سلام وقت بخیر. پسرم ۲۲ ماهشه.چه مقدار روزانه بهش بدم؟ و بعد دو سال چه مقدار بهش بدم؟
محدثه

سلام خدمت شما ، جناب دکتر راهکار طب سنتی در دیسک کمر چیست؟ خانمم با 39سال سن ، ام آر ای، انجام داده و دکتر گفته که دیسک کمر هست و نیاز به جراحی نداره و دارو تجویز کرده، خواستم درمان سنتی را بفرمائید. ممنون
مجتبی

دکتر قوی ترین انرژی زا چیه؟ طبیعی شیمیایی سمی مضر فرقی نداره
Ali

سلام وقتتون بخیر آقای دکتر آیا راهی برای درمان و پیشگیری خونریز ی چشم دیابتی هست یک چشم بعد از تزریق آمپول هنوز دید نداره لطفا کمک کنید
لیلا

سلام. ببخشید درسته که باید از 6 ماهگی شیر شب قطع بشه؟ من از 7 ماهگی قطع کردم و احساس میکنم به همین دلیله که شیرم خیلی خیلی کم شده. لطفا راهنمایی کنید
ایمان

سلام واحترام آقای دکتربزرگوار لطفا راهکاری برای نفخ شدید دربارداری بفرمایید ممنونم
من

با سلام و وقت بخیر خدمت شما آقای دکتر. مشکلی که بنده دارم این است که باید به اجبار قبل از خواب شبانه و خواب وسط روز دفع ادرار داشته باشم و الاّ احساس ادرار اجازه نمی دهد راحت بخوابم.( البته دفع ادرار به صورت اختیاری جزء توصیه های دینی است اما برای بنده به حالت اجبار درآمده است) از طرفی برخی اوقات با اینکه بعد از دفع ادرار عمل استبراء را انجام میدهم احساس می کنم چیزی شبیه ادرار از من دفع می شود. بنده همیشه کمرم را با کمربند به اصطلاح شتر می پوشانم. شما چه توصیه های جهت رفع این مشکل پیشنهاد می فرمایید
مصطفی

سلام بسیار ممنون از این مقاله ی عالی این مقاله شماره ی ۲ و ۳ اگه نداره، پس بی زحمت اون شماره ی ۱ رو از جلوش بردارید
دد

سلام اقای دکتر ببخشید خوردن کنجد یا محصولات کنجدی بعد از تشکیل نطفه ممنوع است آیا؟ خوردن سرکه بعد از غذا یا با اب جوشیده و عسل چطور ؟
سوسن

سلام برای درمان افتادگی رحم راهکاری لطفا میفرمایید
مریم
زندگی استعماری؛ طبّ استعماری
تلخ ترین نوشته من!(مقاله انتخابی)
تعداد: 0 میانگین: 0
[تعداد بازدید : 16938]

[نسخه چاپی]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین  و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین

 

 

تلخ ترین نوشته من!!

 


معرّفی

«تلخ ترین نوشته من» از تالیفات استاد حیدر رحیم پور است که به مرور جفایی که در سالهای گذشته بر کشاورزی و دامداری ما رفته است می پردازد. این کتاب که دردمندانه و مستند و بر اساس مشاهدات عینی مؤلّف نگاشته شده است؛ از گوشه ای از خیانت های دول استعمارگر برای نابودی کشاورزی و دامپروری این مرز و بوم پرده بر می دارد. بی مناسبت ندیدم که گوشه ای از این کتاب را با هم مرور کنیم:

 

فلات ایران از هزاران سال پیش، مهد کشاورزی و دامداری و محور اقتصاد بوده است و بر سر تصاحب آن، جنگ های کلانی اتفاق افتاده و سلسله ها آمده و رفته اند، زیرا کشاورزی و دامداری ایران زمین، باعث بقاء و رشد هر تمدنی می شد و دارای ارزش و حیثیت خاصی بوده است و عظمت کشاورزان تا آنجا که در روزگاران پیشین، کشاورزان از اعیان جامعه و در ردیف شاهزادگان و حکیمان و سرداران می نشسته اند و صنعت گران، زیر دست آنان بوده اند.


لیکن نوشتار ما پیرامون سرگذشت تاریخی کشاورزی و کشاورزان ایران و مداحی حرفه نیست و بر آنم که از سده ای که در آن قرار داریم سخن گویم. دوران قاجاریان، همه چیز ما بی صاحب و لگدکوب ستمگران و بیگانگان و مفت خواران داخلی و خارجی بود، لیکن دوران رضاشاه اینچنین نبود و با اینکه املاک مردم شکارگاه رضاخان و کشاورزان، بردگان او بودند ولی رضاخان روشنفکرنما به جای اینکه چون غربیان به کشاورزی سوبسید دهد تا می توانست از کشاورزی مالیات گرفت اما باز هم کشاورزی ما به اقتضاء زمان، هر روز رو به بهبود بود؛ زیرا اندیشه تمدن آن روز هنوز آلوده به اندیشه های مارکسیستی نگشته بود، حاکمان هم با دخالت های بی جا، مانع ابتکارات و پیشرفت های کشاورزان نمی شدند. از این رو کشاورزان هر روزی پله ای از نردبان کشاورزی مدرن را می پیمودند. چه در آن روزگار، هرگز محبت های خاله خرسی گونه، دیوان سالاری و بروکراسی جان فرسای تمدن امروز، دامن گیر حرفه نبود. باجی می گرفتند و می رفتند و چیزی نگذشت که کشاورزی ما به اجتهاد پیشتازان رشته با تحمل هرگونه زیاده خواهی حکام و حکومت، لحظه به لحظه ترقی می کرد و خیلی زود به جایی رسید که در بسیاری از تولیدات، صادرات هم داشتیم که به شرحش می رسم و اکنون به مشکلات روز می پردازم.


وزارت کشاورزی ما پیش از انقلاب دارای اداراتی غربی گونه بود و کارهای خوب و بدش به خواسته دشمن و گاه به خیرخواهی مدیران شایسته بستگی داشت، لیکن آنگاه که در قبضه آمریکا درآمد، ساختار زیربنایی مصیبت بار گردید.


 چون رضاشاه منکوب غرب، بر تخت نشست، در عصری که جهان مترقی به کشاورزی سوبسید می داد، او از کشاورزان در حد خراج ار کفار، مالیات و باج می گرفت؛ ولی پدران ما باز هم خود را می کشیدند و بر تولید می افزودند زیرا روشنفکر و وطن پرست راستین آن است که در هر شرایطی به نوآوری پردازد. اما جنگ جهانی دوم پدر ما را درآورد.


در آن روزگار، حاکمان دست نشانده به دستور مهاجمان، نمایندگانی به نام مأموران تثبیت از سیلوهای گندم، به مزرعه ها می فرستادند تا گندم ما را برای توزیع عادلانه به نرخ دلخواه خود تصاحب کنند ولی همه گندم، به آخور مهاجمان ریخته می شد و همه جویی که ما می کاشتیم هم به آخور اسب هایی که ایران زمین را میدان تاخت و تازشان قرار داده بودند. چیزهایی را به نام نان به خورد مردم می دادند که نپرسید. آری کشاورزی ما تحت هرگونه فشاری، این مرحله را طی کرد و مهاجمان رفتند ولی نفوذشان نرفت! مارکسیست ها یا مارکسیست نماها و توده ای ها که بعدها، توده نفتی شناخته شدند، به قدری به پر و پای مالکان می پیچیدند و به اغوای کشاورزان می پرداختند که رشته فلج شد!


سال 25 مارکسیست ها از صحنه سیاست حاکم خارج گردیدند لیکن غرب پلید و روباه پیر، جا خوش کرده بود و آن روز هم که قشون اش رفتند، عمال نفوذی و جنایاتش در کشاورزی ما فتنه می آفرید و در هر شأنی از شئون ما ریشه زنی می کرد. در رشته کشاورزی این ماجراها را از من که 70 سال ناظر بر صحنه سیاست و به خصوص کشاورزی بوده ام، از جنایت های غربیان بخوانید تا مظلومیت همیشگی صاحبان رشته را باور دارید.


پدر من علاف بود و علاف در آن روزگار به عکس معنی امروز، همه کاره! در آن روزگار، علاف رابط همه جانبه شهر و روستا بود. همه ما یحتاج شهری ها و مواد خام بسیاری صنایع از روستاها فراهم می گردید. روستاها هم تأمین کنندگان خوبی بودند. معماران، چوب پوشش ساختمان ها و نجاران، تخته درب و پنجره را از علافان می خریدند و بافندگان هم پشم و کرک و مو و پنبه مورد نیاز خود را از روستا تهیه می کردند و فروش همه محصولات زراعی روستائیان، تره بار، خشک بار، غلات و میوه هم با علافان بود. از اینها گذشته، همه سوخت و مواد گرمایشی کنده و زغال بود که اینها را هم علاف می فروخت ولی دشمن کاری کرد که علافانی که در آن روزگار، بدون بودجه های دولتی، کار چند وزارتخانه را انجام می دادند آنچنان سقوط کنند که امروزه علاف به آدم های سرکاری و سرگردان و یا مفت خورانی که حاصل دسترنج کشاورز را می بلعند، گفته شود!


می خواهم به سرآغاز سده و ابتدا به ریزه کاری های خیانت دشمنان بیگانه و حمالان داخلی آنان بپردازم. من کوچک بودم. روزی درشکه مامور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم که رییس صنف بود آمد و گفت : ما فلان مقدار هیزم پسته می خواهیم. در آن ایام، خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم های باغی، اقتصادی نبود اما اشترداران بیکار بودند و این خبر خوش، آنان را به بیابان ها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع می کردند و به سفارت خانه انگلستان می فروختند و سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به رؤسای ادارات هم که بردگانش بودند سفارش می کرد تا می توانید زغال سنگ، که کربنش موذی است مصرف نکرده و کنده پسته که همه چیزش بهتر است مصرف کنید! این جنایت تا روزگاری که دولت مصدق قطع بوته های پسته را ممنوع نکرده بود، ادامه داشت!


(سروران! من مصدق و دولت او را به این ارزشها ستایش می کنم، زیرا آنان نگفته بودند ما به خاطر اصلاح عقاید شما به پا خواسته ایم که برخی به القاء انگلستان هرگاه سخن از قهرمانان ملی می شود به عقایدشان می پردازند و به خاطر تخریب شان، مبالغه هم می کنند، چه، مصدق ادعای رهبری دینی نداشت. او به پا خواست تا دست استعمار و نفت را ملی کند و به عهدش وفا کرد)


لیکن پس از منع نیز دست هایی این جنایت را با رشوه دادن به دروازه بانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگل های پسته خراسان، تبدیل به بیابان گردید و به بیدارگری دولت مصدق بود که دریافتیم، انگلستان با نابودی درختان پسته کوهی ما که بهترین و گران ترین گونه پسته است با ما چه کرده و با چه حیله ای جنگل های درخت پسته را تبدیل به بیابان های لم یزرع و کویر ساخته و مراتع را نابود گردانیده است! به جنایت های آمریکا در سه دهه بعد و پس از کودتای 28 مرداد بپردازم.


نوشتم، ملاکان و کشاورزان ما، با همه ستمشاهی ها و فتنه های پیچیده دشمن، هر روز به کشاورزی خود رونق بیشتر می دادند زیرا در آن روزها، گر چه دستهایشان بسته، از آنجا مغزهایشان باز و آقابالاسری نداشتند، مدام به رشد خود ادامه می دادند تا آنجا که در سال های 27 تا 42، ما به جایی رسیدیم که از هر گوشه کشور، آشکار و پنهان، گونه ای صادرات و بیشتر صادرات گندم و حبوبات داشتیم. منطقه امرغان، یعنی سه روستای امرغان و کنارگوشه و هلالی(مزرعه ما) که همگی امروزه از شهر، نان خوراکشان را می خرند! سالی چندصد خروار گندم(براستی مازاد) را پنهان از نظر حکومتی که در قبضه غرب بود به شوروی صادر می کرد. گندم هایی که امروزه یک دانه از آنها را هم نمی بینند. حمل همه اینها به خارج، از بیراهه، با قاطر و الاغ و گاری و به طور غیررسمی و با رشوه پردازی بود و به غرب هم از همه کشور به طور رسمی صادرات کشته و قیسی و پسته و به خصوص مغز دانه زردآلو و گردو داشتیم، تا روزی که جانیان آمریکا کمر همت به نابودی همه جانبه کشاورزی و باغداری ما بستند.


و چرا جانی؟! در خراسان ما چند نفری صادرکننده خشکبار بودند. نعیمی، خویش پدرم، فکوری، پدرخانمم و حاج شکرالله عاقل و تاجری از بجنورد، که تا پیش از آنکه آمریکا، شاغلین این حرفه را ورشکست سازد، به یاری صادراتشان، تولید خشکبار، هر لحظه بیشتر می گردید. ضربه نخست آمریکا، اصلاحات اراضی و طرح متلاشی ساختن املاک و تار و مار کردن کشاورزان بود و قدم دوم طرح، شکستن کمر سفید برگ ایران تا مرز نیازمندی به واردات گندم و در قدم سوم طرح، نابودی باغات که هرگاه به آن می اندیشم بغض گلویم را می فشرد و لعنت بر پلیدی سیاست مردان آمریکا می فرستم. آن روزها که سیاست تخریبی آمریکا به نام استعمار و آبادگری و اصلاحات، لیکن در پی تخریب و استثمار همه جانبه کشور، حاکم بر سرنوشت ما بود و دشمن، چون اشتربانی، عنان حاکمان را در دست داشت، آنگاه که آمریکا مصمم به نابودی صادرات خشکبار ما گردید، سالی کشتی حامل خشکبار بازرگانان خراسان که عمده ترین صادرکنندگان خشکبار کشور بودند به بهانه ای که هرگز مشخص نشد، چند روزی در دریا متوقف گردید و هنگامی به کشتی اجازه رفتن دادند که مدت بیمه کالا گذشته بود و چون محموله به آمریکا رسید مأموران بهداشت که از پیشتر به انتظار ورود کشتی بودند به سراغ کالا آمدند و با بازرسی ای صوری فرمودند: مغزها فاسد گشته و دیگر قابل خوردن نیست!(مغزهای تولید سال و درون جعبه های مهر و موم و کاغذ پیچ!) و همه را به دریا ریختند و با چنین حقه ای تجار صادرکننده خشکبار را ورشکست کردند و درد بزرگ اینکه آنان دیگر پول خرید خشکبار مازاد کشور را نداشتند و همین جا بود که دگربار روباه پیر، دلسوزانه به یاریشان آمده و به تبلیغات سوخت هیزم درختان زردآلو و توت پرداخت و من شاهد بودم که مدیر کل های ادارات، در لحظه، بهداشتی گشته و سوخت بیشتر ادارات و مجامع فرهنگی با کنده توت و زردآلو گردید! آنگاه که صادراتی نداشتیم، باغداران به اجبار، درختان صدساله را قطع و به بازار می آوردند! چه، در لحظه، نرخ هیزم توت و زردآلو فزونی گرفت.


از این رو درختانی را که هر اصله آنها خرواری محصول می داد به راهنمایی فرشته نجات قطع می کردند و هیزم می فروختند. پس از حمایت چنین فرشته ای، دگربار، سرویس های مشترک اسراییلی ها و آمریکایی ها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صد سال به بالا را هزار تومان که در آن روزگار بهاء یک قطعه زمین منزل شهری بود، خریدند و دلالان برای خرید پرسود درخت گردو وجب به وجب کوهپایه ها را می گشتند تا درختان گردو هم قلع و قمع گردید! درختانی که اگر امروز می بود هر اصله از آنها سالی ده میلیون تومان گردو می داد و باغ داران، سالها بعد دانستند دشمن با آنان چه کرده، لیکن پشیمانی بعدی سودی ندارد!


از این رو فرزندانشان به پا خواسته و برای جبران خطای پدران در پی کشت نهال گردو بر آمدند با اینکه همه می دانند درختان گردوی ما تا بیست سالگی صغیرند و تا سی سالگی هم تولید چندانی ندارند ولی تا پانصد سالگی محصولشان هر روز بیشتر می شود بنابراین وا مانده بودند که تا بلوغ درختان چه کنند؟ به پیشنهاد عمّال غرب، به خرید نهال های گردوی اسراییلی برآمدند تا زودتر به حاصل نشیند و هر اصله را هزار تومان یعنی به بهاء کهن درختانی که پدرانشان فروخته بودند می خریدند و می کاشتند و امروزه دریافته اند که محصول ده درخت گردوی اسراییلی در حدّ یکی از درختان چند ساله ای که به هزار تومان فروخته بودند، نمی باشد.


حال ببینیم برای براندازی ریشه ای صنعت تولید کشته زردآلو، صنعتی که زردآلوی باغات کوچک را جمع آوری و تبدیل به کشته صادراتی می کرد، چه کردند. پدرخانمم، مرحوم فکوری، پس از تحمل زیان آن صادرات، دریافت که دیگر صادرات مغز گردو و دانه زردآلو میسّر نیست و از صادرات، منصرف و در پی تولید کشته کالیفرنیایی صادراتی برآمد و به استعدادی که داشت خیلی زود بهترین تولیدکننده کشته های صادراتی گردید.


من جوان بودم. روزی بازرگانی آلمانی با دلالانی ایرانی جهت خرید کشته به حجره او آمدند و خریدار آلمانی که شعورش بیش از مدیریت های امروز آلمان بود، به جای سیاه کاری، سرآغاز گفت: مرا از آلمان برای خرید تولیدات شما فرستاده اند، زیرا کارشناسان و آزمایشگاه ها و وزارت بهداشت ما تولید شما را بهترین و سالم ترین واردات تشخیص داده و فرم خریدم این است که تولید شما را دست کم 10% بیشتر از تولید دیگران بخرم، بهاء هر جعبه را معلوم کنید! ایشان بهاء هر جعبه ده کیلویی را به همان 30 تومان نرخ روز اعلان داشت و خریدار آلمانی از دلالان ایرانی پرسید، از دیگران به چه بهایی می توان خرید؟ و چون شنید، نرخ همین است دستور داد تولید ایشان را 33 تومان بخرید و گرنه من دیگر نمی توانم از ایران کشته بخرم و هر چه را که داشت، خرید و وجه را نقد پرداخت(آلمان دیروز که آن به آن رشد می کرد، اینگونه می اندیشید و آلمان امروز، برده صهیونیزم جهانی گشته، اینچنین که در کمال فقر و بیکاری، ارتباطات اقتصادی خود را به فرمان صهیونیزم با ایران قطع می کند!) آنگاه پدرزنم در اندیشه توسعه کارخانه برآمد.


حال ببینیم انگلستان همیشه دشمن، که در همه جای ایران حضور داشت و در هر کجا و در هر فرصتی که باید، ضربه مهلکی را می زد، چه کرد. چند روز پس از انتشار این خبر مأموران اداره بهداشت که فاسد و رشوه خوار و رؤسایشان از سلسله دراویش وابسته به انگلستان بودند با چند پاسبان و دستبند به کارخانه آمدند و با خشم، فکوری پدر و پسر را مخاطب قرار دادند که کشته های شما آلوده است! بروید بنزین بیاوریم تا همه را بسوزانیم! گر چه محصول آنان به قضاوت آلمان بهترین و کارخانه ایشان از بسیاری از بیمارستان های درمانی و سازمان های تولیدی پر خرج دولت، نظیف تر و سالم تر و در خاورمیانه نمونه بود. بلکه ایشان هیچ گاه و در هیچ رشته ای جنس نامرغوبی را به کار نمی گرفتند.


قصه کوتاه، برادرخانمم پی در پی باک های بنزین را می آورد و روی همان کشته هایی که آلمانی ها بهترین واردات خود اعلان کرده بودند می ریخت و چیزی نگذشت، درویشی که اگر قدرت داشتم سبیل های او را می سوزاندم منّت گذاشته و زحمت سوزاندن را از دوششان برداشته و دستور داد بقیه را حمل ماشین ها کنند تا خودشان ببرند و به مزبله دانی خارج از شهر بریزند!! تولید کننده، منّت را پذیرفت و کشته ها را تحویلشان داد و کارخانه تعطیل گردید! این تولیدی هم که کمک فراوانی به باغداران خرده پا می کرد به حیله انگلستان و بی لیاقتی آریامهر برچیده شد...           

منبع :

تلخ ترین نوشته من


حیدر رحیم پور/جامعه اسلامی حامیان کشاورزی ایران/چاپ اول-1389/مشهد



نظرات
  سلام و خدا قوت ادامه مطالب تلخ‌ترین نوشته های من را از کجا پیدا کنم هرچی کشتم تو سایت نبود راهنمایی کنید
ارسال کننده نظر : Majd      تاریخ ارسال نظر : ۱۲ بهمن ۱۴۰۱
  

سلام. قسمت دومی ندارد. گزیده ای از کتاب است. در صورت تمایل می توانید کتاب را از بازار نشر تهیه بفرمایید.


ارسال کننده نظر : مدیر وب سایت      تاریخ ارسال پاسخ : ۱۳ بهمن ۱۴۰۱



  ای لعنت خدا بر این اگلیس خبیث نجس که ای کاش خدا به من قدرتی می داد تا آنها را با همان روش های خودشان نابود کنم به خدا که خواندن این جنایات در این کتاب با ارزش خون به دل هر انسان آزاده ای می کند. ای کاش به جای کتاب های تاریخی که در مدارس می خوانیم این تاریخ را برایمان تدریس می کردند.
ارسال کننده نظر : علی جاودان      تاریخ ارسال نظر : ۲۷ شهريور ۱۴۰۱


  ای خدای بزرگ به داد ما مردم بی پناه برس. الان قدرت در دست صهیونیسم هست و هر بلایی که دلش بخواد برسر بشریت درجهت منافع خودش وارد میکنه و تنها امام زمانه که میتونه فریادرس باشه
ارسال کننده نظر : مریم      تاریخ ارسال نظر : ۱ دي ۱۳۹۳
  

سلام. عالم در ید قدرت ایمان است، مشکل از سستی ایمان ماست و نه قدرت صهیونیست ها.


ارسال کننده نظر : مدیر وب سایت      تاریخ ارسال پاسخ : ۲ دي ۱۳۹۳



  امروز ديگر نيازي به روباه پير و آمريكاي جاني و ... نيست، حرص ما ايراني‌ها درخت ها را قطع مي كند و تبديل به ويلا مي كند ويلايي كه بعد از ساخته شدن سالي چند روز آدم! به خودش مي بينه
ارسال کننده نظر : سرماريزه      تاریخ ارسال نظر : ۲۵ دي ۱۳۹۲


  پدر بزرگ همسر من 100 سال عمر داشت میگفت ما در جوانی در کارخانه روغن نباتی ...گل ...کار میکردیم ایشان از قدرتمندترین افراد از لحاظ بدنی بودند این خارجی ها چون ما خوب کار میکردیم روزی به مانصیحت کردند که هیچوقت از این روغن های تولید خودکا رخانه نخوریم وهر وقت دانه خربزه وارد میشد وآن خارجیها خود از انها روغن خوبی با مراقبت وبدون افزودنی می گرفتند وبرای مصرف می بردندوبه ماهم توصیه میکردند از همان روغن ببریم وبخوریم حال ببینید تا حالا چقدر این انگلیسیها بد ذات به ما سم خورانده اند وما هنوز اند خم یک کوچه ایم!!!!!!!
ارسال کننده نظر : عالیه      تاریخ ارسال نظر : ۲۵ آذر ۱۳۹۲


  افسوس که بعداز گذشت قرنها انسانهایی باید پیداشوند که افکارپلید غرب را برای ما روشن کنند وبازهم ادمهایی که انها هم دست به دست غربیهاداده اند وبه فکر سود ومنافع شخصی خود هستند نگذارند که ملتی از خواب غفلت بیدار شود.باشدتامردانی ازنسل افتاب بیایند تا........
ارسال کننده نظر : گلاب      تاریخ ارسال نظر : ۱۳ خرداد ۱۳۹۲


  واقعا بر آنچه استعمار دیروز بر سر این کشور و سایر ملل دنیا آورده باید خون گریست. اما دردناک تر از آن این است که امروز همان استعمار و صهیونیست، به اسم علم، برده های فکری خود را از میان جوانان ما به اسم دانشجو در درون دانشگاه ها پرورش می دهد و چه خوب برده هایی هستند که بی توقع هر آنچه در کتاب های ترجمه شده شان خوانده اند بی کم و کاست اجرا می کنند و کوچکترین مخالفتی را با عنوان خرافه پرستی و عقب ماندگی سرکوب می کنند. از پزشکان محترم گرفته که حتی به انگلیسی می خوانند و می نویسند تا مهندس های خانه ساز و شهرساز و تا کارشناسان محترم کشاورزی و دامداری که علنا سم به خورد این ملت می دهند و ککشان هم نمی گزد....
ارسال کننده نظر : مشتاق      تاریخ ارسال نظر : ۳ خرداد ۱۳۹۲


 
نظر خود را ثبت کنید

کاربر گرامی؛ سلامٌ علیکم

 

لطفا پیش از ثبت نظر خود توجه داشته باشید:


تجویز دارو و پیچیدن نسخه برای بیماری و مشکلات شخصی و موردی، نیاز به شرح حال کامل و معاینه بالینی دارد که طبیعتاً از طریق ارتباط مجازی، قابل حصول نیست.

 

 

لذا خواهشمندیم از تقاضای نسخه و دارو برای بیماری های موردی، اجـتناب فرمایید.

 

سایر نکات:


❶از اعلام نشانی و تلفن درمانگاه معذوریم. درصورت تمایل از طریق پایگاه «طبیب شهر»، پزشک مورد نظر خود را جستجو کنید.

ابتدا مقالات مربوطه را مطالعه کنید و پس از اطمینان از نبود اطّلاعات مورد نظرتان، نسبت به طرح سؤال اقدام کنید. از پاسخگویی به سؤالاتی که در متن مقاله پاسخ داده شده اند معذوریم.

❸از طرح سؤال هایی که نیاز به پاسخ های خصوصی و ارسال به پست الکترونیک دارد خودداری فرمایید.

❹پاسخگویی به سؤالاتِ کلّی و نیازمند پاسخ های مفصّل در توان پایگاه نیست.

❺نشانی پست الکترونیک شما در نزد پایگاه طبّ شیعه محفوظ است.

❻هرنظر را تنها یک بار ارسال کنید و از تکرار ارسال نظرات خودداری کنید.

❼حتّی المقدور از ارسال نظرات به صورت «فینگیلیش» خودداری کنید.

❽پاسخ هاي ارائه شده، كلّي و عمومي هستند و پاسخ دقيق و تخصّصي، تنها با ويزيت بيمار امكانپذير است

 

 

با سپاس و امتنان        

دکتر وحید علیان نژادی

نام :
ایمیل :
* نظر شما

سایر مقالات این موضوع

برای خواهرم[3268بازدید]
چرا دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند پدر و مادر خوبی باشد؟[4335بازدید]
اسمی روی بچه‌ام گذاشته‌ام که تا حالا به گوش کسی نخورده است.[4522بازدید]
اگر همیشه در دسترس نباشیم، اتفاق خاصی می‌افتد؟[5142بازدید]
با اصرار روی عزت نفس فرزندانتان آن‌ها را بی‌عرضه بار می‌آوريد.[4074بازدید]
"یادداشت ویژه"؛ بیایید کمی غیر بهداشتی زندگی کنیم![6193بازدید]
از پشت فیلتر زیباتر است؛ اینستاگرام چگونه زندگی‌مان را دگرگون کرد؟[6174بازدید]
پدر پیرم می‌خواست کنار نوه‌هایش بمیرد.[5905بازدید]
چگونه شركت‌هاي بزرگ داروسازي، شما را براي خريد داروهايي كه احتمالاً نياز نداريد، آماده مي‌كنند؟[6293بازدید]
ازدواج تك‌جنسيتي در استراليا؛ چرا اكنون؟[6238بازدید]
جامعه ستیزی به بهانه کرونا [6234بازدید]
وقتی به‌جای تجربه‌کردن زندگی از آن عکس می‌گیریم، چه چیزی را از دست می‌دهیم؟[6921بازدید]
«بنزین»، «گازوئیل» و «خوراک دام» به ‌خورد مردم ندهید.[8014بازدید]
چه شد که ما آدم ها از لحاظ روانی اینقدر ضعیف و تنبل شدیم؟[9262بازدید]
وقتی با فرزندت هستی، آن گوشی لعنتی‌ را بگذار کنار.[8301بازدید]
چرا بلافاصله بعد از جشن تولد نباید فیلم‌هایش را ببینیم؟ [8824بازدید]
چگونه انقلاب جنسي، جامعه امريكا را براي هميشه دگرگون كرد؟[9405بازدید]
هر چه فقیرتر باشی، بیشتر به صفحهٔ گوشی‌ات نگاه می‌کنی.[10008بازدید]
بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود.[10263بازدید]
مخترع «واقعیت مجازی» می‌گوید همین حالا شبکه‌های اجتماعی‌تان را حذف کنید! (مقاله انتخابی)[11345بازدید]

نمایش تمامی عناوین این موضوع

آخرین مقالات

سالنامه حجامت 1403 شمسی (هدیه پایگاه طبّ شیعه)
چه شد که ما آدم ها از لحاظ روانی اینقدر ضعیف و تنبل شدیم؟
اگر همیشه در دسترس نباشیم، اتفاق خاصی می‌افتد؟
والدین خوب بودن باعث نابودی فیزیولوژیکی شما می‌شود (مقاله انتخابی)
پدیدارشناسی اینستاگرام (مقاله انتخابی)
ساده انگاری در مقوله «مُد»!!
سالنامه حجامت 1398 شمسی (هدیه پایگاه طبّ شیعه)
پشت پرده اپل (مقاله انتخابی)
کودک و تفکّر اقتصادی (2)
هشدار: من از واژۀ «چاق» استفاده می‌کنم (مقاله انتخابی)
مخترع «واقعیت مجازی» می‌گوید همین حالا شبکه‌های اجتماعی‌تان را حذف کنید! (مقاله انتخابی)
برای بچه‌ها به جای تبلت بیلچه بخرید (مقاله انتخابی)
داروی گیاهی کرونای مدبر غدیر
ویراست ششم کتابچه مرهم
تدابیر طبّ ایرانی در درمان ناباروری
آداب زناشویی و خصوصیات مثبت و منفی کودک
بزرگی خوش خیم پروستات
سالنامه حجامت 1399 شمسی (هدیه پایگاه طبّ شیعه)
زگیل تناسلی
خواص تاثیرگذاری قارچ گانودرما تا چه حد واقعیت دارد؟
پدر پیرم می‌خواست کنار نوه‌هایش بمیرد.
صنعت قند با خریدن دانشمندان، تقصیرها را گردن چربی انداخت (مقاله انتخابی)
دنیای زیبای دینداران
وقتی به‌جای تجربه‌کردن زندگی از آن عکس می‌گیریم، چه چیزی را از دست می‌دهیم؟
قبل از انتشار عکس فرزندتان در فیسبوک، به آینده‌اش فکر کنید (مقاله انتخابی)
چگونه انقلاب جنسي، جامعه امريكا را براي هميشه دگرگون كرد؟