ورنون کلمن
چکیده:
امروزه کارکرد پزشکى مدرن به طور جدّى مورد تردید قرار گرفته است، به نحوى که برخى از پزشکان مستقل و دلسوز نیز با انتقادهایى اساسى، به مقابله با این نوع پزشکى برخاسته اند. حتى استناد به آمار و ارقام رسمى، که البته باز هم از حقایق فاصله اى زیاد دارد، واهى بودن بسیارى از ادعاهاى پزشکى مدرن، جامعه پزشکى و صنعت داروسازى را به اثبات مى رساند. آنچه در پى مى آید، فصلى از کتاب «خیانت به اعتماد» نوشته ورنون کلمن است که تا کنون بهبیست و یک زبان ترجمه شده است.
دامنه بیمارى هاى پزشک زاد در سراسر دنیاى غرب گسترش یافته و به رغم این که حرفه پزشکى، خود پذیراى وجود چنین پدیده اى است، اما بسیارى از پزشکان هنوز هم از قبول این موضوع که چنین پدیده اى به خطرى جدّى تبدیل شده است، امتناع مى ورزند. در سال 1988 در کتاب خود با عنوان «رسوایى پزشکى»، از قول دکتر گارث بیورز از پزشکان بیمارستان «رادلى رود» و استاد دانشگاه پزشکى «بیرمنگهام» نوشتم که برآوردها بیانگر آن است که 10 تا 15 درصد بیماران در بیمارستان ها، به مشکلات و عوارض ناشى از مصرف داروها مبتلایند. دو سال بعد یعنى در سال 1990، دکتر پاتریک پیترونى از اساتید دانشکده پزشکى «سنت مرى» مدعى شد که همواره یک ششم بیماران بسترى در بیمارستان ها، در نتیجه آثار جانبى درمان هاى پزشکان، به این وضعیت مبتلا شده اند. پس از این ادعا، احدى این آمار را مورد تردید قرار نداد و حتى یکى از مفسران پزشکى با غرور اعلام کرد که اگر از هر شش نفر، یکى به آثار جانبى درمان پزشکان گرفتار مى شود، پس پنج نفر دیگر درمان مى شوند.
امروزه بیمارى هاى پزشک زاد به معضلى جدّى و گسترده تبدیل شده و حتى من بر این باورم که آمار «یک نفر از شش نفر» برآوردى کمتر از حدّ واقع مى باشد، چرا که به واسطه آن که به طور متوسط، تنها دو درصد پزشکان، آثار جانبى داروهاى تجویزى خود را گزارش مى نمایند، پس تعیین میزان دقیق این معضل، به ویژه در بین پزشکان عمومى، امکان پذیر نیست. برخى بررسى ها حتى بیانگر آن است که 40 درصد بیماران از آثار جانبى داروهاى مصرفى خود رنج مى برند. با این وجود، توسل به همین آمارهاى رسمى هم مى تواند تصویرى جدّى از شمار بیماران مبتلا به بیمارى هاى پزشک زاد را در انگلستان ترسیم کند.
بر طبق گزارش وزارت بهداشت انگلستان، در سال 90-1991 تعداد تخت هاى بیمارستانى 255000 بوده که 000/46 آن مخصوص بیماران سالخورده و 000/78 آن به بیماران روانى اختصاص داشت، و این بدین معناست که دیگر بیماران، یعنى بیماران بخش جراحى و زایمان که بنا به آمار، هر کدام به طور متوسط شش روز را در بیمارستان بسترى هستند، صاحب 000/131 تخت بوده اند. حال با فرض این که همه این تعداد تخت، همواره بیمار داشته باشد و اگر به همان آمار رسمى یک نفر در شش نفر اکتفا کنیم، درمى یابیم که تعداد بیماران مبتلا به بیمارى هاى پزشک زاد در هر زمان، باید معادل 833/21 نفر باشد.
حال با در نظر گرفتن آمار شش روز بسترى براى هر بیمار، در مى یابیم که در هر یک سال، از یک تخت بیمارستانى به طور متوسط شصت نفر استفاده مى کنند و این آمار، با توجه به میزان مبتلایان به بیمارى هاى پزشک زاد در طول یک سال، به 980/309/1 نفر مى رسد و حال اگر فرض را بر این بگیریم که تنها در عرض یک سال، سه چهارم تخت ها پر باشد، این رقم 485/982 نفر خواهد بود.
البته براى رسیدن به آمار دقیق تر، باید میزان سالخوردگان و بیماران روانى اى را که به بیمارى هاى پزشک زاد مبتلا مى شوند نیز به این آمار اضافه کرد. همان طور که اشاره شد، حدود 000/124 تخت به این نوع بیماران اختصاص دارد. حال با فرض این که این بیماران به طور متوسط یک ماه را در بیمارستان بسترى باشند، در مى یابیم که میزان این بیماران در عرض یک سال باید به 000/488/1 نفر برسد. همچنین با فرض این که تنها سه چهارم تخت ها مورد استفاده قرار گیرد، این رقم به 000/116/1 نفر مى رسد. با در نظر گرفتن میزان وقوع بیمارى هاى پزشک زاد، در مى یابیم که تعداد بیماران مبتلا به این پدیده در عرض یک سال، 000/186 نفر مى باشد. با افزودن این افراد به میزان قبلى نتیجه مى گیریم که سالانه در انگلستان، 85/684/11 نفر توسط پزشکان بیمار مى شوند.
این آمار حقیقتا حیرت آور و تکان دهنده است و مبیّن این مطلب است که پزشکان، امروزه اصلى ترین عامل بروز بیمارى در انگلستان به شمار مى روند. حال از نقطه نظر دیگرى به این موضوع مى پردازیم:
آمار منتشره توسط وزارت بهداشت انگلستان، حکایت از آن دارد که در سال 1991، بیمارستان هاى این کشور پذیراى 000/524/7 بیمار بوده اند. با در نظر گرفتن میزان بروز بیمارى هاى پزشک زاد، در مى یابیم که بایستى در این مدت 000/254/1 نفر به این نوع بیمارى ها مبتلا شده باشند.
حال اگر هر یک از این دو آمار را ملاک قضاوت قرار دهیم، بى تردید در نتایج بررسى هایمان تفاوت چندانى نخواهد داشت؛ چرا که بى شک، بالغ بر یک میلیون نفر، همه ساله در انگلستان توسط پزشکان به بیمارى مبتلا مى شوند. بى شک بیمارى هاى پزشک زاد، امروزه به عامل اصلى بروز بیمارى در جامعه مدرن تبدیل شده اند. حتى اگر با سخاوتمندى و خوش بینى، آمارهاى پیشین یعنى «یک نفر در هشت نفر» را بپذیریم، باز هم شمار مبتلایان به این پدیده واقعا زیاد است.
این که امروزه پزشکان مردم را مى کشند، چیز جدیدى نیست. پزشکان هم اشتباه مى کنند و نتیجه نادانى و یا بى کفایتى آن ها، چیزى جز مرگ بیماران نیست، اما در حالى که بیش از گذشته در مسائل مربوط به سلامت انسان ها سرمایه گذارى مى کنیم و حرفه پزشکى هم ظاهرا علمى تر و البته مجهزتر از گذشته شده، این سؤال به طور جدّى مطرح مى شود که چرا با در نظر گرفتن همه جوانب، شرّ پزشکان خیرخواه و آموزش دیده و متخصصّین و کارشناسان مجهز در بیمارستان ها، بیشتر از خیرشان شده است.
امروزه بیشتر کشورهاى پیشرفته، حدود هشت درصد تولید ناخالص ملى خود را به مسائل مربوط به سلامت مردم خود اختصاص مى دهند، که البته این رقم درایالات متحده، بین 12 تا 14 درصد متغیر است، اما با این وجود، آمیزه اى از جهل، ناتوانى، تعصب، دغل بازى، کاهلى، قیّم مآبى به همراه پزشکانى که به هر حال مورد اعتماد مردم قرار گرفته اند، دست به دست هم داده اند تا بیش از آن که مردم را نجات دهند، از پاى درآورند؛ بیش از آن که درد و رنج بشر را بکاهند، به بیمارى ها و دردهاى مزمن بیشترى دامن زنند.
هم اکنون در اکثر کشورهاى توسعه یافته، مردم یک درصد درآمد سالانه خود را به دارو اختصاص مى دهند و پزشکان هم بیش از گذشته با دانش پزشکى و بیش از پیش به شیوه هاى مختلف درمانى آشنایند، اما با این وجود، در طول تاریخ، مانند امروز نمى توان مدعى شد که آسیب هایشان بیش از خدماتشان شده است.
البته این یک واقعیت است که پزشکان مثلاً با تجویز داروهاى نجات بخش و یا انجام اعمال جراحى بر روى قربانیان حوادث و سوانح، جان آن ها را نجات مى دهند، اما هنگامى که پزشکان به همراه صاحبان صنعت دارو مدعى مى شوند که پیشرفت هاى عرصه پزشکى، عامل افزایش طول عمر بشر در یکصد سال گذشته شده، دچار اشتباهى فاحش شده اند. به عنوان نمونه، ادعاى رایج آن است که پزشکى علمى مدرن به واسطه پیشرفت هایش طول عمر را در بیشتر کشورهاى در حال توسعه، از 55 سال به حدود 70 سال افزایش داده است. اگر واقعا افزایش طول عمر آدمى، محصول عملکرد پزشکان باشد، منطقى است که در کشورهایى که پزشک بیشترى وجود داشته باشد، این رقم طبیعتا بیشتر از دیگر کشورها باشد، اما قضیه از این قرار نیست.
در آمریکا به ازاى هر 500 نفر، یک پزشک وجود دارد و متوسط طول عمر در بین مردان سیاه پوست این کشور حدود 65 سال است. در جامائیکا به ازاى هر 7000 نفر، یک پزشک و طول عمر مردم این کشور، حدود 69 سال است. در کره شمالى به ازاى هر 4000 نفر، یک پزشک وجود دارد و متوسط طول عمر مردم این کشور، حدود 63 سال است و در این در حالى است که در کره جنوبى به ازاى هر 1500 نفر، یک پزشک وجود دارد و طول عمر مفید مردم این کشور، 64 سال است.
در حالى که سرانه سلامت در آمریکا بیش از هر کشور دیگرى در جهان است، طول عمر مردم این کشور، یکى از پایین ترین طول عمرها در دنیاى غرب است. آمریکاییان همه ساله به ازاى هر فرد، حدود 2000 دلار در مسائل بهداشتى و پزشکى خود هزینه مى کنند و با این وجود، آمار مرگ و میر کودکان تا سن پنج سالگى، 12 در هر هزار کودک است. این هزینه در ژاپن بسیار کمتر از آمریکاست و رقم مرگ و میر کودکان تا سن پنج سالگى، هشت نفر در هر صد هزار کودک است. در حالى که آمریکاییان بیشترین هزینه یعنى 12 تا 14 درصد تولید ناخالص ملى خود را مصروف تکنولوژى هاى پیشرفته پزشکى مى نمایند، اما روى هم رفته، بیمارترین مردم هستند و کمترین طول عمر را در بین کشورهاى توسعه یافته دارند. از سوى دیگر، آمارها بیانگر آن است که مرگ و میر کودکان در آسیا کمتر از اروپاى غربى بوده و امید به زندگى در آسیاى شرقى، بیش از غرب پزشک زده است.
تنها هنگامى که کشورهاى شدیدا عقب مانده با کشورهاى توسعه یافته مقایسه مى شوند، تفاوت در میزان مرگ و میر کودکان و طول عمر مشهود مى گردد که البته تفاوت در بنیان ها و ساختارهاى چنین کشورهایى، خود مبیّن این تفاوت است. شاید چنین دیدگاهى در این زمینه، شگفت انگیز و مناقشه آمیز به نظر آید، اما حقیقت آن است که این دیدگاه، در بین شمار رو به گسترشى از کارشناسان مستقل، در سراسر دنیا مشترک است. توسل به چنین آمار و ارقامى، نمى تواند این تصور را که پزشکان، حرفه اى مؤثر و سلامت آفرین را دنبال مى کنند، تأیید نماید، اما نکته تکان دهنده تر زمانى آشکار مى گردد که به این مسأله توجه نماییم که هر جا که تاکنون پزشکان دست به اعتصاب زده و مردم را به حال خود واگذاشته اند، چه اتفاقى افتاده است؟
شاید تصور غالب بر این باشد که مردم در فراغ پزشکان، مثل برگ خزان به زمین ریخته و جان خود را از دست داده اند، اما به هیچ وجه این گونه نبوده است. هنگامى که پزشکان در اسرائیل براى یک ماه دست به اعتصاب زدند و مراجعه بیماران به بیمارستان ها با کاهش 85 درصدى همراه شد، و تنها برخى پزشکان پذیراى موارد خیلى وخیم بودند، میزان مرگ و میر در این کشور 50 درصد کاهش یافت؛ و این میزان، بیشترین کاهش در فاصله بیست ساله دو اعتصاب در این کشور محسوب مى شود. مشابه چنین اتفاقى را در شهر بوگوتا در کلمبیا شاهد بوده ایم. پزشکان این شهر براى مدت 52 روز دست به اعتصاب زدند و آمار مرگ و میر در این شهر، 35 درصد کاهش یافت. در لوس آنجلس، اعتصاب پزشکان با کاهش 60 درصدى اعمال جراحى در 17 بیمارستان اصلى این شهر همراه شد و پس از پایان اعتصاب و بازگشت پزشکان به مطب هایشان، میزان مرگ و میر به وضعیت قبلى خود بازگشت.
هر کجا که به آمار رجوع شود و به مدارک و شواهد متوسل شویم، به نتیجه اى مشابه مى رسیم. امروز با توسل به آمار، به هیچ وجه نمى توان مدعى شد که مردم بریتانیا از زمان جنگ جهانى دوم سلامت تر هستند.
آمار منتشره توسط مرکز آمار ایالات متحده نشان مى دهد که 33 درصد مردمى که در سال 1907 متولد شدند، امید رسیدن به سن 75 سال را داشتند و این در حالى است که 33 درصد مردمى که در سال 1977 به دنیا آمدند، امید رسیدن به سن 80 سال را دارند، اما دلیل چنین افزایشى، نه محصول عملکرد پزشکان و شرکت هاى دارویى که نتیجه شرایط بهتر زندگى، آب آشامیدنى سالم تر و رعایت بهداشت است. از سوى دیگر، آمارها نشانگر افزایش مرگ و میر ناشى از بیمارى هایى همچون دیابت و آرتروز در جوامع پیشرفته است. شواهد حکایت از آن دارد که بیمارى دیابت به ازاى هر ده سال دو برابر مى شود و بروز بیمارى هاى قلبى در بین جوانان افزایش فزاینده اى داشته است. امروزه میزان مرگ و میر ناشى از بیمارى ها و عوارض قلبى نسبت به آغاز قرن بیستم، پنجاه برابر افزایش یافته است و حتى افزایش ناگهانى عرضه دارو و نیز اعمال جراحى بیماران قلبى نیز اثر مثبتى در راستاى کاهش مرگ و میر نداشته است. برعکس، شواهد قابل توجهى مبیّن آن است که گسترش استفاده از آنژیوگرافى، دارو درمانى و توسل به اعمال جراحى، با مرگ بیش از پیش بیماران قلبى همراه شده است؛ تا آن جا که مى توان مدعى شد مردم در دنیاى غرب، با مراجعه به پزشکان و استفاده از داروهاى تجویزى آن ها، به استقبال مرگ مى روند. در حالى که هشتاد درصد مردم جهان در کشورهاى توسعه نیافته زندگى مى کنند، اما هشتاد درصد داروى مصرفى جهان، در کشورهاى توسعه یافته مورد استفاده قرار مى گیرد. به رغم هزینه هاى سرسام آورى که امروزه صرف معاینه ها و آزمایش هاى مختلف مى شود، مرگ و میر زنان مبتلا به سرطان، روز به روز افزایش مى یابد و هر زمان هم که اعلام مى شود، بیمارى عفونى اى کنترل شده، بیمارى جدیدى ظهور مى کند. باکترى ها در برابر آنتى بیوتیک ها سخت مقاوم شده اند و افزایش شمار افراد علیل، ناتوان و از کار افتاده در کشورهاى توسعه یافته به حدى است که تا سال 2020، شمار این گونه افراد، از افراد سالم فراتر خواهد رفت.
در انگلستان یعنى کشورى که براى همگان دسترسى رایگان به پزشک و بیمارستان ها مهیا است، در چهل سال اخیر، طول عمر مردم نسبت به هر کشور توسعه یافته دیگرى کمتر شده است. در آمریکا، 6 درصد بیماران به نوعى در مقابل داروها مقاومت پیدا کرده اند و محیط بیمارستان هاى این کشور به محیطى عفونت زا تبدیل شده، به طورى که به طور متوسط در هر سال، هشتاد هزار نفر از بیماران خود را از پاى در مى آورد و از این روست که هم اکنون، عفونت هاى بیمارستانى یکى از ده عامل اصلى مرگ در آمریکا محسوب مى شود.
هنگامى ک پزشکان و شرکت هاى دارویى به ارائه آمارى مى پردازند که نشانگر افزایش اندکى در طول عمر مردم در یک قرن اخیر است، همواره شاهد نادیده انگاشتن سهم اساسى اى هستیم که بهبود شرایط زندگى، آب آشامیدنى سالم، تجهیزات مناسب دفع زباله، افزایش سطح آموزش و تغذیه بیشتر در این افزایش اندک طول عمر ایفا مى کنند. بى شک همه این عوامل، سهمى اساسى در کاهش میزان مرگ و میر و شیوع برخى بیمارى ها به نسبت خدمات پزشکى داشته اند.
امروزه سازمان هاى امدادى اى که در نقاط عقب مانده و توسعه نیافته جهان مشغول فعالیت هستند، کاملاً به این مسأله واقفند که فراهم آوردن ابزار و وسایل زندگى، تأمین آب آشامیدنى و کشاورزى و ایجاد سرپناه و مسکن مناسب در کاهش میزان مرگ و میر، نقشى مهم تر از ساخت بیمارستان و کلینیک هاى درمانى و نیز حضور پزشکان و پرستاران دارد، اما نکته تأسف آمیز آن که دولت هاى میزبان از پذیرش چنین واقعیتى اکراه داشته و بیشتر خواستار تأسیس بیمارستان هاى پیشرفته مجهز به اسکنر، تیم هاى پیوند قلب و بخش مراقبت هاى ویژه هستند تا ساخت سرپناه و ایجاد سیستم هاى آبیارى و گسترش سطح زیر کشت محصولات کشاورزى.
وسواس به استفاده از تکنولوژى هاى پیشرفته، به مشکلاتى در همه بخش هاى بهداشتى و سلامت دامن زده است. به عنوان مثال، تا زمانى که شاهد نابودى آبگیرهاى راکد بودیم، بیمارى مالاریا هم کنترل شده بود، اما وقتى دریافتیم که با استفاده از «ددت»، مى توان پشه عامل این بیمارى را از پاى درآورد، نابودى این آبگیرها را رها کرده و به استفاده از این گونه مواد شیمیایى و نیز سموم خاص روى آوردیم، اما هم اینک شاهدیم که این پشه ها و نیز انگل هاى عامل بیمارى مالاریا، در برابر ددت و سموم مختلف مقاوم شده اند؛ که نتیجه آن، مرگ سالانه یک و نیم میلیون نفر بر اثر ابتلاى به این بیمارى است.
و اما در مورد داروها، تنها در صورتى که دارو به نحوى معقولانه و مناسب تجویز شود و استفاده از آن ها بتواند مانع ابتلا و یا نابودى یک بیمارى خطرناک و مرگ آور شود، آن گاه پذیرش مخاطرات استفاده از آن ها قابل قبول است، اما شواهد، جملگى حکایت از آن دارد که پزشکان از مخاطراتى که با داروها پیوند خورده است، غافلند و از این رو، به نحوى نامناسب و غیرمنطقى، به تجویز بیش از حد دارو اقدام مى نمایند؛ تا آنجا که مى توان مدعى شد، بسیارى از مرگ ها، محصول استفاده از داروهایى است که اصلاً نیازى به تجویز و استفاده از آن ها وجود ندارد.
احتمالاً یکى از بهترین نمونه هاى این گرایش جدید که به تجویز بیش از حد دارو انجامیده است، آنتى بیوتیک ها هستند. هم اکنون، آنتى بیوتیک یک ششم کلیه تجویزها را شامل مى شود و پزشکان حداقل امکان انتخاب یکصد فرآورده و ترکیب آنتى بیوتیکى را در اختیار دارند.
بى شک آنتى بیوتیک ها داروهایى ارزشمندند؛ اما مشکل اصلى درباره این داروها آن است که به رغم آگاهى پزشکان از ارزش این داروها، توجهى به خطرات استفاده غیرضرورى آن ها نداشته و از همین رو شاهدیم که عمده تجویز این داروها غیرضرورى بوده است. به عنوان نمونه، تجویز آنتى بیوتیک در بسیارى از مبتلایان به عفونت هاى ویروسى اساسا بى تأثیر است و بسیارى از این گونه بیماران، بدون استفاده از هرگونه دارویى، به خودى خود بهبود مى یابند؛ اما شاهدیم که براى این گونه بیماران نیز آنتى بیوتیک تجویز مى شود.
کارشناسان مستقل متعددى که استفاده از آنتى بیوتیک ها را مورد مطالعه و بررسى قرار داده اند، مدعى اند که 50 تا 90 درصد تجویز آنتى بیوتیک ها غیرضرورى است. در حقیقت، پزشکان با تجویز غیرضرورى دارو، به نحوى در مواجهه با بیمار مى خواهند کارى انجام داده باشند و تا حد زیادى، تجویز دارو عملاً تنها راهکارى است که آن ها در مقابل بیماران بدان متوسل مى شوند. از سویى دیگر، تجویز دارو وسیله اى دفاعى علیه هرگونه اتهام و یا کوتاهى و مسامحه از سوى پزشک است، چرا که اگر قرار است بیمارى بمیرد، تجویز دارو از عدم تجویز آن موجّه تر است.
اما اصلى ترین دلیل تجویز بیش از حد و غیرمنطقى دارو، بى شک این واقعیت است که پزشکان متأثر از شرکت هاى دارویى هستند. سازندگان آنتى بیوتیک ها خواهان آنند تا داروهاى تولیدى شان در حجم وسیعى تجویز شود و اصلاً کارى به آن ندارند که آیا چنین تجویزهایى ضرورى است یا خیر.
آنتى بیوتیک ها نه داروهایى بى خطر، که استفاده غیرضرورى و افراطى آن ها، با واکنش هاى حساسیت زا، تأثیرات جانبى و عواقب جدى گوناگونى همراه است و یکى از جدّى ترین این گونه مخاطرات، مصونیت باکترى ها در برابر داروهاى گوناگون است. بى شک امروزه بسیارى از داروهاى مفید، به واسطه استفاده بیش از حد آنتى بیوتیک ها، به داروهایى بى ارزش تبدیل شده اند و دیگر هیچ گونه کارآیى اى ندارند.
امروزه دیگر این حقیقت که حداقل چهل درصد مصرف کنندگان داروها، با عوارض و مشکلات جانبى و حتى پیامدهاى بالقوه مرگبارى روبرو مى شوند، تقریبا کاملاً پذیرفته شده است؛ و در این باره مى گویم «حداقل»، چرا که بنا به دلایل متعددى، اکثریت پزشکان از پذیرش این حقیقت سرباز مى زنند. به عنوان مثال، در بریتانیا، تنها ده درصد پزشکان، آثار جانبى داروهاى تجویزى خود را به مسئولین مربوطه گزارش مى دهند؛ مسئولینى که تنها از 10 و یا حداکثر 15 درصد اطلاعات مرتبط با واکنش و آثار جانبى داروها در بیماران این کشور مطلع هستند. به عبارت دیگر، آن ها از 85 تا 90 درصد آثار و پیامدهاى جانبى داروها بى خبرند. اما نکته گیج کننده تر آن که برخى از پزشکان، از ارائه گزارش واکنش هاى شدید دارویى در بیماران خود امتناع مى ورزند و با امید انتشار آن با هدف کسب شهرت در نشریه اى علمى و عرضه چنین کشفى به مجلات و روزنامه ها، این اطلاعات را براى مدتى مخفى نگه مى دارند!
از آن جا که اطلاعات مربوط به مخاطرات و پیامدهاى داروها مخفى نگه داشته مى شود، بیماران بر این باورند که داروها بى خطر و ایمن هستند و از این رو به استفاده از آن ها روى مى آورند؛ غافل از این که در بسیارى از موارد، استفاده از یک دارو به منزله حضور آن ها در یک آزمایش است.
اما دامنه مخاطراتى که بیماران را تهدید مى کند، صرفا به تجویز داروها و یا واکسن ها ختم نمى شود؛ شواهد بسیارى بیانگر آن است که بیمار با مراجعه به بیمارستان با مخاطراتى جدید روبرو مى شود؛ حداقل یک نفر از 20 بیمار بسترى شده در بیمارستان ها، به نوعى عفونت مبتلا مى شوند که بخشى از این عفونت ها محصول دستان آلوده پزشکان و پرستاران است. نتایج یکى از مطالعات منتشر شده در بریتانیا، نشان مى دهد که پرستاران تنها به ازاى سه بار نظافت اطراف سوند بیمار، یک بار دستان خود را مى شویند. مطالعه در یکى از بیمارستان هاى مهم در انگلیس نشان مى دهد که میزان شست و شوى دستان، به مراتب کمتر از میزان سفارش شده به این عمل است.
اما جداى از فاجعه مرتبط با داروها، شواهد زیادى وجود دارد که پزشکان سهل انگار را مسئول مرگ شمار زیادى از بیماران مى داند. در آمریکا، براساس مطالعه یکى از گروه هاى تحقیقاتى، مشخص شد که همه ساله به واسطه سهل انگارى و اهمال کارى پزشکان، یکصد هزار بیمار یا از بین مى روند و یا با عوارض جدّى روبرو مى شوند که البته طبیعتا این آمار باید فراتر از این میزان باشد، چرا که بسیارى از مرگ ها و آسیب ها نه محصول بداقبالى بیمار و یا مسائل پیش بینى نشده ـ آن گونه که غالبا ادعا مى شود ـ بلکه نتیجه بى کفایتى و یا ناتوانى پزشکان در معالجه بیماران است.
پزشکان دانشگاه هاروارد، با مطالعه 30 هزار بیمار پذیرش شده به بخش مراقبت هاى ویژه بیمارستان هاى نیویورک، دریافتند که چهار درصد آن ها در طول درمان ناخواسته، با آسیب هایى روبرو مى شوند و 14 درصد این میزان، جان خود را از دست مى دهند. این بررسى نشان مى دهد که همه ساله حدود 200 هزار نفر از بیماران، در نتیجه خطاهاى پزشکى، جان خود را از دست مى دهند که این رقم، چندین برابر شمار قربانیان تصادف هاى جاده اى است.
امروزه رسوب زدایى سرخرگ گردن، به عملى رایج در آمریکا تبدیل شده و از قِبَل آن، پزشکان این کشور سالانه 5/1 میلیارد دلار درآمد کسب مى کنند، اما بررسى اى که اخیرا نتایج آن منتشر شده، نشان مى دهد که 64 درصد این اعمال، بى دلیل، ناموجّه و یا حداقل با تردید روبروست؛ چرا که در این موارد، خطر به حدى نیست که مخاطرات چنین عمل هایى را توجیه کند. به علاوه، این رقم در مورد نصب باترى هاى قلب به بیماران قلبى، 56 درصد است.
مطالعه انجام شده درباره عمل «باى پس» که اخیرا رواج یافته و البته براى جراحان هم بسیار سودآور است، نشان مى دهد که بسیارى از بیمارانى که در اروپا این عمل را انجام داده اند، از لحاظ طول عمر تفاوتى با همتایانشان که تن به این عمل نداده اند، ندارند. در سال 1990، جراحان آمریکایى 350 هزار از این عمل را انجام داده اند که هزینه آن براى بیماران 14 میلیارد دلار بوده است. همچنین بررسى دیگرى بیانگر آن است که حدود 50 درصد عمل هاى دیسک قسمت تحتانى کمر و نیز 70 درصد رحم بردارى ها غیرضرورى بوده است. امروزه آمار مرگ و میر ناشى از اعمال جراحى غیرضرورى و ناموجه در آمریکا، چیزى حدود هشتاد هزار نفر در سال برآورد مى شود.
دو پزشک ایرلندى، اخیرا در گزارشى در نشریه پزشکى «بریتیش مدیکال» اعلام کردند که 20 درصد بیماران انگلیسى اى که به افزایش اندک فشار خون مبتلایند، با تجویز غیرضرورى داروهاى ضد فشار از سوى پزشکان روبرو شده اند. دو آسیب شناس دیگر، با انجام 400 کالبد شکافى، در یافته اند که بیش از پنجاه درصد این بیماران، به واسطه تشخیص نادرست پزشک جان خود را از دست داده اند. یکى از دانشکده هاى پزشکى بریتانیا در گزارشى اعلام نمود که حداقل یک پنجم معاینات رادیولوژى صورت پذیرفته در بیمارستان ها و آزمایشگاه هاى این کشور، از لحاظ بالینى بى فایده بوده است. همچنین مؤسسه امور اقتصادى بریتانیا در گزارشى مدعى شد که پزشکان بى تجربه این کشور در بخش سوانح بیمارستان ها، حداقل هزار بیمار را به کام مرگ مى فرستند.
اما از منظرى دیگر، شاهدیم که امروزه از وسایل تشخیصى پیچیده، سیستم هاى کنترل کننده، انواع داروها و فرآورده هاى دارویى، اعمال جراحى میکروسکوپى، لیزر و هزاران معجزه دیگر برخورداریم و با این وجود، روى هم رفته، افرادى عصبى، دچار خود بیمارانگارى، اضافه وزن، روان رنجور، ضعف اعصاب، یبوست و مریض احوال هستیم. به عبارت دیگر، ما گواه و البته محصول عصر خود هستیم.
در حالى که پزشکان برآنند تا به دیگران بقبولانند که با توسل به علم بر بیمارى ها غلبه کرده اند، اما برآوردى محتاطانه حکایت از آن دارد که چیزى در حدود 18 هزار بیمارى شناخته شده، هنوز درمان مؤثر و قطعى ندارد و حتى براى بیمارى هایى که درمان هایى هم وجود دارد، کارآیى این درمان ها بعضا مورد تردید قرار دارد. اما از دیدگاه من، اصلى ترین دلیل قتل عام مردم به دست این حرفه، پیوند پزشکان و صاحبان این حرفه با صنعت داروسازى است. این افسانه که افزایش طول عمر و داشتن زندگى سالم، مدیون صنعت دارو و پزشکان است، به انتظارات و توقعاتمان بیش از پیش دامن زده است. دیگر توقع نداریم که اصلاً مریض شویم و وقتى هم که مریض مى شویم، انتظار راه حلى جادویى داریم. اصلاً نمى خواهیم در قبال بیمارى دچار زحمت شویم، چرا که آموخته ایم که اگر بیمار شویم، باید به پزشکان اعتماد کنیم تا درمان شویم. صنعت دارو هم بر آن بوده تا به نحوى وانمود سازد که ما افرادى سالم تر از گذشته ایم، اما این خود صنعت داروسازى است که نسبت به گذشته خیلى سرحال تر و در وضعیت واقعا مناسب ترى به سر مى برد. در حالى که در سال 1970، بازار دارو ارزشى حدود 12 میلیارد دلار داشت، در اواخر دهه 1980، این رقم به 140 میلیارد دلار رسید و در سال 1990، از 170 میلیارد دلار فراتر رفت و امروزه هم کنترلى کامل بر پزشکى مدرن دارد.
در حال حاضر، حدود 40 درصد اطلاعات دریافتى پزشکان درباره داروهاى تجویزى شان، مستقیما از نمایندگان شرکت هاى دارویى و بروشورهاى این شرکت ها دریافت مى شود و بیش از 50 درصد اطلاعاتشان محصول نشریات پزشکى و جلسات و سمینارهایى است که توسط شرکت هاى دارویى تأمین مالى مى شود.
این باور که امروز از گذشته سالم تریم، افسانه اى بیش نیست. نه عمر بیشترى نسبت به پدران مان داریم و نه افراد سالم ترى هستیم، بلکه از گذشتگان خود داروى بیشتر مصرف مى کنیم و با این وجود، باز هم بیمارترین نسل تاریخ شناخته مى شویم. هم اینک در جوامع صنعتى و توسعه یافته، بیش از نیمى از مردم، همه روزه نوعى دارو مصرف مى کنند. یکى از بررسى هاى اخیر بر روى 9000 انگلیسى، بیانگر آن است که یک سوم آن ها از بیمارى و یا نوعى ناتوانى مزمن رنج مى برند. مطالعات دیگر، حکایت از آن دارد که در عرض هر دو هفته، 95 درصد مردم، حداقل براى چند روزى بیمار و ناخوش هستند. نسل ما بیش از همه نسل ها براى سلامت خود هزینه مى کند، اما هیچ کس نمى تواند ادعا کند که درد و رنج در جامعه ما نسبت به قبل کمتر شده است.
اما به راستى چه کسى مى تواند پاسخگوى این مسائل باشد؟ آیا این مصائب صرفا محصول به خدمت درآمدن پزشکان در مقابل صنعت داروسازى است و یا این که پزشکان نسبت به گذشته، غیرقابل اطمینان تر، نالایق تر و جاهل تر شده اند؟
منبع: فصلى از کتاب Betrayal of Trust