این مسئله قبلاً نامطلوب نبود. لورا واتنبرگ که مؤسس سایت مُدهای نامگذاری نِیمرولوژی است به من گفت: «مثلاً اسم «ماری» رایجترین اسم دختر در تمامی سالهای بین ۱۸۸۰ تا ۱۹۶۱ (بهجز شش سال) بوده است و اگر شما با فردی از نسلهای قبلی صحبت میکردید، آنها میگفتند خُب معلوم است که اسم پنج نفر در کلاس ما ماری بود. اصلاً چیز مهمی نبود. چنین ترسی وجود نداشت».
از حدود ۶۰ سال گذشته، نگرش والدین آمریکایی به نامگذاری فرزندانشان عمیقاً تغییر کرده است. امروزه بسیاری از والدین به دنبال اسمهایی هستند که رواج کمتری داشته باشد تا به فرزندانشان کمک کنند بیشتر موردتوجه باشند، ولی در گذشته والدین معمولاً، آگاهانه یا ناآگاهانه، اسمهایی رایج انتخاب میکردند تا فرزندانشان همنوایی بیشتری با بقیه داشته باشند.
در سال ۱۸۸۰، بر اساس تخمین واتنبرگ، حدود ۳۲ درصد از اسمهای نوزادان جزو ۱۰ اسم رایج بود؛ در ۱۹۵۰ این رقم به ۲۸ درصد رسید و در سال ۲۰۲۰ از همیشه کمتر شد و به ۷ درصد نزول کرد. واتنبرگ میگوید: «ما کاملاً در عصر نامگذاریِ منحصربهفرد قرار گرفتهایم و حالا والدین گمان میکنند گذاشتن اسمی که بارز و شاخص به نظر برسد فضیلت است».
در بخش اعظمی از تاریخ آمریکا، افراد زیادی اسم فرزندانشان را از روی اسم فردی از شجرهنامهشان و به نشانۀ احترام به او انتخاب میکردند و این کار سبب میشد برای مدتی طولانی همان اسمها در چرخش باشند. این موضوع دربارۀ پسربچهها بیشتر صادق بود و، در طول تاریخ، تنوع اسمی آنها از دختربچهها کمتر بود، چون آنها با احتمال بیشتری نام خانوادگیشان را به ارث میبردند، مثلاً در کُلُنیِ رالی حدوداً اسم نصفی از پسرها جان، ویلیام یا توماس بود. این سه اسم از دهۀ ۱۸۸۰ (زمانی که ثبتاحوال ادارۀ تأمین اجتماعی شروع شد) تا دهۀ ۱۹۶۰ جزو ۱۰ اسم رایج یا در نزدیکی آن بودند.
قطعاً پیشترها هم اسمهای متفاوت وجود داشتند. اسمهای پیوریتنی مثل پِیشینس، تِمپرنس و استندفست آشکارا دارای اهمیتی اخلاقی بودند. مهاجران هم توانستند با استفاده از اسمهای مناطق خودشان کمی تنوع ایجاد کنند ولی گاهی، به امید همنوایی بیشتر، اسمهایی را انتخاب میکردند که «سفیدپوستانهتر به نظر میرسیدند» (گاهی هم احساس اجبار برای چنین انتخابی داشتند). اندکی تنوع ناحیهای جذاب هم وجود داشت، مثلاً در اوایل قرن بیستم در اوکلاهاما اسمهایی مانند اوونوآل و اودلن به وجود آمدند. در آپالاشیای جنوبی هم کودکانی با اسمهای میک، بنت، وایلد، وتستون، اسپید و انویل نامگذاری شدند.
آخرین دهههایی که اسامیِ نسبتاً مشابه برای بچهها انتخاب میشد به دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ برمیگردد. همانطور که واتنبرگ گفت، مثلاً در سال ۱۹۵۵ نصف بچههایی که به دنیا آمدند با یکی از ۷۸ نامِ رایجِ آن سال نامگذاری شدند. در سال ۲۰۱۹ این رقم به ۵۲۰ نامِ رایج رسید. تمایل والدین به نامگذاریهای مشابه در دهههای ۴۰ و ۵۰ شاید بهخاطر اثر یکپارچهسازیای بود که رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم به همراه داشت. کلیولند ایوانس، استاد ممتاز روانشناسی در دانشگاه بِلویو و متخصصِ نامها، به من گفت که این اتفاقات «باعث شده بود که افراد حس همبستگی با فرهنگ عمومی و کل کشور داشته باشند». در دورهای که ظاهراً مسیر رسیدن به موفقیتْ مسیری همگانی بود شبیه دیگران بودن چیز بدی به نظر نمیرسید.
بااینحال نشانههایی هم بود که نشان میداد مردم خسته شدهاند از اسمهایی که اینقدر رایجاند. ایوانس به آهنگی به نام «جان، جان، جان (به هر تام، دیک و هریای میگویند جان)» اشاره کرد که در آن بیتی با این مضمون وجود داشت: «نمیتوانیم بس کنیم و برای این پسربچه اسم جدیدی انتخاب کنیم؟».
این آهنگ خودش پیامی بود که از تغییراتی بهسمت جدید و شاخصبودن اسمها (که در دهۀ ۱۹۶۰ اتفاق افتاد) خبر میداد. این امر خودش برآمده از تغییرات بزرگتری در زندگی روزمره بود. همانطور که فیلیپ کوهنِ جامعهشناس نوشته است، وقتی خانوادهها کوچکتر شدند و کودکان دیگر کار نکردند، «آمریکاییها کمکم به منحصربهفردبودن افراد چشم دوختند و فردیت بهمثابه پروژۀ ایجاد هویت ظاهر شد (و شروع آن هم همین نامگذاری بود)». در همین زمان، جامعه بهسمت خودمانیترشدن پیش میرفت و مردم کمتر همدیگر را با اسمهای فامیلی صدا میکردند. همانطور که ایوانس هم اشاره کرد این مسئله باعث شد متمایزبودنِ اسمهای خاص از همدیگر اهمیت بیشتری پیدا کند.
بر اساس گفتۀ ایوانس یکی دیگر از مهمترین تغییرات در دهۀ ۱۹۶۰ این بود که مردم کمکم به اطلاعاتی در مورد مدهای نامگذاری بچهها دسترسی پیدا کردند. کتابها به والدین اطلاع میدادند که کدام اسمها رواج بیشتری دارند (یا به عبارتی دیگر، چه اسمهایی سر زبانها افتاده است که والدین باید از آنها حذر کنند). ایوانس معتقد است هرچه که این اطلاعات بیشتر در دسترس عموم قرار گرفت والدین فشار اجتماعی بیشتری احساس کردند تا اسمهایی را که بقیه روی فرزندانشان میگذارند انتخاب نکنند، مبادا بعداً اینطور به نظر بیاید که از مُدهای زمان خودشان غافل بودهاند.
این الگو در دهۀ ۱۹۹۰ وقتی شدت گرفت که ادارۀ تأمین اجتماعیْ رایجترین اسامی کودکان را در وبسایتش منتشر کرد. (این کار با اقدامات مأموری دولتی به نام مایکل شکلفورد شروع شد. او کمی دلخور بود از اینکه با چنین اسم رایجی بزرگ شده بود، ازاینرو برای اولینبار دادههایی گردآوری کرد تا بتواند اسم فرزندانش را هوشمندانهتر انتخاب کند. بعدها این فکر به ذهنش خطور کرد که شاید این دادهها برای دیگران هم مفید باشند).
اکنون فرآیند نامگذاری در آمریکا در مرحلهای است که متمایزبودن فضیلت بهحساب میآيد، که انحرافی است از مدل موفقیت در اواسط قرن گذشته: امروزه شما نه با یکنواختی بیشتر، بلکه با تمایزِ بیشتر به برتری میرسید.
واتنبرگ در این رابطه به من گفت: «والدین دربارۀ نامگذاری فرزندانشان همانطور فکر میکنند که شرکتها دربارۀ نامگذاری محصولاتشان، این فرآیند مانند نوعی رقابت بازاری است که در آن افراد باید بتوانند توجه دیگران را جلب کنند تا موفق باشند».
اکنون فرقی نمیکند که والدین اسم فرزندانشان را بر مبنای قابلیت جستوجوشدن در گوگل انتخاب کنند یا نه، درهرحال، موتورهای جستوجو و رسانههای اجتماعی توانستهاند طرز تفکر آنها را راجع به مزایا (یا مضراتِ) داشتن اسمی متفاوت با دیگر کاربران اینترنت تغییر دهند.
همۀ اینها ما را به عصر اسامیِ فوقالعاده متنوع کشانده است. خودِ همین موضوع بهنوعی نشانگر همنوایی دیگری است: تلاش برای اینکه مثل بقیه نباشید باعث میشود عین بقیه باشید.
پینوشتها:
• این مطلب را جو پینسکر نوشته و در تاریخ ۴ فوریه ۲۰۲۲ با عنوان «The Age of the Unique Baby Name» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است.وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۱ با عنوان «اسمی روی بچهام گذاشتهام که تا حالا به گوش کسی نخورده است» و ترجمۀ زهرا عاملی منتشر کرده است.
•• جو پینسکر (Joe Pinsker) نویسندۀ مجلۀ آتلانتیک است که در مورد خانواده و روابط انسانی مینویسد.