید نمی گفت چرا خرج کردید مهم این بود که بدانند چی کار کرده اند که یکهو یادشان آمد که آهان یک گدا آمد دادیم به گدا و حاجی گفت خیلی خوب و تمام شد؛ حساب سر جای خودش میزان هست. خوتان از خودتان حساب بکشید و بعد ببینید که چه قدر در زندگیتان تأثیر دارد و از بچه ها حساب بخواهید.
تفکر پس انداز
نکته ی بعد تفکر پس انداز است .
ما می توانیم با خلاقیت کسب درآمد کنیم پولمان هم پاک و حلال ولی اجازه ی هزینه کردن آن را نداریم، ما به اندازه ی نیاز اجازه داریم که هزینه کنیم، الباقی آن باید پس انداز شود. فرهنگ پس انداز باید داشته باشیم، پیشرفت کشور ژاپن مدیون فرهنگ پس انداز آن است. منظور از پس انداز، فرهنگ سرمایه گذاری است نه انباشت؛ منظور به جریان انداختن پول است.
بگذارید بچه ها پول هایشان را جمع کنند اگر چیزی خواستند بخرند و بقیه ی آن را جمع کنند و حتی تولید داشته باشند؛ ما بچه که بودیم فرفره درست می کردیم و می فروختیم یا ممکنه که مادری شیرینی بپزد و به فرزندش بدهد که بفروشد یا هر کاری که شما بلدید فقط مهم اینه که سرمایه صرف تولید شود و کودک نیز یاد بگیرد که بخشی از پولش را می تواند سرمایه گذاری کند و صرف تولید کند و مصرفش را کنترل کند.
تفکر پس انداز داشته باشیم و بدانیم که اجازه نداریم که تا دینار آخر در آمدمان را هزینه کنیم.
من در کارگاهی کار می کردم که خدا رحمت کند رییس این کارگاه را، همیشه ایشان می گفتند که من اگر 500 تومان حقوق می گیرم اما همیشه فکر می کنم که 250 می گیرم یعنی 50 درصد حقوقم را هزینه می کنم. ایشان زندگی اش را برپایه ی 250 تومان برنامه ریزی کرده بود و بقیه را ذخیره می کرد.
امروزه در دنیا فرمول 70 – 30 است. یعنی از هر 100 تومان 10 درصد برای انفاق و کار خیریه، ده درصد پس انداز و ده درصد هم سرمایه گذاری و هفتاد درصد بقیه برای گذران زندگی. این فرمول روز دنیا است که به ما میگه درآمدها این گونه باید تقسیم شود.
انفاق
ما مسئول رشد خودمان هستیم و در مقابل رشد دیگران مسئولیت داریم، انفاق یعنی عمل به مسئولیت. نعوذباالله انفاق برای خرید خدا نیست، ما با انفاق بهشت و جهنم نمی خریم. انفاق یک بخشی از بهای چیزی است که قبلاً گرفته ایم، به همین دلیل انفاق باید بی منت باشد، وظیفه برای ما باشد و احساس مسئولیت باشد. من یک بخش کوچکی از آن چیزی که قبلاً دریافت کرده ام را به دیگری می دهم پس چه منتی می توانم داشته باشم. چیزی از خودم نمی دهم بلکه از چندین برابری که به من داده شده را یک کوچولو به دیگران می دهم و این به خاطر این است که دیگران هم رشد کنند.
انفاق در مسیر رشد انسان ها باید باشد، انفاق در راه خدا باید باشد نه برای خدا. انفاق برای معامله کردن نیست. پول دست بچه ندهید و بگید که ثواب داره این رو بده به گدا بعد روز قیامت بالاخره یه چیزی بابتش می گیری! نخیر هیچ خبری نیست چیزی نمی گیریم چون از چیزی که قبلاً گرفته ایم انفاق کرده ایم. راه خدا راه رشد است. تفکر انفاق را به عنوان یک تفکر والا ببینیم نه به عنوان گداپروری و صدقه دادن. اگر از غذای خودمان می خواهیم انفاق کنیم روایت است که اولِ دیگ را انفاق کنید نه این که خودمان بخوریم و ته مانده ی دیگ را ببخشیم،
خداوند مرشد چلویی را رحمت کند، ایشان در بازار چلو کبابی داشتند و هروقت درب دیگ ها را باز می کردند اول چهارده تا غذا کنار می گذاشتند به نیت چهارده معصوم و می آمدند و غذاها را می بردند، ایشان اول غذا را می گذاشتند نه مانده ی آن را. بحث انفاق را به عنوان یک ارزش وارد خانواده کنیم، به عنوان یک باید، یک مسئولیت و یک وظیفه و یک تعهد و عامل رشد نه عامل تکبر.
ارزش افزوده
نکته ی بعد در مهارت ها اقتصادی، ارزش افزوده است. ارزش افزوده یعنی سود. یعنی من یک چیزی خریدم یک سودی روی آن کشیدم و فروختم. با تفکر سود و سودآوری و بهره وری آشنا شویم. ما هر کاری که می کنیم باید در آن سود کنیم. ما باید سودآور فکر کنیم نه سود محور.
ما هر کاری که می کنیم در مقابل آن یک چیزی پرداخت می کنیم. چی پرداخت می کنیم؟ عمرمان را پرداخت می کنیم. تفکر سودآوری یعنی حالا که من نصف روز، عمرم را از دست دادم، چی به دست آوردم؟ سود کردم یا زیان؟ تفکر جامع سود و زیان باید داشته باشیم و البته در اقتصاد جنبه ی مالی آن.
بچه ها باید با بهره وری آشنا شوند. بهره وری خیلی مهم است و من گاهی دلم می خواهد که آن را در رده ی ارزش ها بگذارم. چگونه می توانیم همین کیفیت را با هزینه ی کمتر در زندگی داشته باشیم؟ چگونه می توانیم یک ناهار عالی بخوریم ولی با پول کمتر؟
🔻یک مثال از ژاپن می زنم، ژاپنی ها یک جایزه ای دارند به نام کایزن، کایزن معادل بهره وری است. این جایزه که رقم خیلی بزرگی هم هست به کسی می دهند که در آن سال بیشترین بهره وری را داشته باشد، چند سال پیش این جایزه به دو مستخدم تعلق گرفت که اگر اشتباه نکنم در کمپانی نیسان بودند، این دو نفر مسئول چایی بودند، کارمندها که غذا می خوردند این دو نفر به آن ها یک قوری چایی و یک فنجان و شکر می دادند بعدها این دو نفر به شرکت پیشنهاد کردند که چایی را به ما کنتراکت بدهید که ببینیم می توانیم هزینه ی تمام شده ی آن را پایین بیاوریم یا نه، یکسال این شرکت تهیه ی چایی را به این دونفر سپرد و این دو دیگر دست کسی قوری چایی نداند و گفتند که هر کسی چایی می خواهد از یکی تا ده تا ما برای شما می آوریم، چون مثلاً هر قوری اگر سه نفر چایی می داد بعضی قوری ها کاملاً تمام نمی شد، یک سال روند بدون قوری ادامه پیدا کرد و بعد آمار گرفتند و متوجه شدند که هزینه ی چایی 20 درصد کاهش پیدا کرده است و میزان رضایت کارمندان از صرف چایی 25 درصد افزایش پیدا کرده بود و در نهایت این جایزه ی بزرگ را به این دو نفر دادند چون با این دو نفر با حفظ کیفیت، رضایتمندی را بالا برده بودند و باعث کاهش قیمت شده بودند این یعنی بهره وری.
افزایش بهره وری
تا حالا فکر کرده اید که چگونه می توانیم بهره وری را بالا ببریم؟ برای مبحث بعد یک تمرین می دهم، ببینید و فکر کنید که تا چه میزان با کمک بچه ها هزینه های زندگیتان را می توانید کاهش دهید؟ و هیچ کجا به کیفیت زندگیتان آسیبی وارد نشود، مثلاً اگر پنج نوع میوه می خریم می توانیم چهار نوع بخریم؟
یا مثلاً پول برق، من از نوه ام یاد گرفتم که هزینه ی برق را کاهش دهم یک روز آمد و به من گفت که بابا بزرگ من پول برق خانه مان را نصف کردم با کنترل چراغ ها، من هم در خانه شروع کردم به دقت که چه چراغ های اضافه ای روشن است و یک سری لامپ ها را عوض کردم و دیدم قبضی که آمد یک سوم قبض قبلی شد بدون این که ذره ای از کیفیت زندگیمان بکاهم. هیچ جا تاریک تر نشده بود و نور کم نشده بود فقط آگاهانه نگاه می کردم که این مکانی که لامپش روشن است آیا واقعاً لازم است؟ و یا تلویزیون که روشن است کسی نگاه می کند یا همین طوری روشن مانده.
از بچه ها بدون این که به آن ها دیکته کنید نظر بخواهید و بررسی کنید که چه کارهایی در منزل خودتان می توانید انجام دهید و چگونه بدون این که کیفیت زندگی تغییر کند، کمیت ها را پایین بیاورید. چگونه می توانیم برنامه ی پس انداز داشته باشیم و برای آن پس انداز یک برنامه ی قشنگ بچینیم مثلاً به بچه ها اعلام کنید که اگر این کار را انجام دهید بعد از یک مدت می توانیم یک سفر برویم و یا هر کار دیگری. و بچه ها ببینند که نتیجه ی عمل به خودشان برگشت، این جا صرفه جویی کردیم، این جا کیفیت زندگی مان بهتر شد. در حالی که ذره ذره ها به تنهایی هیچ تغییری در زندگی ما ایجاد نمی کند اما وقتی جمع شوند یک پدیده ی زیبا مثل یک سفر از دل آن بیرون می آید. این برنامه را با بچه ها اجرا کنید تا آن ها نیز مهارت اقتصادی پیدا کنند.
💠 مفاهیم ارزشی
قبلاً هم راجع به این موضوع صحبت کرده ایم، اصل – اصول – ارزش ها –مهارت ها.
چه مفاهیم ارزشی در اقتصاد داریم؟ مهم ترین ارزش که حتی در دسته بندی ارزش های سازمان ملل هم هست، سادگی است. از دل سادگی یک سری ارزش های دیگر بیرون می آید مثل: قناعت که یعنی صرفه جویی، بهره وری؛ برکت، ما با این کلمه خیلی غریبه شده ایم در حالی که خیلی از آن استفاده می کنیم. فقط خود کلمه ی برکت منظورم نیست،
🔷 وقتی نوزادی در خانواده ای به دنیا می آید شما چه می گویید؟ مبارک باشد و یا سال نو را تبریک می گوییم. تبریک از ریشه ی برکت است یعنی وقتی به کسی تبریک می گویید یعنی برای او طلب برکت می کنید از این کلمات استفاده می کنیم ولی از مفهومشان غافل مانده ایم. حتی به اشتباه تبریک و مبارک باد را به شادباش معنی می کنیم در حالی که تبریک، تبرک است و از برکت می آید و ما فراوانی برای کسی که به او تبریک می گوییم آرزو می کنیم.
🔷🔹تفکر وفور و اتصال به مبدأ برکت است. استفاده از کلمه ی برکت در قدیم خیلی رایج بود و کاسب های قدیم همیشه هنگام گرفتن پول، جمله ی «خدا برکت دهد را استفاده می کردند» چون معتقد بودند که من برکت این پول را می خواهم. برکت، سود معنوی است و دقیقاً چیزی است که امروزه ما با آن غریبه شده ایم و باید پیدایش کنیم. رزق و روزی، از قوانین آفرینش هستند.
مخروط رزق
شکل مخروط را به یاد آورید که قسمت پایین آن کوچکتر از بالا بود این قسمت پایین یا مادی از یک حدی دیگر کوچکتر نمی شود و این حد رزق ما است امکان ندارد که هیچ کس در جهان هستی بدون این حداقل باشد، برای همه هست. این یک باور معنوی و یک ارزش معنوی است. رزق یک بحث بسیار مهمی است که کاملاً با بحث امنیت در ارتباط است؛ هیچ کس به صفر نمی رسد و همه در هستی به حد تعادل میرسند.
احساس بی نیازی ، مناعت طبع، بی نیازی ذهنی. سپاسگزاری و شُکر، بخشش و انفاق. سخاوت و مروت ، مروت یعنی جوانمردی و سخاوت یعنی بخشندگی. این ها ارزش های اقتصادی اند که در سنت ما هستند و ارزش های معنوی ما هستند که باید در مفاهیم اقتصادی مدنظر داشته باشیم.
حال مفاهیمی که به مهارت های اقتصادی مربوط می شود و علم است و باید فرا بگیریم که در بالا همه را توضیح دادم اما لیست وار این جا تکرار می کنم:
🔹 تفکر تولید و خلاقیت،
🔹 بهره وری،
🔹 سرمایه،
🔹 برنامه ریزی و پس انداز
ارزش ها جزو فرهنگ هستند که ما در فرهنگ خودمان همه ی آن ها را داریم. در ارزش هایی که نام بردم چیزی بود که ما در فرهنگمان نداشته باشیم و مجبور باشیم از خارج بیاوریم؟ ارزش ها در فرهنگ ما هستند فقط باید آن ها را جلا دهیم و بیرون بیاوریمشان. اما علم را باید یاد بگیریم یعنی بهره وری و پس انداز و غیره که مهارت و علم هستند را باید یاد بگیریم حتی اگر از خارج وارد کنیم، خیلی از بزرگان زحمت کشیده اند و این علم ها را در اختیار گذاشته اند و ما فقط باید این علم ها را فرا بگیریم. و با ترکیب ارزش ها و مهارت ها برای بچه هایمان یک تفکر اقتصادی متعادل پایه گذاری کنیم.
ناامنی اقتصادی
اولين ناامني اقتصادي در خانواده، ترويج تفكر ندرت است. در خانه ها چه صحبت هايي رايج است؟
✔️ نداريم،
✔️ نيست،
✔️ گران ميشه،
✔️ قحطي ميشه و ....
صحبت نداري كودك را ناامن مي كند. امروزه دغدغه ي خيلي از بچه ها همين است كه بالاخره بابام پول داره يا نه؟ پول بابام تموم شده؟ اگر تمومشه چي ميشه؟ پدر و مادر بايد تفكر وفور را در خانه حاكم كنند. تفكر وفور، خوش خيالي و گول زدن خود نيست بلكه ايجاد امنيت است.
💠 ايجاد مضيقه
بعضي خانواده ها با پول ندادن و هزينه نكردن، ناامني ايجاد مي كنند و نقطه مقابل آن بعضي خانواده ها با زياد هزينه كردن، ناامني ايجاد مي كنند يعني افراط و تفريط. بايد به تعادل فكر كنيم.
مشاور مدرسه اي راهنمايي در شمال تهران تعريف مي كرد كه در مدرسه دزدي شد . دزد را پيدا كردند و ديدند يك دانش آموز بسيار ثروتمند. پدرش را به مدرسه خواستند، به گريه افتاد و التماس كرد كه يك نوك پا به منزل ما بياييد و وضع زندگي من را ببينيد. به زور ايشان را به منزلشان بردند، با يك خانه مجلل و با شكوه روبه رو شدند كه هر اتاقش مخصوص يك چيزي بود، بدنسازي، موسيقي، كتابخانه و اتاق خواب مجلل براي فرزند و غيره.
پدر گريه مي كرد و م يگفت اين وضع زندگي من است و من فقط همين يكدونه پسر را دارم و حتي در گنجه اي را باز كردند كه پر از پول بود و گفتند كه اين ها در اختيار همسرم و پسرم است آنوقت پسر من مياد دزدي مي كنه؟؟؟؟؟
واقعاً درد دارد و اين دوست مشاور اذعان كرد كه به ايشان گفتم حالا كه وضع زندگي شما رو ديدم اگر اين پسر دزدي نمي كرد تعجب مي كردم چون شما هيچ انگيزه اي براي زندگي كردن براي فرزندت به جا نگذاشته اي. انساني كه انگيزه ندارد، ناامن است. در فضاي اقتصادي هم ندرت و هم اسراف هر دو انسان را ناامن مي كند. ما بايدباي اقتصاد خانواده برنامه داشته باشيم.
برو کار می کن ...
سیستم آموزشی ما به بچه ها میگه برید وکیل و مهندس و دکتر بشید، رسانه ها فوتبالیست شدن و هنرمند شدن رو تبلیغ میکنن، تو خونه همه دنبال اینیم که بچه هامون درس بخونن و تحصیل کرده بشن و ...
کجای این آموزش و تربیت به بچه ها یاد میده کارآفرین باشن؟ برای خودشون کسب و کار داشته باشن؟ شرکت تاسیس کنن و صاحب کار باشن؟ تجارت کنن و تاجر بشن؟ تقریبا هیچ جا... کلا در حال آموزش به بچه هامون هستیم که توی زندگی اصلا ریسک نکنن و همیشه توی عافیت زندگی کنن. کارمند جاهای خوبی بشن و حقوق بگیر باشن. چکار کنیم که کارآفرین بار بیاریم بچه هامون رو؟
۱. پول تو جیبی دادن همیشگی به بچه ها عادتیه که ذاتا بچه ها رو غیر مستقل و حقوق بگیر بار میاره. بچه ها رو منتظر پرداخت منظم بار میاره. مواجب بگیر و این دقیقا مخالف روحیه کارآفرینیه. راه حل مناسب به نظر میرسه این باشه که پول تو جیبی بچه ها مشروط بشه به کمکی که به خانواده میکنن و ارزشی که برای خانواده ایجاد میکنن. یاد بگیرن که در صورت کمک به خانواده و انجام یک کار خلاقانه و خوب میتونن پول توجیبی های متغیر بگیرن. هم خلاقیت پروش پیدا میکنه و هم حقوق بگیر و مواجب بگیر نمیشن.
۲. هر شب براشون قصه نخونید. ۴ شب شما قصه بخونید و ۳ شب بخواهید اونا برای شما قصه بگن. کارآفرین باید بتونه سناریو ایجاد کنه و دیگران رو تحت تاثیر قرار بده.
۳. بچه ها رو تشویق کنید جلوی دوستاشون راجع به اسباب بازیهاشون و بازی هایی که بلدن سخنرانی کنن. بهشون یاد بدید که روی بقیه تاثیر بزارن و دوستاشون رو با خودشون همراه و هم نظر کنن.
۴. اگه جایی مثلا توی رستورانی میرید و خدمات نامناسبی میگیرید به بچه ها یاد بدید که خدمات نامناسب رو تشخیص بدن و بتونن انتقاد کنن.
۵. بعضی از ویژگی های کارآفرینی که باید در بچه ها تقویت بشن اینها هستند: نتیجه گرایی، استمرار، رهبری، درون نگری، همبسته بودن
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
قسمت نخست این مقاله در پیوند زیر:
کودک و تفکّر اقتصادی (1)